نظراتت خیلی خوب بوداین عده هم که میگن شادمهر نشون نمیده احساسی میگن چه بسا اصن حرفاتم نفهمیده باشن(لطفا به اندازه ی ارزشی که برای شما گذاشتم , شما هم بذارید و خوب بخونید. ممنون.)
تعجب می کنم چرا بخاطر کار اخیر زیگورات شروع کردیم به کوبیدن معروف و میگیم اون هم هیچی نداشت ; اینکه داستان معروف عمیقا زیر بار استعارات (که البته همگی امروز در دنیای ادبیات تصویری دارن استفاده میشن و نمیشه گفت جدیدن) مدفون شده دلیل نمیشه اون رو از گمت کردم یا رابطه ی سینارت کمتر بدونیم. (فقط داستان مد نظرمه)
-- داستان رابطه هیچی جز ناراحتی پسر از رفتن معشوقه ش و جمع کردن تکه هایی از زندگیش که به نوعی با معشوقه ش مرتبط بودن و بازسازی معشوقه از خاطرات و وسایل باقی مونده نیست. با چنتا تصویر از خواننده لابه لاش که به سبک کوجی و امثالهم توی یه فضای باز گرفته شده تا تایم رو پر کنه. تنها حرکت قابل توجه سینارت هم از لحاظ استعاری هم از لحاظ تکنیکی برعکس نشون دادن وسایل بود که اشاره به ذهنی بودن این اتفاقا داره تا جایی که در انتها تصویر بر میگرده و یعنی حالا با اون ساخته ی ذهنش داره توی واقعیت هم زندگی میکنه.
نمیگم بده اما اصلا این دو قابل مقایسه نیستن باهم.
-- داستان معروف: مرد داستان تصمیمشو میگیره ; می خواد ایندفعه واقعا فراموش کنه ; شروع به فکر کردن میکنه (مردی وارد فضای ذهن خودش میشه ; دقت کنین چینش فضایی که مرد واردش میشه دایره ایه مث داخل سر) ; جایی که پر از خاطرات سرپوش گذاشته ی یه دختره ; خاطراتی که عاشقانه دوسشون داره اما انگار مسمومن ; دیگه نمی خواد توشون نفس بکشه.
شروع به مرور کردنش میکنه (پارچه هارو برمیداره از رو تابلوها) تا به آخری میرسه که عزیز ترین خاطراتشه.
همزمان با این پارچه برداشتنا (به یاد آوردنا) دختر از نیت مرد باخبر میشه که می خواد اونو فراموش کنه ; شروع به حرکت میکنه و در این حرکت همه ی اون خاطرات و قابها ساخته میشن و مرد بهشون رنگ سفید میزنه و پاکشون میکنه. (مثل نوار سبز لودینگ ویندوز که یچیزیو پاک میکنیم.)
تا به آخرین و همون اصل کاریه ; همون خاطرهه که خیلی دوسش داره ; همونجا که مبارزه ی قلب (نماینده ش تصویر ذهنی مرد از دختره) و مغز به اوج میرسه و تقلای مرد و ناامیدی و ناتوانی (زانو زدن) از فراموش کردن و کار شدیدتر (سوزوندن) و...
شاید سوال پیش بیاد این تابلوها اگه استعاره ای از خاطراته چرا خود مرد توش نیست؟ پاسخ اینه که این تابلوها یا باید استعاره از نوعی کشوف و اصطلاحا ویژن باشن که الان دخترو نشون میدن یا خاطره ای ازش ; که چون کشوف در حال اتفاق می افته و چیزی که در دنیای سه بعدی در لحظه اتفاق می افته یکتاست پس "چنتا تابلو" و "با پارچه پوشوندن" برای چیزی که "مماس بر زمانه" و "یکتاست" بی معنیه. ثانیا اصولا توی ذهن انسان خاطرات از دید سوم شخص و دوربینی جا نمیمونه ; همونطوری میمونه که ما میبینیم ; فقط طرف مقابلمون توشه. ثالثا این داستان از جهتی دیگه داره تلاش دختر توی خاطره رو نشون میده که نمی خواد از ذهن اون پسر پاک بشه ; به فرد توی خاطره یه حالت اینتراکتیو داده که بجنگه با پسره در صورتیکه اون دختر چیزی جز دل خود پسر نیست که داره با ذهنش برای فراموش کردن یا نکردن این قضیه مبارزه میکنه. یعنی توی اون جنگل ممکنه این دو جوجه خورده باشن! اما حقیقت اون دختر در ذهنش حاصل مجموع تفکراتش در قبل و بعد جداییه که حالا تصویر دختر رو با یه لباس سیاه (فکر میکنه دختره بعد جدا شدنش در عذابه) با کلی پارچه ی معلق که دورش رو احاطه کردن (که دقت کنید قبل سوختن می خوابن) و یه دنباله ی سنگین که داره روی زمین کشیده میشه (در لحظه ی سوختن معلق میشن) کرده. (اینا هرکدوم نشانه ی چیزیه ولی طولانی میشه)
شبیه مالهند درایو لینچ تقریبا.
-- ویدئوی رابطه کاملا متناقضه با متن آهنگ:
جاهایی از ترانه که تحرک داره توی فیلم سکون رو میبینیم
(تا حرف عشق میشه من میرم) در مقابل (خوابیدن روی تخت و..)
محیط ترانه بیرونیه (تکرار واژه ی شهر و خیابون و..) اما محیط ویدئو داخلیه
اما ویدئوی معروف خیلی هماهنگه هم از نظر بکار بردن کلمات ترانه توی دکوپاژ کار هم از تدوین و صد البته از تصویر شادمهر برای جذاب تر کردن کار استفاده نکرده و گذاشته سورپرایز بشیم که یادمه بعضیا گیر داده بودن چرا شادمهر توش کمه! امان از عوام.
همه چیز تصویر خواننده نیست کلا ویدیو هایی که داره میده بیرون بیشتر سعی داره متفاوت باشه کاملا مشخصه و اولویتشم چهره خودش نیست