بیوگرافی
- متولد سال 1328 در تهران.
- دارای مدرک تحصیلی متوسطه
- فعالیت هنری با عملیات آکروباسی (1334)
- فعالیت هنری با خوانندگی (1338)
- شروع فعالیت در سینما با بازی در فیلم بیم و امید
- شروع مجدد خوانندگی پس از وقفه ای طولانی در سال 1379 (کانادا)
پدر وی هنرمند و آکروبات بود و در تماشاخانه ها به حرکات آکروباتیک می پر داخت که در آن روزگار بسیار پرطرفدار بود ومردم از برنامه های او استقبال می کردند گوگوش خردسال نیز گاهی به پدر کمک می کرد و از این رو در دو سه سالگی روی صحنه رفتن را تجربه کرد. پدر گوگوش او را به هنر موسیقی و اجرا تشویق می کرد آثار نبوغ و استعداد در همان کودکی در گوگوش هویدا بود و همه را به تحسین وا می داشت.گوگوش از دوران خردسالی در رادیو و تلویزیون هنرمندی می کرد. ترانه هایی که با صدای کودکانه و سیمای معصوم و زیبایش در برنامه های رادیو و تلویزیون می خواند بسیار دلنشین و پر طرفدار بود .زمان سپری شد و دوران نوجوانی و جوانی وی فرا رسید .او دختری زیبا و خوش اندام بود و استعداد و نبوغ او در موسیقی و هنر با سالها تمرین و تجربه عجین شد و گوگوش را به یکی از محبوبترین خوانندگان تاریخ موسیقی ایران تبدیل کرد و حتی این شهرت و محبوبیت از ایران نیز پا فراتر گذاشت و در سر تاسر جهان به خصوص تاجیکستان نیز کشیده شد .برخی او را "شاهماهی موسیقی ایران " نامیده اند.
"گوگوش"کلمه ای است ارمنی و نام مرد است می گویند وقتی گوگوش خیلی کوچک بود یک خانواده ارمنی همسایه آنها بودند که پسری به نام گوگوش داشتند .خانم آتشین ،"گوگوش" از این نام خوشش آمد و به عنوان نام هنری خود انتخاب کرد.
بیوگرافی گوگوش به نقل از فائقه آتشین
من متولد 1329/2/15 هستم. پدرم صد در صد در زندگی من تاثیر مستقیم گذاشت. او بود که تصمیم گرفت دختر سه سالشو بذاره روی صحنه و به عنوان پارتنر آکروبات بازی خودش انتخاب کنه قبل از اینکه روی صحنه منو بذاره آواز بخونم. پدرم آکروبات می کرد و از روی بند راه می رفت و بند بازی می کرد و قبل از آوازخونی از من به عنوان پارتنر استفاده می کرد. یعنی به این صورت که وقتی روی بند راه می رفت دو تا صندلی را پایه هاشو روی هم می گذاشت و من را روی صندلی دوم می نشوند و صندلی اول راروی چونه اش می گذاشت واز روی بند راه می رفت. این آکروباسی یه جا منو متوقف کرد یعنی صندلی از روی چونه اش لیز خورد و منووسط زمین و هوا از پشت سر با مو هام گرفت. ولی وقتی متوجه شد که من ترانه خواننده ها را یک بار که می خونم دفعه دوم می تونم بخونم این استعداد را در من دید که می تونم صدای خواننده ها را تقلید کنم.
این ترانه را از خانم پوران که اون زمان به اسم بانو ناشناس می خوند اجرا می کردم. یک ترانه از خانم دلکش اجرامی کردم به نام رعنا جان، یک ترانه از خانم مرضیه می خوندم یکی از مصطفی پایان می خوندم...کوچکتر از اون بودم که احساس بکنم که روی صحنه دارم برنامه اجرا می کنم یا جلو جمعیت هستم. فقط پدرم گولم می زد که برات عروسک می خرم اگه بری بخونی. به همین دلیل صحنه برام وقتی بزرگتر شدم عادی شد. روی صحنه احساس می کردم تو خونمونم و جمعیت احساس امنیت به من می داد. هر چی تعداد جمعیت بیشتر می شد حس می کردم کار بهتر ی می کنم.
از سنین اول دبستان که همون هفت سالگی باشه یواش یواش توام با آزار و رنج شد. چون زندگی خانوادگی و خصوصیم زندگی یک بچه با اون موقعیت نبود. نمی خوام بشکافم اون ماجرا ها رو اما به دلیل داشتن زن پدر، نداشتن فرصت کافی برای درس خوندن و اجرای مداوم برنامه فشار بهم زیاد می آورد. چون هم نان آور خونه بودم هم باید درس می خوندم هم نمی تونستم بچگی کنم. اما این فشار ها روزبه روز منو آبدیده تر می کرد. فکر می کردم روی صحنه کارمو بهتر ادامه بدم. شاید رنج اون زمانها و اذیت و آزاری که شدم میوه شو بعد ها بهم داد.آهنگ های اولیه که خودم شروع کردم به خوندن فکر می کنم مربوط به سال1345 یا 46 شاید هم 44 باشه. چون سال1344 ترانه ای از حسن شماعی زاده خوندم که هیچوقت به صورت صفحه و نوار به بازار نیومد ولی فکر می کنم توی رادیو اجرا کردم به نام شهرزاد قصه گو. اما اولین ترانه ای که رسما به نام خودم اجرا کردم و به صورت صفحه به بازار اومد ترانه قصه ی وفا بود از هنرمند قدیمی و عزیزمون پرویز مقصدی که خیلی هم با استقبال روبرو شد و اون ترانه فروش فوق العاده داشت در زمون خودش.
هیچ وقت فکر نمی کردم که در دوران تین ایجری گوگوشی خواهم شد که فردا مردم ازش تصویری دارن اما اینو می دونستم که روی صحنه کارمو بلدم. این رو مطمئن بودم و نمونش رو اون موقع توی ایرونی نمی دیدم. تنها کسی را که می تونستم با خودم مقایسه بکنم با اون ذهن کودکانه ام مایکل جکسون بود که از من کوچکتر بود و اولین سفری که به آمریکا داشتم صفحاتشو تهیه کردم و جالب بود برام که بچه ای مثل خودم از کودکی کار موسیقی می کنه و کارشو بلده. اما یک دوره ای هست که فکر می کنم کارهائی که اجرا کردم کارهای بسیار زیبائی بود. آهنگسازانی که با هاشون کار کردم اولینش واروژان بود و بعد به طور قطع حسن شماعی زاده است. ترانه سراهائی هم که باشون کار کردم و ترانه هاشون واقعا زیبا و به یاد موندنی هستند : ایرج جنتی عطائی، شهیار قنبری و اردلان سرفراز.
برگشتن من در سال 1979 به ایران در شرایط بسیار بسیار بدی بود. اون دوران، دوران سختی برای همه بود. چه برای کسانی که داخل ایران بودند و چه کسانی که خارج از ایران بودند. برحسب اتفاق من جزو کسانی بودم که وقتی انقلاب شد خارج از ایران بودم و بخصوص در آمریکا بودم. اون زمون یعنی سال 1979 تعداد ایرانیانی که در آمریکا بودند این قدر نبود. خیلی کم بود و من هم برای دو هفته اومده بودم و وقتی این اتفاق افتاد مجبور به موندن توی امریکا شدم. برای شش ماه، ولی تو این شش ماه این قدر سختی کشیدم که به محض این که تونستم به ایران برگشتم و وقتی به من گفتند اگر بری ایران این اتفاق و اون اتفاق میفته، دیگه برام مهم نبود. در واقع هر اتفاقی را برای خودم با آغوش باز می پذیرفتم. به این شدت حالم بد بود و حال خوشی نداشتم و وقتی هم که تصمیم گرفتم برگردم، دیگه هیچ چیزی نمی تونست رای منو عوض کنه حتی اگه اعدام می شدم...در واقع پس از این که از زندان رها شدم تحمل کردم و تا همین اواخر در ایران ممنوع الخروج بودم و دلم می خواست که با پاسپورت از ایران خارج بشم. در عین حال فکر می کردم که چه کاری دیگه برا انجام دادن دارم؟! ولی وقتی شوق مردم رو توی خیابون می دیدم از طرفی این احساس بهم دست می داد که من تصمیم شخصی نمی تونم بگیرم .
وضعیت من یک وضعیت شخصی و خصوصی نیست. گوگوش متعلق به پهنه ی هنره و دنیای موسیقی و جوابگو به مردم. صداشو دوست دارن، برنامه هاشو دوست دارن. اما از طرفی هم اون دوران به من یک افسردگی داده بود(انگزایتی). این افسردگی باعث شده بود که به طور کلی از کار کردن مایوس بشم. از پرداختن به موسیقی و تمرین مایوس بشم. اصلا قدرت کار نداشتم. اما این اواخر قبل از اومدن باید انصافا بگم که مسعود کیمیائی خیلی تشویقم می کرد که کار بکنم تو خونه. اما انگیزه ی کار کردن نداشتم. چون اگه می خواستم یه ترانه بسازم، نه آهنگساز داشتم، نه تنظیم کننده نه یه شعر . گیریم که همه ی این ها پیدا می شد، اجازه ی طبع نداشتم که به من وقت استودیو بدن. در نتیجه دیگه ول کرده بودم. اما وقتی به من پیشنهاد شد که برای اجرای کنسرت به خارج از ایران بیام، در واقع بیشتر به خاطر دیدن پسرم و نوه ام این کار را قبول کردم ولی وقتی در کوران اجرای کنسرت قرار گرفتم دیگه اون سیل منو برد و تا جائی برد که الساعه در خدمت شما هستم.
احساسی که اون لحظه ای که سوار هواپیما شدم و از فرودگاه مهرآباد به طرف تورونتو در پرواز بودم احساسیه که شاید نشه با کلام گفت! باور نمی کنید، اما هر لحظه فکر می کردم هواپیما را دومشو می گیرن و دوباره می شونن. یعنی مث کارتون بود برام! تا زمانی که هوا پیما از روی باند تیک آپ نکرده بود، فکر می کردم الآن می ریزن توی هواپیما. زمانی هم که راه افتاد و هنوز روی باند راه می رفت فکر می کردم الآن جلوشو می گیرن و می ایستوننش. زمانی هم که باز تو هوا و تو آسمون ایران بودیم می گفتم باز با بی سیم از برج مراقبت می گن هوپیما را برگردونین! یعنی این قدر این حس نا امنی و وحشت توی وجودم بود که همش به این فکر می کردم که نکنه جلوی پرواز منو بگیرن!
گوگوش در ابتدا با علی قربانی (بزرگترین کاباره دار ایران ) ازدواج کرد که حاصل این ازدواج پسری بنام کامبیز (خواننده تو شکلاتی شکلاتی ) بود.
او پس از آن به صورت حرفه ای تر سینما را دنبال کرد وچند فیلم هنری خوب از جمله بی تا (برنده بهترین بازیگر نقش اول زن از جشنواره های متعدد) و پنجره و..... ازدواج او با علی قربانی به طلاق ختم شد و به گفته علی قربانی (در مصاحبه اش در شبکه طپش با امیر قاسمی) از دربار از او خواستند که گو گو ش را طلاق دهدتا او به عقد بهروز وثوقی در آید .
بهروز و گوگوش در این مدت چند فیلم پرفروش و خوب با هم بازی کردند از جمله ماه عسل -ممل آمریکایی - همسفر اما این ازدواج دوام زیادی نداشت و این دو از هم جدا شدند .
گوگوش در موقه انقلاب ایران نبود وبعد از آمدنش به ایران و آن قصه حبسش به همسری مسعود کیمیایی در آمد و تا زمان خروجش از ایران همچنان همسر او بود .
بخشی از فیلمشناسی
بیم و امید (1339)
گدایان تهران (1345)
ستاره هفت آسمون (1347)
سه دیوانه (1347)
پنجره (1349)
احساس داغ (1350)
بی تا (1351)
ممل آمریکایی (1353)
شب غریبان (1354)
همسفر (1354)
ماه عسل (1355)
نازنین (1355)
در امتداد شب (1356)
امشب اشکی می ریزد (1357)
در واقع گوگوش مد روز آن روزهای ایران بود و او هر مدل لباس و مدل مو میگذاشت بلافاصله تبدیل به مد آن زمان دختران و زنان میشد.
خانم گوگوش اکنون پیش پسر خود زندگی میکند ویک آکادمی موزیک هم در لندن دارد.
شناسنامه گوگوش
زندگینامه مسعود کیمیایی
مسعود کیمیایی در روز ۷ مرداد ۱۳۲۰ در کوچه سید ابراهیم خیابان ری تهران زاده شد. پس از آن به ترتیب در کوچه دردار، آصفالدوله، سقاباشی، عینالدوله و سرانجام در خیابان بهار ساکن شد. او دو خواهر و یک برادر دارد. دیپلم متوسطه را از دبیرستان بدر گرفت. بعد از پایان دبیرستان کمکم وارد عوالم روشنفکری شد و همراه چند تن از دوستان علاقهمند، گروه انتشارات طرفه را بنیاد نهاد. از همان دوره به موسیقی هم علاقهمند شد و چند ساز مانند پیانو و گیتار را در حد غیر حرفهای مینوازد. اما بیشترین کشش و علاقه او به سینما بود. او تاکنون دوبار ازدواج کرده؛ نخست با گیتی پاشایی (آهنگساز و خواننده۱۳۷۴-۱۳۴۸)، که حاصل آن پولاد کیمیایی (بازیگر) بود و پس از آن با گوگوش، خواننده سرشناس (۱۳۸۲-۱۳۷۴).
کیمیایی تحصیلات آکادمیک کارگردانی ندارد. تمام آموختههای تکنیکی و فنی او از سینما به حضور در گروه دستیاران فیلم قهرمانان به کارگردانی ژان نگولسکو و دستیاری ساموئل خاچیکیان در فیلم خداحافظ تهران محدود میشود.
کارنامه سینمایی
مسعود کیمیایی فعالیت سینمایی خود را در سال ۱۳۴۵ با دستیاری مرحوم ساموئل خاچیکیان در فیلم خداحافظ تهران آغاز میکند. اولین فیلمش بیگانه بیا را در سال ١٣۴٧ و با تم جوان هوسباز و دختر فریب خورده در خانوادهای مرفه میسازد، که از ساختار مستحکمی برخوردار نیست و اقبال چندانی نیز در گیشه پیدا نمیکند. یک سال بعد قیصر وضع را تغییر میدهد. قیصر که بر اساس فیلم وسترن نوادا اسمیت (کارگردان: هنری هاتاوی) ساخته میشود، گرچه در نمایش اول خود در میان عامه مردم مورد پسند واقع نمیشود، اما در اکران دوم رکورد فروش را میشکند. قیصر به یک سمبل تبدیل میشود و داستانش هم به یک ژانر(انتقام شخصی). اتفاقی که تا آن زمان در سینمای ایران کمتر رخ داده بود، اما کیمیایی با استفاده از همان فرمولهای آشنای فیلمفارسی فیلمی غیر عادی میسازد که هم مخاطب را جذب میکند وهم به منتقدان نوید یک سینمای نوین را میدهد. بدینسان، قهرمان فیلم با بازی بهروز وثوقی به مردم معرفی میشود که ریشه در تاریخ و جغرافیای ایران دارد و مُبَلّغ نوعی انتقام فردی است که به مذاق ایرانیان ناموس پرست آن سالها (هر چند از قهرمانی فرنگی گرتهبرداری شده بود) خوشایند مینماید.
سال ١٣۴٨ به دلیل نمایش دو فیلم گاو (داریوش مهرجویی) و قیصر از نگاه مورّخین، نقطه عطفی در تاریخ سینمای ایران محسوب میشود. هر دو فیلم به سهم خود شالودهٔ موج نوی سینمای ایران را -البته در رویکردهایی متفاوت- تشکیل میدهند. کیمیایی در فیلمهای بعدیش مانند رضا موتوری و داشآکل با تکرارِ مایههای عصیان فردی در برابر ارزشهای اجتماعی رویهی گذشته را ادامه میدهد. رویکردی که علیرغم تبلیغ خصلتهای انسانی و جوانمردی از دیدگاه بسیاری به مسیر دیگری افتاده و مُبَلّغ قانونستیزی و ضد ارزشها میشود. در فیلم بعدیاش بلوچ به استفاده از *** و پردهدری، محکوم میشود و سال بعد با بهرهبرداری از جایگاه ادبی کتاب آوسنه بابا سبحان از محمود دولتآبادی، دست به ساختن خاک میزند.
گوزنها که به زعم بسیاری سیاسیترین فیلم کیمیایی است در سال ۱۳۵۴ ساخته میشود و دو تیپ مختلف از قهرمان را در کنار هم قرار میدهد که در نهایت مکمل شخصیت هم میشوند. به باور بسیاری، این فیلم بههمراه قیصر مهمترین آثار کیمیایی پیش از انقلاب را شامل میشوند. غزل فیلم بعدی او که اقتباسی از کتابی از نویسندهی معتبر خورخه لوئیس بورخس است، شاید متفاوتترین و عجیبترین فیلم کارنامه او باشد. پس از آن سفر سنگ را میسازد که بهنوعی جنبهای پیشگویانه دربارهٔ انقلاب ایران به خود میگیرد. در سال ۱۳۶۱ فیلم خط قرمز را با بازی سعید راد کارگردانی میکند. این فیلم توقیف میشود و به جز یک بار نمایشش در جشنوارهٔ فجر دیگر هرگز نمایش داده نمیشود.
بیشتر اهالی سینما منسجمترین ساختهی بعد از انقلاب کیمیایی را دندان مار (۱۳۶۸) میدانند که برای دریافت جایزه خرس طلایی برلیناله نامزد میشود و نهایتاً جایزه ویژه همان جشنواره را دریافت میدارد. پس از آن استفادهی کیمیایی از چهرههای جوان، او را بهعنوان تصویرگر زندگی جوانان دههی هفتاد معرفی میکند. با فیلم سلطان پسرش پولاد کیمیایی را به عنوان بازیگر به سینما معرفی میکند. کیمیایی فیلمنامهی تمامی آثارش را خودش نوشته و همچنین تدوین و طراحی صحنه و لباس تعدادی از فیلمهایش، مانند گروهبان، ردپای گرگ، مرسدس و فریاد، را نیز خود به عهده داشتهاست.
فیلم جرم در سال ۱۳۸۹ برای کیمیایی اولین جایزه سینمایی از جشنواره فیلم فجر را به ارمغان آورد. او در مراسم افتتاحیه واختتامیه با سخنانی کنایهآمیز از اینکه پس از ۳۰ سال به یاد او افتادهاند گلایه کرد و در مراسم اختتامیه درحالی که با پسرش برای دریافت جایزهی بهترین فیلم به روی صحنه رفته بود تأکید کرد که فیلم سازی مستقل است وبه جایی وابسته نیست.
ویژگیهای سینمای کیمیایی
تِم اغلب فیلمهای کیمیایی را باورها و ارزشهایی میسازد که یا از بین رفته و یا کمرنگ شدهاند. کیمیایی از جوانمردی، غیرت و رفاقت تا سر حد مرگ قصه میگوید و قهرمانانش را با این صفات در بستر جامعهی امروزی با مشکلات سیاسی-اجتماعی درگیر میکند تا از ارزشهای خود دفاع کنند. ارزشهایی که مردم عامهپسند ممکن است دوستشان داشته باشند ولی با زندگی مدرن در تناقض میباشند. نقد اینگونه داد ستاندن که حتی گاهی به قیمت گذشت از هنجارها میباشد، موضوع مهمترین چالش منتقدان کیمیایی را تشکیل میدهد. آنها بر این باوراند که این روایتگری چیزی جز پافشاری لجوجانهی کیمیایی بر پنداری غلط نمیباشد.
اسطوره سازی و بیان تناقض ها
بخش مهمی از جذابیت فیلمهای کیمیایی مربوط به خلق شخصیتی اسطورهوار دارد. قهرمانی که در قلب اجتماع مبارزه میکند و از بین میرود، تا جهانِ خواستهی خود را بسازد و در این رهگذار است که تبدیل به یک اسطوره میشود.
دیالوگ نویسی
بارزترین توانایی کیمیایی در فیلمنامههایش دیالوگها و مونولوگهای خاص اوست. کیمیایی زبان عامیانه (کوچه و بازار) را به خوبی میشناسد و در ایجاد ضرباهنگ مناسب برای ادای آنها مهارت زیادی دارد. بههمراه علی حاتمی، کیمیایی را نیز باید خالق بخش عمدهای از مشهورترین دیالوگهای تاریخ سینمای ایران دانست. از آن جملهاند گفتارهای ناصر ملک مطیعی در فیلم قیصر و قریبیان و وثوقی در فیلم گوزنها.
همکاری با کیمیایی
یکی از تواناییهای بالای کیمیایی بازی گرفتن از بازیگران خود است. به همین دلیل بسیاری از بازیگران بهترین بازیشان را در فیلمهای او ایفا کردهاند. امین تارخ بازیگر برجسته ایران دراین باره اینچنین گفتهاست: «بازیگران برنده اصلی فیلمهای کیمیایی اند». تعداد زیادی از بازیگران برجستهی سینمای ایران را کیمیایی مطرح کردهاست: فرامرز قریبیان، فریبرز عرب نیا، بهرام رادان، بهمن مفید، سعید کنگرانی، هدیه تهرانی، فریماه فرجامی، محمدرضا فروتن، فرامرز صدیقی، احمد نجفی، میترا حجار و... . کارگردانان مطرحی همانند امیر نادری، تهمینه میلانی، سامان مقدم و... نیز کار خود را ابتدا با سینمای کیمیایی شروع کردهاند. همچنین چهرههای مطرحی چون عباس کیارستمی، جعفر پناهی و اصغر فرهادی و ... نیز سابقه همکاری با کیمیایی را دارند.
حاشیه و جنجالها
کیمیایی پیش از انقلاب به عنوان یک فیلمساز مردمی (و گاهی سیاسی) شناخته شد. او پس از انقلاب هم سعی در نشان دادن مشکلات سیاسی-اجتماعی ایران داشت که هیچگاه به توفیق پیش از انقلاب خود دست نیافت. ولی در تمام این سالها، از جنجال موج نو در سینما با فیلم قیصر، سر وصدای فیلم گوزنها و آتش گرفتن سینما رکس آبادان گرفته تا توقیف فیلم خط قرمز، جنجال ازدواج با گوگوش و... همواره موضوع بحث بودهاست، به ویژه پس از انقلاب که انتقاد از فیلمهایش فزونی یافتهاست. البته کیمیایی معتقد است منتقدان به جای فیلمهایش خود او را نقد میکنند و مشکل اصلی آنها با زندگی شخصی اوست. روزنامه کیهان در سال ۱۳۵۴ گفتوگویی با مسعود کیمیایی منتشر میکند. کیمیایی دراین مصاحبه که در سایت پارس توریسم پس از سال ها منتشر شده میگوید: «شغل من فیلمسازی نیست. بلکه من گاهی مشغول فیلم ساختن میشوم. زیرا سینما کوچک تر و بی حیاتر از آنست که همهی زندگی من باشد. اصولا هنر کوچکتر از آنست که همهی زندگی آدم باشد. این حرف را به حساب روشفکربازی نگذارید، چون من روشنفکر نیستم. فقط یک انسانم. این را به قشنگترین چیزهای زندگیم و به خون بچهام قسم میخورم که من روشنفکر نیستم!»
فیلمسازی که روشنفکر نیست
ترانه سرایی
گفته میشود کیمیایی با نام مستعار نصرت فرزانه برای اولین آلبوم گوگوش بعد از خروج از ایران، یعنی آلبوم «زرتشت»، ترانهسرایی کرد. خروج گوگوش از کشور و به دنبال آن تور کنسرتهای گوگوش، جنجالهای زیادی را به دنبال داشت. ولی آنچه که همگان بر آن اتفاق نظر دارند نقش کیمیایی در خارج شدن گوگوش از کشور و شکستن سکوت ۲۰ سالهی اوست.
فیلمشناسی
- - بیگانه بیا (۱۳۴۷)
- - قیصر (۱۳۴۸)
- - رضا موتوری (۱۳۴۹)
- - داشآکل (۱۳۵۰)
- - بلوچ (۱۳۵۱)
- - خاک (۱۳۵۲)
- - گوزنها (۱۳۵۴)
- - پسر شرقی (کوتاه، ۱۳۵۴)
- - غزل (۱۳۵۵)
- - اسب (کوتاه، ۱۳۵۵)
- - سفر سنگ (۱۳۵۶)
- - خط قرمز (۱۳۶۱)
- - تیغ و ابریشم (۱۳۶۴)
- - سرب (۱۳۶۷)
- - دندان مار (۱۳۶۸)
- - گروهبان (۱۳۶۹)
- - ردپای گرگ (۷۱-۱۳۷۰)
- - تجارت (۱۳۷۳)
- - ضیافت (۱۳۷۴)
- - سلطان (۱۳۷۵)
- - مرسدس (۱۳۷۶)
- - فریاد (۱۳۷۷)
- - اعتراض (۱۳۷۸)
- - سربازهای جمعه (۱۳۸۲)
- - حکم (۱۳۸۳)
- - رئیس (۱۳۸۵)
- - محاکمه در خیابان (۱۳۸۷)
- - جرم (۱۳۸۹)