مصاحبه موسیقی ما با مهدی یراحی
(قسمت های مربوط به شادمهر در پست های قبلی گذاشتم.)
92/09/13
آلبوم «امپراطور» دومین اثر رسمی «مهدی یراحی» است که پاییز امسال (92) وارد بازار موسیقی کشور شد و توانست مورد توجه اهالی موسیقی کشور قرار بگیرد. آلبومی که از هر لحاظ به نظر میرسید روی آن فکر شده و محصول نهایی، آلبومی بود که توانست شنیده شود و همین شنیده شدن باعث شد حاشیهها و نقدهایی نیز حولوحوش آن به وجود بیاید. بحثها و مجادلهها در شبکههای اجتماعی به اوج خود رسید و در لحظاتی که این چالشها دیگر از کنترل خارج شده بود، قرار این مصاحبه گذاشته شد تا در مورد همه حرف و حدیثهای این اثر و اتفاقات و جریانهای مختلفی که در موردش عنوان شد، گفتوگویی داشته باشیم. صحبتهای صریح و جسورانه «مهدی یراحی» را تا انتها بخوانید.
* اولین نقدی که به آلبوم تو وارد شد و اولین جملهای که اغلب در مورد آلبوم میگویند این است که این اثر غم زیادی دارد. آیا این فضا خودخواسته بوده یا به مرور در کار به این فضا رسیدهاید؟
این نقد را شنیدهام که میگویند چرا اینقدر غمگین شده یا میگویند کارهایت افسردگی روحی به دنبال دارد. در بعضی کارها این را میپذیرم، زیرا اصلاً من دارم از یک فاجعه حرف میزنم و شیون میکنم. در شعری مثل «میراث» واقعاً آن کلام و آن شاعر برای خودش نوحه میخواند. من نمیتوانم غیر از آن ببینم. البته تعریف ما از غمگین و سنگین نباید تداخل پیدا کند. من کارهایی دارم که سنگین هستند ولی غمگین نیستند و صرفاً نوع اجرای آنها سنگین است. اما فضای شعر «میراث» این را از من میطلبد که در ادامه همان حسی که دارد از لحاظ ملودی و تنظیم حرکت کنم. این نقد را قبول دارم که کارهایی دارم که خیلی غمگین هستند، ولی بههرحال این کارها هم بخشی از «مهدی یراحی» است.
* موافقی لفظ «عاشقانه» را به جای «غمگین» برای این کارها انتخاب کنیم؟
باید بگوییم «عاشقانه غمگین» یا «عاشقانه سنگین». ولی کاری مثل «میراث» چه روشنایی دارد؟ چرا باید با ملودی به دور از غم و شیون آن را بخوانم؟ از نظر من نمیشود آن کار را به گونهای دیگر اجرا کرد، زیرا به عنوان مثال میگوید: «روزای خوبی پشت این روزای من نیست/ حس میکنم احساسمو از دست دادم/ آغوش تو میراث من از زندگی بود/ حس میکنم میراثمو از دست دادم». ضمن اینکه اکثر جاودانههای موسیقی پاپ را که نگاه کنیم، کارهایی در همین فضا هستند. کارهایی که بزرگان موسیقی پاپ خواندهاند، همگی برگرفته از این گوشه و الحان موسیقی شرقی (یعنی موسیقی ایرانی و عربی و ترکی) است. اصلاً موسیقی شرقی این حزن را دارد و شما وقتی بخواهید به سمت موسیقی شرقی بروید، میتوانید با ادوات یا نوع هارمونی کمی آن را شیکتر کنید، ولی نهایتاً حزن و غم را در خود دارد. من عمداً در یک سری از کارها این حزن را پررنگتر میکنم که بعضی میگویند شبیه نوحه است.
* آیا وقتی این مجموعه حاضر شد، به توازنِ بین عاشقانههای غمگین و کارهای شادتر که بازار این روزها میطلبد فکر کردی؟
از وقتی که به نوعی ثبات در نگاه خودم رسیدم، نه دوست داشتم که صرفاً خوانندهی بازار باشم و نه دوست داشتم صددرصد «موزیسینپسند» شوم. مرحوم استاد «پایور» جملهای دارد که همیشه آویزه گوشم بوده: «موزیسین خوب موزیسینی است که اهلفن بر کار او صحه بگذارند و مردم عادی از شنیدن کارش لذت ببرند». این توازنی بوده که همیشه دوست داشتم در کار خودم برقرار کنم. ضمن اینکه اعتقاد دارم من که 10-12 سال است کار حرفهای آهنگسازی برای خوانندههای مختلف انجام میدهم و شعر، همیشه برایم خیلی اهمیت داشته و دوست داشتهام جریانسازی کنم، نباید بازیِ «بازار» را بخورم. همانطور که نباید بازیِ «چارچوبهای فکری خودم» را بخورم. یعنی باید به یک نقطه مشترکی بین این دو مورد برسم که بتوانم با استراتژی مخاطب را پای کار خودم بکشم که بتواند کار را درک کند. هنر همان جا اتفاق میافتد، زیرا به نظر من هنر این است که بتوانید حرفهای خودتان را به مردم بفهمانید. ولی رسیدن به این مرحله سخت است. چون متأسفانه سلیقه شنیداری مردم در سالهایی که گذشت، خیلی پایین آمد. این مسأله مطمئناً تقصیر آدمهایی است که کار میکنند و کار نمیکنند، یا کسانی که بلد نیستند چگونه کار کنند. به دست آوردن فرمولی که بتوانید از طریق آن به مخاطب نزدیک شده و به یک ادبیات مشترک با او دست پیدا کنید، سخت است. در آلبوم دوم، اتفاقاً به نظر من خیلی فضاها متفاوت است و هیچکدام از کارهای من شبیه دیگری نیست و این را با ضرس قاطع میگویم که آلبوم من 90درصد متفاوت است. مثلاً ترک یک هیچ ربطی به ترک 2 یا 5 ندارد و فقط دو قطعه دارم که تا حدودی در یک مایه هستند و آن هم به خاطر دستگاه مشترک آنها یعنی «شور» است. به این دلیل هم با یکدیگر مقایسه شدند که هر دو تیتراژ یک برنامه بودند و در دو سالی که «احسان علیخانی» اجرای برنامه «ماه عسل» را بر عهده داشت، من تیتراژهای پایانی را کار کردم. قبول دارم که آلبوم من شاد نیست، ولی آلبوم متفاوتی بود. بیشتر از هر چیز برای من این مهم بود که متفاوت باشم. کارهای شاد را سایر دوستان میخوانند و همه گوش میدهند! اجازه بدهید من وجهه غمگین پاپ را داشته باشم.
* در مورد آلبوم «امپراطور» به نظر میرسد که نوعی اصالت و تفکر عمیق پشت آن وجود دارد.
بهتر است در این مورد قضاوت نکنم. همین الان دارم آلبوم بعدی را جمع میکنم و میخواهم آن را خیلی زود منتشر کنم. ولی روی همین آلبوم بعدی که میگویم، 2 سال است که دارم فکر میکنم. همیشه آلبومهای من دیرتر از آماده شدن بیرون میآیند، ولی خدا را شکر این مسئله باعث میشود وقت پیدا کنم و فکر بیشتری روی آنها داشته باشم. به کارهای خودم خیلی فکر میکنم و قبل از اینکه وارد پرداخت و عمل بشوم فکر میکنم که قصد دارم چه کار کنم. شرایط اجتماعی و کارهای قبلی و بعدی خودم را در نظر میگیرم و به آینده فکر میکنم. اینکه تو میگویی اصالت دارد، به این باز میگردد که برای هرکسی چیزهایی مهم است. «عمق» برای من اهمیت زیادی دارد و اتفاقاً دوست دارم در عین حال، یک حرفِ عمیق را با زبان ساده بزنم. وقتی آثار بزرگترین و بهترین هنرمندان جهان را میبینید و میخوانید و میشنوید، به این مسأله میرسید. یا به عنوان مثال میتوانم به ملودیهای «ونجلیس» اشاره کنم که پر از عمق است، ولی هیچ پیچیدگی عمیقی نظیر پرش ملودیک یا آکوردهای عجیب ندارد. ونجلیس میشود یکی از بهترین آهنگسازان مدرن و الکترونیک که صدا به اسم او ثبت میشود. اینها میآیند اتفاقات خیلی عجیب و عمیق را به زبان ساده ترجمه میکنند تا همه بتوانند آنها را درک کنند و از آن لذت ببرند.
* من اسم این اتفاق را «بیان ساده» میگذارم که در عین حال سرشار از عمق و اصالت است. میخواهم بپرسم که چرا مخاطب این روزهای بازار موسیقی اینقدر سلیقهی سطحیپسندی دارد که شاید دیگر نتواند با آثار عمیق ارتباط برقرار کند؟
یکی از فاکتورهای موفقیت یک کار پاپ این است که تیراژ بالایی داشته باشد، ولی همه فاکتورها این نیست. زیرا اگر به تاریخ موسیقی پاپ خودمان نگاه کنیم، آثاری که به قول معروف ترکاندهاند و شنیده شدهاند، حتی 3 ماه بعد، آن اثر را دیگر هیچکس گوش نکرده. نیاز جامعه بوده یا یک چیزی مد بوده، کاری به دلایل موفقیت آن آثار ندارم. اما نه خوانندههای آنها و نه آن آثار ماندگار نشدهاند. آثار موفقی هم پس از انقلاب داریم که هنوز شنیده میشود و میتوانم مثلاً به آلبوم «دوستت دارم» از زندهیاد «ناصر عبداللهی» اشاره کنم. این آلبوم ماندگار است و هنوز که میشنوی، حالت خوب میشود؛ چون اصالتی در احساس آن است و به قول تو عمق دارد.
* به نظرت آن آثار چه فاکتورهایی داشتهاند که با گذشت این همه سال هنوز در ذهن و خاطره مردم ثبتاند؟ در حالی که امروز میبینیم کاری که با استقبال مواجه میشود، فردا فراموش شده و مردم به سراغ کار بعدی میروند!
دلیل ماندگاری به نظر من ترانهای است که از یک مفهوم بزرگ و جدی صحبت کند. اصلاً ابتذال به چه معناست؟ یعنی کاری که بیمغز و بیمعنی است. نباید کار از یک موضوع بیمعنی صحبت کند و معنا داشته باشد. این در ادوار تاریخ بسط پیدا میکند و مثل شعرهای «مولانا» است، ولی هنوز میخوانیم و میفهمیم و در زندگی خود شواهدش را میبینیم. بخشهایی از شعر مولانا شبیه فیلم «اصغر فرهادی» است. حتی هنرمندان معاصر مثل «شاملو» یا «فریدون مشیری» الهام میگیرند و همان حرفها را با ادبیات دیگری بیان میکنند که شعر نو یا سپید و ترانه و... میشود. میخواهم بگویم یکی از فاکتورها شعر است که باید از معنای عمیقی صحبت کند. من مشخصاً در مورد موسیقی پاپ صحبت میکنم و یکی دیگر از فاکتورهای ماندگاری، موسیقیِ خوب است که درست روی ترانه قرار بگیرد. صدایی هم باید بخواند که این فاکتورها یعنی عمق، رنگ و... خوبی داشته باشد. و از همه اینها مهمتر، تفکری است که در پشت آثار قرار دارد. چرا برخی از آثار لسآنجلسی موفق هستند و همه از آنها لذت میبرند، با اینکه شاید در خلوت خودمان آن قبیل آثار را گوش نکنیم؟ به دلیل این است که در نقطهای که باید باشند ایستادهاند، یعنی شعری را نخواندهاند که نمیفهمد. من همیشه میگویم زمانی حرف تو به دل مینشیند که از اعتقادت صحبت کنی. در مورد سطحی بودن سلیقه مخاطب هم باید بگویم که اصولاً اکثریت مردم در همه جوامع وجود دارند و به خاطر به دست آوردن موفقیت، باید با این افراد دستوپنجه نرم کرد. زیرا تعداد این گروه، خیلی بیشتر از روشنفکران و خواص جامعه است. تو باید تفکر خودت را هر قدر که پیچیده و عمیق باشد، به زبان همان مردم ترجمه کنی. البته این نباید به قیمت نزول ماهیت و اصالت آن تفکر باشد.
* فکر میکنم الان این اتفاق تا حدودی رخ داده است. هنرمندان به جای اینکه سطح سلیقه مخاطب را بالا ببرند، سطح خودشان را پایین میآورند تا مورد پسند مخاطب عام واقع شوند.
من در مورد خودم میتوانم بگویم که سعی کردهام این اتفاق رخ ندهد یا خیلی کم به آن فضا نزدیک شوم. در آلبوم «امپراطور» ترانههایی دارم که خیلی ساده هستند، مثلاً همان «مسافر پاییزی» یک کار خیلی ساده ولی در عین حال، قابلدفاع است. من همیشه سعی کردهام که لااقل چرت نگویم! حتی اگر بخواهم خیلی ساده بگویم «دوسِت دارم» همین عبارت را میگویم.
* میدانم که خودت قطعه «امپراطور» را خیلی دوست داری. احساس میکنم یک اجبار و اصرار عجیبی در این عشق است. این سبک و این کاراکتر قرار است که از این به بعد به نوعی مهر و امضای «مهدی یراحی» محسوب شود؟ مثل ترانههای «واسوخت» که کپیرایتشان به نام «محسن چاوشی» است و... آیا سبک و بیان قطعه «امپراطور» قرار است در آینده به نام تو سند بخورد یا این صرفاً یک تجربه بود که قرار نیست بعداً تکرار شود؟
در آلبوم اول هم این اصرار لجوجانه را داشتم. اصلاً بهتر است بگویم این یک بیچارگی است. من عاشق آهنگهایی هستم که «بیچاره» هستند، چون بزرگترین هراس من در زندگی از بلاتکلیفی است! من وقتی که بلاتکلیف میشوم، واقعاً احساس دیوانگی میکنم. در روابط عاطفی و کار و زندگی و... هر وقت بلاتکلیفی به سراغ من میآید، بیچاره میشوم. این بیچارگی را در آلبوم قبلی هم تجربه کردم یا در کارهایی که برای «سعید شهروز» در آلبوم «بیخوابی» ساختم نیز وجود داشت. «مونا برزویی» میگوید که این یک ایثار لجوجانه است و من میگویم بیچارگیای است که در زندگی خودم و خیلیهای دیگر دیدهام. کلاً ما نسل بلاتکلیفی هستیم و حتی نمیدانیم چه میخواهیم. یک کلافگی در این ترانه وجود دارد، مثل «باور نکن» در آلبوم قبلی که میگفت: «من از زندگی تو هوات خستم/ ازت خستهم و باز وابستهم/ بیا با هوای دلم سرنکن/ بهت راست میگم تو باور نکن». من این فضایی که تناقض دارد را نفس میکشم. احساس میکنم قاعدتاً در کار خودم نیز این بلاتکلیفی نمود پیدا میکند. اگر باز هم یک پرداخت خوبی از این احساسی که دارم ببینم و به یک نقطه مشترک با ترانهسرایی برسم حتماً تکرار خواهد شد.
* این روزها باز هم درگیر فضاهای شبیه «فراموشی» و «امپراطور» هستی که بخواهی یک اثر جدید با همین مهر و امضا وارد بازار کنی؟
در آلبوم بعدی چنین قطعاتی دارم. برای آلبوم بعدی تاکنون 7 یا 8 ترانه را انتخاب و قطعی کردهایم. من خودم به دنبال ترانههایی بودم که نگاه واقعی عاشق را یادآوری کنند. تا الان بیشتر از «واقعیت» حرف زدیم و در آلبوم بعدی میخواهم مخاطب را به این نزدیک کنم که به حقیقت عشق پی ببرد. نسل ما حقیقت عشق را فراموش کرده و به همین جهت ما نمیتوانیم عاشق بشویم. بزرگترین معضل ما این است که ما نمیدانیم چه دوست داریم. ما همیشه میدانیم که چه چیزی را نمیخواهیم، ولی نمیدانیم که چه میخواهیم! البته همه اینها سعی من است و نمیدانم که چقدر به ثمر برسد، ولی اگر بخواهم یک تعریف از نگاه آلبوم بعدی بدهم، چنین مایههایی دارد.
* پس با این اوصاف، هیچ ردی از این نسل بیچاره و بلاتکلیف در آلبوم بعدی تو نیست؟
ممکن است باشد، اما میخواهم بگویم که حرف جدید من این است.
* دو تیتراژ برنامه «ماه عسل» کارهایی بودند که هیچکس فکر نمیکرد تو در آلبوم قرار بدهی، اما این کار را کردی. این 2 کار را قرار دادی به خاطر اینکه یک برد تبلیغاتی داشته باشی یا دلبستگی شخصی نسبت به این کارها داشتی؟ یا اینکه تهیهکنندهها اصرار کردند که حتماً این کارها در آلبوم باشند؟
موارد اول و دوم بود. دو تیتراژی بودند که خیلی در جامعه اقبال داشتند و دوست داشتم که در یک مجموعه ارائه شوند. آثار دیگری هم داشتم که باشند، اما دیگر آلبوم گنجایش نداشت. من 4 کار تکراری داشتم، اما در اصل یک آلبوم جدید با 9 قطعه جدید به مردم ارائه کردم. قاعده یک آلبوم 8 الی 10 ترک است و 4 کار قدیمی هم قرار دادم. دو تیتراژ «ماه عسل» را خیلی دوست داشتم و مردم هم نسبت به آنها خیلی لطف داشتند و در کنسرتها نیز با من همخوانی میکردند. الان به لحاظ رسانهای و اجتماعی وضعیت خیلی بهتر شده و من را نسبت به قبل از «امپراطور» بیشتر میشناسند. من با این آلبوم میخواستم که طیفهای مختلفی را به جمع مخاطبان خودم اضافه کنم. به همین جهت سبکهای مختلفی که میدانستم توان خواندنشان را دارم، ارائه کردم. مثلاً ترک 6 آلبوم من با کل کارهایی که تاکنون انجام دادهام، متفاوت است؛ ولی این همیشه علاقه من بوده. اما در گذشته زمان مناسبی برای انتشار آن نبود. با این آلبوم میخواستم که مخاطب جدید جذب کنم. این دو کار از آثار خیلی معروف من بود و میخواستم مردم بدانند که این همان خواننده است. چون اغلب مردم تا قبل از «امپراطور» با ترکهای من آشنایی داشتند و با آنها زندگی کرده بودند، ولی یک سری از آنها نمیداستند که این خواننده «مهدی یراحی» است. اگر میگفتید مهدی یراحی باید آدرس میدادید! ولی بعد از «امپراطور» خدا را شکر این اتفاق خیلی کمتر شد.
* نمی توانستی مثل آلبوم «منو رها کن» که 9 قطعه و یک ریمیکس داشت عمل کنی؟
مجبور شدم. آن تیتراژها را به دلایلی که گفتم باید در آلبوم قرار میدادم. آلبوم داشت خیلی غمگین میشد و اگر تعداد کارهای جدید زیاد باشد هم خوب نیست، چون کارها همدیگر را میخورند. حتی 13 قطعه ریسک بود و به نظرم پیک تعداد قطعات یک آلبوم 12 است و تعداد منطقی آن بین 8 تا 10 قطعه. 2 ترک «امشبم گذشت» و «یه چیزی بگو» قبلاً روی اینترنت منتشر شده و مخاطب پیدا کرده بود و خودم هم آنها را دوست داشتم. چون ریتم داشتند، این 2 ترک را هم انتخاب کردم که از میزان غمگین بودن آلبوم بکاهند و به دلیل برقراری توازن این کار را کردم.
* برعکس آلبوم «منو رها کن» که نوعی یکدستی در انتخاب و چیدمان ترانه ها به چشم می خورد، در این آلبوم هر قطعه داستان و فضای متفاوتی از دیگری دارد. دلیل این قضیه چه بود؟
درست میگویید و من دوست داشتم که در آن آلبوم یک موضوعی را پیگیری کنیم. در این آلبوم به دلیل اینکه فضاهای خیلی متفاوتی را تجربه کردیم، دوست داشتم چیدمان ترکها به نوعی باشد که مخاطب پس نزند. به دلیل اینکه میخواستم مخاطبان بیشتر و طیفهای گستردهتری را درگیر کنم. خیلی راحت میگویم که در این آلبوم میخواستم مخاطب بگیرم. برای اینکه این اتفاق اثرِ عکس نداشته باشد و بدتر مخاطبان را پس نزند، شما باید با دقت و وسواس زیادی کارها را پشت هم قرار بدهید. به همین جهت دیگر مدنظر نداشتم که از ابتدای یک مفهوم به انتهای آن برسم.
* هر هنرمندی یکدست بودن را در یک زمینه تعریف میکند. تو یکدست بودن را در ترانه میدانی یا تنظیم یا ملودی؟ یکدستی نه اینکه به تکرار برسد، اما در عین حال به گونهای نباشد که هر قطعه برای خودش سازی بزند.
به نظر من نباید یکدستی را با تکرار اشتباه بگیریم و یا اینکه از این شاخه به آن شاخه پریدن را با متفاوت بودن یکی کنیم. میخواهم بگویم یکدستی از نظر من در تنظیم زیاد اتفاق میافتد. نه اینکه همه تنظیمها عین هم باشد، ولی سازبندی و نوع هارمونی در یکدستی مجموعه اثر دارد. به نظر من یک فاکتور برای اینکه تو بتوانی تشخیص بدهی آلبوم یکدست هست یا خیر، نوع خوانندگی خواننده است. در این آلبوم، کار بلوزی که خواندهام، تفاوتهای زیادی با سایر آثار من دارد، ولی باز هم میتوانی تشخیص بدهی که خواننده آن مهدی یراحی است. چون ما یک سری خواننده داریم که فکر میکنند متفاوت خواندن این است که با صداسازی صدای خودشان را عوض کنند! با اینکه در یک سری سبکها مثل راک یا بلوز صداسازی جزو تکنیکها است، ولی آن هم به این شکلی نیست که در ایران اتفاق میافتد. چون کلاً ما استعداد تغییر دادن همهچیز را داریم! بیشتر یکدستی به اعتقاد من در تنظیم و مفهوم آلبوم اتفاق میافتد و نباید در اشعار حرف متناقض داشته باشید. ترکها میتوانند از موضوعات مختلف صحبت کنند، ولی نباید حرف همدیگر را نقض کنند.
* اما در مورد سینگلهایی که بعد از آلبوم اول منتشر کردی، کمی متفاوت است. «مرز»، «هر جای دنیایی» و «امشبم گذشت» را خواندی و یا آهنگی مثل «جذابتر»، «عیدی»، «به من نگاه کن» و «مادر» که از این شاخه به شاخه بودند.
به دلیل اینکه دیگر آلبوم نبودند. شما آلبوم میدهید که حرفهای مختلف را با رعایت برخی اصول بیان کنید. وقتی که تکقطعه منتشر میکنید، از جهتی دست شما بستهتر است و از جهاتی هم بازتر و آن کار با خودش مقایسه میشود. من میگویم تعریف ماندگاری امروز عوض شده است. در قدیم کاری که 30 سال شنیده میشد را ماندگار میگفتند، به دلیل اینکه اگر خوانندهای میتوانست سالی یک صفحه منتشر کند، میگفتند خواننده است. امروز دیگر به اندازه موهای سر ما خواننده و ترانهسرا و آهنگساز وجود دارد، البته ترانهسراها از خوانندهها هم بیشتر هستند! میخواهم بگویم که امروزه تعاریف عوض شده است. شما اگر در ماشین یک جوان 25 ساله بنشینید از آثار استاد «شجریان» تا آثار «متالیکا» را گوش میدهد. من دارم برای این مخاطب کار میکنم و مخاطب امروز ما با مخاطب 40 سال پیش تفاوت دارد. این یک تحلیل کاملا شخصی است و ممکن است به زعم خیلیها نادرست باشد و از نظر من این مزیت است که شما بتوانید به خوبی وارد سبکهای مختلف شوید.
* برخی میگویند مهدی یراحی یک خواننده ششوهشت خوان نیست و برخی میگویند که در این سبک موفق است. چرا در مورد تو تا این حد تفاوت آرا وجود دارد؟ بهطوری که زمان انتشار قطعه «مهم اینه» بحثهای زیادی در این زمینه به وجود آمد.
در مورد «عطر تو» این اتفاق خیلی کمتر بود، ولی در نهایت من خواننده 6و8خوان نیستم و این را اعتراف میکنم. من 6و8خوان به معنای اینکه بخواهم در ادامه کار خودم مجلسگرمکن باشم، نیستم. اما یکی از پردانلودترین کارهای من تا امروز همان «مهم اینه» بوده است. در ادامه همان استراتژی که گفتم، مجبور هستید بیایید با مردمی که از طریق ریتم راحتتر میتوانند درگیر شوند، ارتباط برقرار کنید. درست است که شعر آن قطعه خیلی فاخر و عجیب نبود، اما حرف بدی هم نداشت. قالب طرفداران، من را در «هرجای دنیایی» و «منو رهاکن» شناختهاند. من با این مخالف هستم و با آنگونه خواندن هم خودم ارضا نمیشوم. ضمن اینکه در آلبوم چهارم و پنجم دیگر جذابیتی نمیماند. اگر یک نفر همان استایل «هرجای دنیایی» را بشنود که دیگر برایش جذابیتی ندارد و من و شما هم در این مصاحبه حرفی نخواهیم داشت. در مورد ششوهشت خواندن که سوال شماست باید بگویم به معنی مجلس گرم کردن در کارم نیست. من میگویم یک آدم فضاهای مختلفی دارد. قرار نیست که مخاطب خودم را گیج کنم، اما بهتر است بگویم که من در آلبوم سوم به استایل خودم میرسم. تو اگر میخواهی قضاوت کنی که استایل مهدی یراحی مشخصاً چیست، باید منتظر آلبوم سوم باشید. من خوانندهای هستم که دوست دارم آثار جدی بخوانم.
* در آلبوم سوم هم همین فرمول دو آلبوم اول را رعایت میکنید که فقط یک کار شاد داشته باشید؟
من کلا خواننده شادخوان نیستم. همین الان که داریم صحبت میکنیم، چند کار ریتمیک دارم، ولی نه به آن صورت که در مهمانیها گوش کنند.
* چرا؟ هنوز بازار و مخاطب از این قبیل آثار استقبال میکند.
من یک سری از آن کارها را برای اینکه بیلبورد خودم کنم، خواندم و این را صراحتاً بیان میکنم. برای اینکه مثلاً 5هزار دانلود داشته باشد تا کار بعدی من که میآید آن 5هزار نفر بیایند دوباره کار جدید را گوش کنند. به زعم خودم اینکه باید سطح سلیقه مردم بالا برود و این قبیل مسایل فقط در حد حرف است و کلاً ما جامعهای هستیم که زیاد غر میزنیم. من سعی کردم کار کنم و به مردم نزدیک شوم. من واقعاً کار «مهم اینه» را به لحاظ رسانهای خواندم و خیلی هم دوستش دارم. ولی قرار نیست که من در ادامه هم خواننده این تیپ کارها باشم.
* برخی معتقدند که تیم کاری شما کمی محدود است. آیا این را قبول دارید؟
نه. ببینید من جزو معدود کسانی هستم که همیشه با ترانهسراهای جدید کار کردهام که میتوانم به روزبه بمانی اشاره کنم. زمانی که من با روزبه بمانی کار کردم، روزبه به اندازه امروز پرکار نبود. خیلی کم کار میکرد و با او کار کردم. با «زهرا عاملی» کار کردم که ترانهاش در آلبوم «منو رها کن» خوب شنیده شد. حتی با «رستاک حلاج» زمانی کار کردم که خیلیها متوجه اتفاق ترانه این آدم نبودند و هنوز هم نیستند. اتفاقاً سراغ بخشهایی از آدمها رفتهام که محجور بوده است. یعنی من در میان بچههای ترانهسرا به این مسأله معروف هستم که ترانه هایی را انتخاب میکنم که سایرین کمتر به سراغ آنها میروند. در این آلبوم «زانیار خسروی»، «هومن نامداری»، «امیرعلی بهادری» و «اشکان آبرون» و... چهرههای جدیدی بودند.
* چرا از سال 86 که «منو رها کن» را برای تیتراژ خواندی، تا به امروز فقط هر دو سال یک تیتراژ داشتی؟
از نظر من آدم گاهی اوقات بابت نکردههای خودش پیشرفت میکند. من خیلی کارها را نکردهام که هیچکسی نمیداند و پیشنهادات زیادی برای کارهای گوناگون داشتم که خوانندهها و آهنگسازان دیگر پذیرفتند. حتی مردم شاید فکر کنند وقتی زیاد کسی در رسانهها یا تلویزیون نباشد، به این دلیل است که کسی سراغ او نمیرود. در صورتی که اینگونه نیست. در مورد تیتراژ واقعاش پیشنهاد هیجانانگیز و خاصی نداشتم.
* سه اعتراف برای ما بگو که در آلبوم «امپراطور» به خاطر آنها از خودت راضی هستی و بابت آن تصمیمها به خودت افتخار میکنی.
خوشحال هستم که به شعر توجه داشتم و نگاه ویژهای را نسبت به ترانه لحاظ کردم و به این مسأله اعتراف میکنم. در این اعتراف از همه بچههایی تشکر میکنم که با جان و دل کار کردند و هرچه در بخش ترانه از آنها خواستم ارائه کردند. اعتراف دوم من این است که خوشحال هستم که با کل تیم آلبوم «امپراطور» کار کردم. اعتراف سوم هم این است که خوشحال هستم که نام آلبوم را «امپراطور» گذاشتم. برخی در ابتدا نقد داشتند، اما پس از شنیدن اثر، نظرشان عوض شد و ضمناً خیلی از انتشار آلبوم در فصل پاییز خرسند هستم.
* حالا اعترافهایی را بگو که شاید در آینده فکر کنی که ای کاش بیشتر در مورد آنها فکر میکردم.
اعتراف میکنم که دوست داشتم که ترک «به من نگاه کن» با ترانه «احسان علیخانی» در آلبوم باشد. ولی این امر محقق نشد، زیرا این کار را خیلی دوست دارم. دیگر اعترافی ندارم!
* یعنی واقعا تمام آلبوم امپراطور آن صد از صدی بود که فکرش را میکردی؟ آن چیزی که منتشر شد، آیا به گونهای است که تو پایش بایستی؟
«امپراطور» بهترین کاری است که از من تاکنون منتشر شده و به نوعی مانیفست کارهای من تا امروز است.
* همه آدمها یک تصویرسازی ذهنی از ایدهآلهای خودشان برای آینده دارند. ایدهآلها و اهداف مهدی یراحی که میخواهد به آنها برسد و یا اوج آرزوهایش چیست؟
دوست دارم بانی یا حداقل در جریانِ راهی باشم که تأثیری در اتفاقی که میخواهم از آن صحبت کنم داشته باشم. من دوست دارم توجه آدمها را به راستی و درستی و عاشق بودن جلب کنم. شعار نمیدهم، ولی میخواهم عاشق شدن را به یادشان بیاورم تا بدون هیچ دلیل و فلسفهای با هر حدی که میفهمند عاشق باشند. دوست دارم یادشان نرود که عشق مهمترین اتفاق است و میتواند خیلی از نیمههای خالی را پر کند. ممکن است چیزهای زیادی نداشته باشید، ولی عاشق باشید. یک دوستی دارم که بیمار است، ولی خیلی عاشق است و وقتی با شما صحبت میکند، میفهمید که چقدر از مرحله پرت هستید. «علیاکبر عباسی» که شاعر است، مهمان احسان علیخانی نیز بود. میگویند که درد، فهم میآورد و تا درد نکشید، نمیفهمید و اتفاقات عجیب در این افراد بیشتر رخ میدهد. وقتی با او صحبت میکنم، متوجه میشوم که چقدر از مرحله پرت هستم و او به حقیقت نزدیکتر است. دوست دارم به جایی برسم که آنقدر قدرت داشته باشم تا بتوانم انسانها را به نقطهای برسانم که به عشق نزدیک شوند.
* میخواهم یکی از اسرار آلبومت را برای نخستین بار در پایان این مصاحبه بر ملا کنی. چیزی که تا حالا هیچجا نگفتهای. اینکه در این آلبوم، ترانهای برای کسی یا در مورد کسی بوده؟ یا تفکری بوده که این کار برای شخص خاصی باشد؟ لطفاً خیلی صریح و واضح یکی از این اسرار را برای ما بگو.
دو آهنگ در این آلبوم دارم که یکی برای اولین باری است که در زندگی عاشق شدم. ترک «مسافر پاییزی» را فکر کنم 21 ساله بودم و در پاییز بود که ساختماش. ترانه آن را «امید فراقیزاده» گفت. آن کار خیلی برایم عجیب است، زیرا متعلق به یک فضای دستنیافتنی و یک احساس بزرگ است. یکی هم ترک آخر آلبوم من است که شاید فضای تنظیم خیلی سادهای داشته باشد. آن هم برای آخرین باری است که عاشق شدم و فکر کنم به سال 89 مربوط میشود. من این ملودی را روی یک شعر دیگر برای «احسان خواجهامیری» ساخته بودم. زمان تولید آلبوم «عاشقانهها»، احسان خواجهامیری برای آهنگسازی در آلبومش با من تماس گرفت. قرار شد که «روزبه بمانی» اشعار را بنویسد و شعر «خوشبختی» را نوشت که میگفت: «خدا رو شکر خوشبختی/ چقدر این گفتنش سخته» و من این ملودی را روی آن ساختم. احسان که شنید، گفت این کار خیلی محزون است و فکر میکنم این کار در خودش امید دارد. از او پرسیدم چرا فکر میکنی امید دارد و او گفت که در ترانه داریم: «خدا رو شکر خوشبخته». من هم گفتم که در خط بعد میگوید: «خدا رو شکر خوشبختی، چقدر این گفتنش سخته». گفتم به نظر من بزرگترین درد این است که تو از خوب بودن خودت ناراحت بشوی. مثلاً من آرزوی خوشبختی برای تو داشته باشم، ولی حالم از این آرزوی خوشبختی بد باشد. به نظر من آن ترانه خیلی غمگین است و گفتم که من این را به این شکل میبینم. سعی کردم شعر را بگیرم، ولی احسان آن شعر را خیلی دوست داشت. روز بمانی عزیز لطف کرد و دوباره روی این ملودی ترانهای برای من نوشت و اتفاقاً خیلی هم راضی هستم. با اینکه سادهترین ترک من است، اما همیشه گفتهام که کل آلبوم «امپراطور» یک طرف و این ترک هم یک طرف. بحث من کاملاً حسی است و صحبت فنی نیست. این کار خیلی ساده است و یک گیتار و یک پَد و کمانچه «احسان نیزن» را دارد؛ ولی خودم خیلی این کار را دوست دارم. از یک جایی به بعد تعریف من از عشق تغییر کرد. همیشه فکر میکردم که برای عاشقی کردن باید یک نفر دومی در زندگیات وجود داشته باشد. بعد از این اتفاق آخری که در زندگیام رخ داد، فهمیدم که اینگونه نیست و تو میتوانی عاشق همهچیز باشی. عاشق زندگی بودن، عشق است و تو میتوانی با خوب و بد زندگی باشی و لذت ببری.
منبع:
اختصاصی سایت موسیقی ما