PDA

توجه ! این یک نسخه آرشیو شده میباشد و در این حالت شما عکسی را مشاهده نمیکنید برای مشاهده کامل متن و عکسها بر روی لینک مقابل کلیک کنید : شعر و متن زیبا ... عاشقانه ها ...



صفحه ها : 1 [2] 3 4

Hosein333
06-26-2018, 02:03 PM
(sm10)

mohammadho3in
06-27-2018, 04:10 AM
میدونی قشنگترین جای زندگی کجاست؟
اونجاست که به دلت فرصت میدی !
بهش این جرئتو میدی که دوباره به زندگی اعتماد کنه ،
بدیارو فراموش کنه
دوباره منتظر یه اتفاق ناگهانی خوب باشه ؛
منتظر یه آدم تازه بهش فرصت میدی که گذشته رو
با همه بدیاش ببخشه و بذاره اتفاقات گذشته تو گذشته بمونن
اینجا قشنگ ترین جای زندگیه جایی که
از صفر شروع میکنی جایی که دوباره متولد میشی ...

mohammadho3in
06-27-2018, 04:11 AM
چند وقتی است مرا از رفتنت میترسانی...
مدام تهدید میکنی...
برایم تعیین و تکلیف میکنی...
من هم مدام میگویم چشم هر چه شما بگویی
اصلا مقصر من هستم،شما آرام باش...
عزیز جان...
خواستم بگویم این چشم گفتن هایی که از من میشنوی
از آن تهدید های تو ترسناک تر است
این را بدان با هر بار چشم گفتنم بیشتر از چشم من میفتی...
چشم گفتن من مثل آرامش قبل طوفان است
یک روز به خودت میایی و میبینی من بدون هیچ تهدیدی رفته ام...
تو میمانی و کاسه چه کنم،چه کنم در دستت...

mohammadho3in
06-27-2018, 04:11 AM
قرار نیست آدمیزاد همیشه خوب باشد!
همدیگر را درک کنید!
گاهی آدم بی دلیل بد است!
اینقدر روی این سوال پافشاری نکنید که
چرا حالت بد است؟!
چرا امروز بی حوصله ای؟!
خب اگر خودش دلیل حال بد اش را میدانست
که چاره ای پیدا میکرد!
بعضی حال ها را آدم نمیفهمد
چرایش را نمیداند
شاید بعدا بفهمد اما در حال حاضر
حوصله جواب دادن به هیچ سوالی را ندارد!
به خدا اگر کمی یکدیگر را درک کنیم
زمین جای قشنگتری برای زندگی میشود!

mohammadho3in
06-30-2018, 05:10 PM
‏ هميشه اول هرچيزی قشنگ تر است
جذاب تر است، چون جديد است
تازه است، حس خوبی دارد
مثل شــروع يك رابطـه
مثل شور و شوق صحبت كردن های اول رابطه
شروع آشنايی پر از انرژی است
پر از خبر خوب، پر از توجه
هر از گاهی سری به پيام های اول بزنيد شايد باز هوس كرديد مثل همان اولا جذبش شويد و جذبش كنيد
آدم است ديگر
دلش برگشت به اول
دلش تنوع
دلش هيجان
همه را باهم ميخواهد
حتی در حد چند دقيقه...!

mohammadho3in
06-30-2018, 05:13 PM
این روز ها همه‌ میگویند، تو نفر سوم نباش!
از رابطه ی آن ها کنار برو.
چرا کسی نمیفهمد از اول من بودم؟
اولین بوسه ها برای من بوده است، اولین آغوش برای من بود.
از آن‌ اولِ اول من‌ بودم‌ و او!
نفر سوم من نیستم، او که از راه نرسیده صاحب همه چیز شد، است.
اگر قراراست کسی برود، من نیستم.
بین رابطه ی دونفره ی ما، من یک سر رابطه ام، نه نفر سوم!
اگر قرار است کسی متهم شود به سوم بودن، من نیستم.
اگر میخواهید یکی را به رفتن تشویق کنید، من نیستم.
به اوبگویید دست از سرِمان بردارد وبرود..

mohammadho3in
06-30-2018, 05:14 PM
تمام مردان این شهر شاعرند
باور کن!

حالا یکی شعر می‌نویسد
یکی نشانی تمام گل فروشی‌ها را می‌داند
یکی از سر کار زنگ می‌زند
و یکی هم لابلای خریدهای روزانه
یک کرم مرطوب کننده دست می‌خرد!

تمام مردان این شهر شاعرند
و می‌دانند زیباترین شعری
که تاکنون یک مرد سروده است
خنده‌ی یک زن است..

mohammadho3in
06-30-2018, 05:17 PM
در خیالات خودم در زیر بارانی که نیست
می رسم با تو به خانه،از خیابانی که نیست
می نشینی روبه رویم خستگی در میکنی
چای می ریزم برایت توی فنجانی که نیست
باز میخندی و میپرسی که حالت بهتر است؟
باز میخندم که خیلی...!گرچه میدانی که نیست
شعر میخوانم برایت واژه ها گل می کنند
یاس و مریم می گذارم توی گلدانی که نیست
چشم می دوزم به چشمت،می شود آیا کمی
دست هایم را بگیری بین دستانی که نیست؟
وقت رفتن می شود با بغض می گویم نرو
پشت پایت اشک می ریزم در ایوانی که نیست
میروی و خانه لبریز از نبودت میشود
باز تنها میشوم با یاد مهمانی که نیست
رفته ای و بعد تو این کار هر روز من است
باور اینکه نباشی کار آسانی که نیست

mohammadho3in
06-30-2018, 05:22 PM
من همه این عکس های سلفی را برای تو میگیرم
شاید این ژست ها را تحلیل کنی
از خنده های بی رنگم دلتنگی ام را بفهمی
از نگاه ماتم چشم انتظاری ام را
از زردی گونه هایم دردِ دوری ات را

اصلا شاید ندانی
همه این عکس ها که هر جا میرسم در گوشی ام ثبت می شود
شرحِ حالِ روزمرگی های منند
در مقابل احوالی که نمی پرسی

این متن ها که زیر عکس هایم رژه می روند
درد دل های آواره منند
در کوچه علی چپی که تو خود را به آن زده ای

این روزها مخاطبان بی خاصیت زیاد و
و احساسات خالص کم است
شاید ندانی تو خاص ترین مخاطبِ احساسِ خالصم هستی

خودم را میزنم به هر دری
شاید راه بیایی با دل دیوانه ای
که در عکس ها
بی وقفه می خندند
دوربین که می چرخد سمت دیگر
بی محابا می بارد
و دعا می کند
عکس هایِ برعکس
پیغامبرانِ راستینی باشند
که تو را دگر باره به سمت من هدایت کنند

guitar
06-30-2018, 05:27 PM
چنان از زندگی دلسردو دلگیرم/ که روز مرگ خود را جشن میگیرم (sm88)

mohammadho3in
06-30-2018, 05:33 PM
یکی بیاید دستم را بگیرد و مرا ببرد به سالهای خیلی دور
می خواهم بیست و چند سالگیم را توی یک خانه ی 50_40 متری درست وسط شهر بگذرانم
و خانم خانه ی مردی باشم
که جز من و مادرش زن دیگری توی زندگیش نبوده...
که شاید حلقه ی ازدواجمان را فقط روز عروسی دستش کرده باشد اما تعهدش را روزی هزاربار برای عالم و آدم جار می زند...
برگردم عقب
که وقتی توی صف قند و شکر کوپنی تکیه داده ام به دیوار
به مردی فکر کنم که
نسبت نزدیکی با "کوه" دارد...
می خواهم برگردم به عقب و زن زندگی مردی باشم که خیلی "دوستت دارم" گفتن را بلد نیست اما خوب می داند کجای قلبم را لمس کند که روی ابرها راه بروم
می خواهم بروم به روزهایی که بینی عمل شده و سیکس پک و ماشین شاسی بلند و رابطه های بی هویت و دوستی های اجتماعی مد نبوده اصلا
و مردی را داشته باشم که "مرد" است
که تمام روز فکر کنم
به شام شبش
به خستگی هایش
به بودنش
به مردانگیش
و به همیشه برای "خودم" ماندنش....
یکی بیاید دستم را بگیرد و مرا ببرد به سالهای خیلی خیلی دور
من نصفه و نیمه دوست داشتن را بلد نیستم...
خسته ام
از "رفتن"
"تنها ماندن"
طاقتم را طاق کرده
این از دست دادن
و از دست رفتن ها...
من آدم این روزها نیستم...
یکی بیاید مرا ببرد به قبل تر ها...

Hosein333
07-01-2018, 08:30 AM
چنان از زندگی دلسردو دلگیرم/ که روز مرگ خود را جشن میگیرم (sm88)

(sm10)

mohammadho3in
07-05-2018, 01:40 AM
آدم در روز کلی کلمه می‌شنود
بعضی کلمه‌ها آبادت می‌کنند و بعضی خراب
بعضی کلمه‌ها جنسیت دارند، بعضی‌ها هم شخصیت دارند
مونث‌اند و لطیف یا مذکر و خشن، کلمه‌ها وزن و مزه هم دارند، وزن بعضی‌هایشان زیاد است و مزه‌ی بعضی‌هایشان تلخ
بعضی‌هایشان قلع و قمع می‌کنند، بعضی‌هایشان نوازشت
شنیدن جمله‌ی جای طرف خالی! همیشه غمگینم می‌کند
یادآوری می‌کند یکی باید باشد و نیست، حس می‌کنم جای های خالی‌ دلم زیاد شده
نفسم را بیرون می‌دهم و می‌گویم: جای خالی بعضی آدم‌ها با هیچ چیز پر نمی‌شود......

mohammadho3in
07-05-2018, 01:41 AM
خاطرات پاک نمی‌شوند،
بلکه در تنهایی به سراغت می‌آیند و گریبانت را می‌گیرند.
خاطرات همیشه هستند.
در موسیقی‌هایی که گوش می‌کنی یا نمی‌کنی، در عکس‌هایی که می‌بینی یا نمی‌بینی، در کوچه‌هایی که از آن‌ها رد می‌شوی یا نمی‌شوی، در بوهایی که استشمام می‌کنی یا نمی‌کنی.
خاطرات آن‌قدر می‌آیند و می‌روند تا دیوانه‌ات کنند، تا بشوند همه‌ی زندگی‌ات...

mohammadho3in
07-05-2018, 01:41 AM
چه خوبه که وقتی دلت میخواد زمین و زمان رو به هم بدوزی و شکایت کنی از همه چی سریع میری سراغ بعضیا
همونایی که میشنون همه ی حرفات رو، همه غر زدن و دری وری گفتنات رو و بعدش میدونن باید چی بهت بگن
همونایی که از جنس خودتن، همونایی که هم تو شادی و هم تو ناراحتی میتونی بهشون تکیه کنی
مهم نیست تعدادشون کمه مهم اینه که وقتی باهاشون حرف میزنی به تمسخر نمیگیرنت و حالت رو خوب میکنن.

mohammadho3in
07-05-2018, 01:42 AM
روی ِگفتن دوستت دارم را ندارم ،
نه که جرئتش را نداشته باشم ها،
نه...
حرفم از نخواستن است از نداشتن،
نمیشود گاهی ، دوستش‌ داری اما اگر بگویی دلسرد میشود .
واژه های گرم از دهان که بیرون می آیند سرد میشوند ،
از دهان افتاده درست مثلِ چای در یک روز پر مشغله که وقت نمیکنی بنوشی اش ...
میدانی سخت میگویی دوستت دارم اما او راحت میشنود .
تقصیر آنها هم نیست، نداشته اند ، نخواسته اند و نمیخواهند داشته باشند آدمهایی را که بی غرور عشق میورزند .
دوست داشتنش جرئت میخواهد ،
داشته ام که مانده ام ...
اما این روزها غرور همه چیز را وارونه کرده است ،
نمیگویم دوستش دارم تا دوستیِ عاشقانه اما سادهِ یمان بهم نخورد !!

mohammadho3in
07-05-2018, 01:44 AM
میروم
بغض خـواهی‌ کـرد
اشک‌ها خـواهی‌ ریخت
غصـه‌ها خـواهی‌ خـورد
نفـرینم خـواهی‌ کـرد
دوست ترم خـواهی‌ داشت
یک شب فـراموشم میکنی‌
فـردایش به یادت خـواهم آمـد
عاشـــــق تر خـواهی‌ شـد
امیـد خـواهی‌ داشت
چشـم به راه خـواهی‌ بـود
و یـک روز
یـک روزِ خیلی‌ بد
رفتنم را
بـرایِ همیشـه
باور خـواهی‌ کـرد
ناامیـد خـواهی شـد
و مـن برایت چیـزی خـواهم شـد
مثلِ یــک خاطـــر ه ی دور
تلخ و شیـــرین ولی‌ دور ... خیلی‌ دور
و مـن در تمام این مدت
غصـه‌ها خـواهم خـورد
اشک‌ها خـواهم ریخت
خـودم را نفـرین خـواهم کـرد
تمام لحظه‌ها به یادت خـواهم بـود
و امیـــــد خواهم داشت به پایـداریِ عشـــــق
و رفتـن را چیـزی جز عاشـق مانـدن نخـواهم دانست
نخـواهی فهمیـد
درکم نخـواهی کـرد
صحبت از عاشـق بـودن نیست ...
صحبت از عاشـق مانـدن است

گاهی‌ بـرایِ اثباتِ عشـــــق باید رفت ... خـودم از رفته گانم
.
.

Hosein333
07-05-2018, 12:03 PM
(sm176)

mohammadho3in
07-07-2018, 04:12 PM
همه ما یک نفر را داریم که نداریمش !
می‌دانید چه می‌گویم ؟
دوستش داریم
و با قلبمان می‌خواهیم کنارش باشیم ...
به یادش بیدار می‌شویم
و شب ، قبل از خواب ، به او فکر می‌کنیم ...
برایش ستاره ستاره دلخوشی آرزو می‌کنیم
و دوست داریم سبدِ دلتنگی‌هایش همیشه خالی از دیگران و پر از ما باشد ...
یک نفر که می‌خواهیم دنیا خالی شود ،
اما خودش باشد
کنار ما و بی حوصلگی های‌مان ...
این یک نفر همانی است که با ما ،
ولی بی ماست ...

mohammadho3in
07-07-2018, 04:12 PM
اصلا جرم من سیاسی ست
من توی همه نباید هایت دخالت کردم
قوانینت را نقض کردم
پیگیر روابط پنهانت بودم
ته و توی اطلاعات سری ات را دراوردم
با کار هایت مخالفت کردم
علیه شعارهایت شورش کردم
از دستوراتت سرپیچی کردم
هیچوقت ساکت ننشستم
هیچوقت تابع نبودم
حالا خودت حساب کن
آیا من صلاحیت داشتن آن سلول انفرادی را ندارم؟
عاشق اینقدر سرکش میشود؟
دربندم کن جانا
دربند...

mohammadho3in
07-07-2018, 04:15 PM
پست ترین آدم ها آنهایی هستند که نبودن ما را با خودمان تمیرین میکنند
یعنی
نقشه ی نبودنمان را میکشند و کم کم آن را عملی میکنند
مثلا تعداد پیام ها و تماس ها را کم میکنند و زمان دیدار ها را هم همینطور
کمتر میگویند دوستمان دارند و کمتر کنارمان ابراز خوشحالی میکنند
معمولا سرشان به طور ناگهانی شلوغ میشود و حتی وقت جواب دادن به ضروری ترین سوال های ما را ندارند
این ها پست ترینند
و البته خودخواه ترین
میخواهند خودشان آسیب نبینند و به اصطلاحِ خودشان ما را کم کم کنار بگذارند که جای خالی مان وسط زندگی شان چاله درست نکند
اما ما که از همه جا بی خبریم هی تلاش میکنیم برای بهتر شدن اوضاع و هی از خودمان سوال میکنیم چرا فلانی اینطدر شده؟چرا تماس نمیگیرد؟چرا چرا و چرا
آخر هم او میرود و ما میمانیم با این طرز تفکر که:
هر چی بیشتر خوبی کنی طرف زودتر ولت میکنه میره

mohammadho3in
07-07-2018, 04:15 PM
ک شبی هم باید با هم بیدار بمانیم تا خود صبح. هی چشمهای تو پر از خواب شود و من ببوسمت و بگویم کمی دیگر که حرف بزنیم میخوابیم. هی برایت تعریف کنم از بچگیهایم که چقدر دلم میخواست پرنده باشم و بروم روی ماه خورشید را ببوسم و نمیشد و من غصه میخوردم و مادربزرگم کله ام را می بوسید و میگفت طفلک دیوانه من. هی من برایت تعریف کنم از تنهایی این چند قرن که تو نبودی و من هر شب می نشستم با رودخانه حرف میزدم درباره تو و رودخانه می خندید و میگفت نیست، نمی آید، بخواب. هی من برایت تعریف کنم هر بهار که رد میشد و تو نبودی، من چقدر می پژمردم در تماشای بوسه بازی پروانه و گل حسن یوسف حیاط خانه قدیمی مان.
هی من حرف بزنم و نگذارم تو بخوابی و کم کم صبح شود. اولین شعاع آفتاب که از لابلای پرده پنجره به تن ترد و نازک تو تابید، سفت بغلت کنم و تو را میان بوسه و نوازش بخوابانم، تنگ آغوش خودم. که بخوابی و چشمهای درشت تیره ات را ببندی، که این روزگار کینه توز هیچوقت تحمل دو خورشید در یک آسمان را ندارد.
تو بخوابی، من بنشینم به تماشاکردنت. هی روز شب شود، شب روز شود، تو خواب باشی ... همه ایام بگذرند، و ما همانطور برای همیشه با هم بمانیم. تو خواب، من غرق تماشا. من و تو دو تشنه لب نزدیک هم، تندیس نیاز و ناز، جهان آرام ....

mohammadho3in
07-07-2018, 04:16 PM
من زنان زیادی را دیده ام
که عاشق بوده اند،

اما معشوقشان، آنها را شکستند،
دلشان را به تاراج بردند،
و گوشه نشینشان کردند...
و بارها برچسبهای نا عادلانه ای رویشان چسباندند...

و هیچ کدامشان نفهمیدند، زن همان عطر گل یاس است،
که می تواند تمام خانه که هیچ،
تمام شهر را خوش بو کند،

اما آن زنها عاشق ماندند،
و انتظار کشیدند برای دوست داشته شدن، براي ذره اي محبت،

و گاهی مُشت مُشت آرام بخش خوردند
و در آشپزخانه پير شدند...

راستی مگر می شود زن عاشق از چیزی دست بکشد؟
حتی از کسی که او را عذاب داد و رفت؟!

mohammadho3in
07-07-2018, 04:18 PM
شعرهایی گیج دارم حال و روزی منگ تر
خسته ام تنها و غمگین عاشقی دلتنگ تر

ای که هر شب می رسی با خاطرات شیشه ای
پس چرا بر بال قلبم می نشینی سنگ تر؟

خوش به ساز آشنایت پای می کوبم بزن
هیچ کس نشنیده از ساز تو خوش آهنگ تر

گرچه تنها مانده ام آنسوی مرز سادگی
باز می خندم ولی این روزها_کم رنگ تر_

Hosein333
07-08-2018, 02:04 PM
(sm127)

mehrab00
07-10-2018, 08:42 PM
چشم وا کردم از تو بنویسم
لای در باز و باد می‌آمد
از مسیری که رفته بودی داشت
موجی از انجماد می‌آمد



مفت هم بوسه‌ام نمی‌ارزد ..
وای از این عشق‌های دو زاری
هی فرار از تو سوی خود رفتن
آخ از این مردهای اجباری



مثل ماهی معلق از قلاب
زیر بار الاغ‌ها مردن
بر چلیب‌های تخت‌ها مصلوب
با خودت در اطاق‌ها مردن



زندگی از دروغ تا سوگند
خسته از زیر و روی رو در رو
زیر صورت هزارها صورت
خسته از چهره‌های تو در تو



بی‌گناه از شکنجه‌ها زخمی
پشت هم اتهام‌ها خوردن
هق هق از درد و الکن از گفتن
انتهای کلام را خوردن ..



غرقِ در موج‌های پیشامد
گوشه‌ی گوش‌های دور از من
پشت سکان خدا نشست اما
باز هم ناخدا پرستیدن ..



دل به دریای هرچه باداباد
قایقم را به بادها دادم
ناگزیر از گریز از ماندن
توی شیب مسیر افتادن



بادبان پاره ، عرشه بی‌سکان
قایقم رفت و قبل ساحل مرد
پیکرش داشت وقت جان کندن
روی گِل‌ها تلو تلو می‌خورد



دستم از هرچه هست کوتاه است
از جهان قایقی به گِل دارم
بشنو ای شاهِ گوش ماهی‌ها
دل اگر نیست درد و دل دارم



چشم وا کردم از تو بنویسم
لای در باز و باد می‌آمد
از مسیری که رفته بودی داشت
موجی از انجماد می‌آمد



با زبان ، با نگاه ، با رفتن
زخم جز زخم‌های کاری نیست
پای اگر بود ، پای رفتن بود
دست اگر هست دست یاری نیست



از کمرگاه چلّه‌ها رفتند
از پی تیر‌ها نباید گشت
چشم بردار علیرضا بس کن!
از کمان رفته برنخواهد گشت ...!

mehrab00
07-11-2018, 05:53 PM
بانو سلام دلتنگم
دلتنگ عطر موهایت
دلتنگ این وفاداری
دلتنگ قلب تنهایت

از سنگری که خالی شد
از دست و پای جا مانده
بغضم گرفته، از یاران
تنها پلاک ها مانده

اینجا هوا مه آلوده ست
دیگر تو را نمی بینم
اینجا کسی چه می داند
شاید کنار یک مینم

تقدیر را نمی دانم
شاید نشد که برگردم
باید مرا ببخشی که
به تو همیشه بد کردم

این نامه را نگه دارش
شاید که آخرین باشد
بگذار حرف پایانی
این چند نقطه چین باشد ..!
… …… …… …

mohammadho3in
07-13-2018, 06:07 PM
جمعه ها
انگار دلم مستقل میشود،
خود مختار میشود
می رود و می آید و خودش را به در و دیوار میکوبد
به یاد می آورد،
خاطره هم می زند،
معجونی می سازد که سر دلمان بماند!
جمعه ها عصر
دلم در دلش رخت می شوید،
دلش هم در من!
جمعه ها عصر
دلم جایت را خالی میکند
و یواشکی هایش را هوار میزند!

ولی خب...
ما که تحویل نمی گیریم ذلیل مرده را!
ما که از این دنیا زیاد کشیدیم عزیز
این یکی هم...

mohammadho3in
07-13-2018, 06:08 PM
مادر بزرگ میگفت
فقط عاشقانی
از عصر جمعه
جانِ سالم به در میبرند
که ظهر به خودشان برسند
آب و شانه کنند و
پیراهن معشوق را تن کنند!
روحش شاد میگفت
پیراهن معشوق تب تند دارد
هذیان فوری می آورد!
خدا بیامرز
تا آخرین جمعه
پیراهن آقا جان را تن میکرد
و میگفت
دوستش نداشتم اصلا خدا بیامرز را...
اشتباه بود از اول...

خب نارفیق بگو ببینم؛
این داستان را قبلا گفته بودم برایت
که یک پیراهن هم برایم یادگار نگذاشتی؟
حتی یک پیراهن؟

mohammadho3in
07-13-2018, 06:08 PM
چند سالی میگذرد...
در بالکن خانه ات مینشینی
برای خودت قهوه میریزی
اتفاقا زمستان هم هست
حلقه ات را از انگشت ات خارج میکنی
کنار فنجان میگذاری
اتفاقا هوا هم بارانی ست
در گذشته مچاله میشوی
اتفاقا پسر همسایه آهنگ جمعه فرهاد را با گیتارش میزند
اتفاقا عصر جمعه هم هست
پسر بازیگوش ات را صدا میکنی
مدام نامش را میگویی و قربان صدقه اش میروی
لب هایش را میبوسی
گریه میکنی
اتفاقا پسرت هم نام من است!
نه شیرین و فرهاد را خوانده ام
نه لیلی و مجنون
اما برای یک عمر مست ماندن
باید شراب نرسیدن به معشوقه را سر کشید

عشق باید همانگونه دست نخورده باقی بماند
باید جاودانگی را پیشه کرد
باید یک بهانه ای باشد
برای قدم زدن در غروب جمعه ای سرد
وفکر کردن به تو
وقتی در بالکن خانه ات بی قرار شده ای
فکر کردن به شبهایی که در اغماء میگذرانی
به آن لحظه ای که چشمانت را میبندی
من را به یاد می آوری
و تسلیم همسرت میشوی

mohammadho3in
07-13-2018, 06:10 PM
ببین عزیزم
نه جمعه است
نه باران میبارد
نه آسمان ابری ست
نه هوا خیلی دلبری می کند
نه هیچ چیز دیگر
شلوغ ترین ساعتِ روز است
و مردم....!
مردم را بیخیال
همچنان در پی لقمه ای نان و بوقلمون
به روز مرگی گرفتارند!
البته که من هم دچارِ روزمرگی ام جانم.
کمی فرق دارد اما...
بگویم برایت؟!
نگو نمیخندی که میخندی...
من در شلوغ ترین ساعتِ روز
به راننده تاکسی گفتم
دربست منزلِ امنِ آغوش یار...!
از شال فروش
درخواستِ قرمز شالی
مملو از عطر شیرین گیسویت را داشتم!
کتاب های شعر آن مردِ عینکی و کراواتی
که گوشه ی پیاده رو بساط کرده بود را
به تمسخر گرفتم که کجایِ کاری!؟
من چشمانی میشناسم که شاعر تربیت میکنند!
برای کیوسکِ مطبوعاتی صدایم را بالا بردم
که از کیهان تا همشهری همه را توقیف کنند
وقتی از تو برایم خبری ندارند
همان بهتر که فعالیتشان متوقف شود!
در سینما قصدِ اکرانِ نگاهت را داشتم
و به کافه، قهوه ای هم رنگِ گیسویت را سفارش دادم.
لحظه ای دلم خواست سر به رویِ شانه ات خستگی دَر کُنَم....
دلم خواست و فکرم رفت و از این احوال
خمار شدم و تِلو خوردم که جملگی کُنجِ پارک،
ساقی را نشانم دادند...
هوا را از دماغ بیرون پرت کردم که "هه"
این ساقی و بند و بساط اش به درد خودتان میخورد
ساقیِ من با بوسه ای درمان میکند حالِ دلم را...!
در نهایت روانه ی تیمارستان شدم و آنجا فهمیدند
عاقل ترین دیوانه ی شهرم و رهایم کردند.
خلاصه که....
نه جمعه است
نه باران میبارد
نه آسمان ابری ست
نه هوا خیلی دلبری می کند
نه هیچ چیزِ دیگر
شلوغ ترین ساعت روز است و من
منِ حال خراب
دلم تو را میخواهد...
ساقیِ من، با بوسه ای درمان میکنی حالِ دلم را...؟

Hosein333
07-13-2018, 06:29 PM
(sm19)

mohammadho3in
07-20-2018, 01:54 AM
"هیچکس بعد از رفتن کسی نمیمیرد"

اگر منظورتان از مردن این است که کسی دراز به دراز بیفتد سینه قبرستان…
و رسما از دست برود
بله، درست است …هیچکس بعد از رفتن کسی نمرده است!
اما نمیدانم، اینکه یک نفر بعد از رفتن دیگری
هنوز قلبش می تپد
هنوز نفس می کشد
راه می رود، فکر می کند، حرف می زند
اما خیلی وقت است که تمام شده،
جسمش مانده و روحش، مدت هاست دفن شده، اسمش چیست ؟؟؟
رفتن، اگر جان آدم را نگیرد
امید آدم را می گیرد…
احساس آدم را می گیرد …
و آن کسی که زنده است اما انگیزه زندگی را از دست داده با مرده فرقی دارد …؟

mohammadho3in
07-20-2018, 01:54 AM
طرفِ عاشقترِ قضیه نباش...
اونی نباش که همیشه در دسترسه
اونی که مدت ها منتظرِ طرفش میمونه، نه خسته میشه نه ناراحت
اونی نباش که همیشه اول میگه"دوست دارم" و اموجی قلب تحویل میگیره و در بهترین حالت یه کلمه یِ "منم"...
طرف عاشقترِ قضیه نباش
اونی نباش که همیشه میشکنه همیشه خرد میشه و صداش در نمیاد...
طرفِ عاشقتر و مجنون ترِ قضیه نباش که خوبیِ زیاد، مثلِ شیرینیِ زیاد دلِ هر کسی رو می زنه....
طرفِ دلتنگ ترِ قضیـه نباش
اونی که دلش کوچیکه و کمتر طاقتِ ندیدن داره
اونی که همیشه، همه یِ کاراشو تعطیل میکنه و قرارهاشُ کنسل...
نه
اهلِ حساب و کتاب و "دفعه قبل من اول پیام دادم و سریِ پیش من زنگ زدم، حالا نوبتِ اونه..." نیستم
نـه اصلا...
اما همیشه اونی که عاشقتـره بازنده تـره
اونی که از موندنش، از همیشگی بودنش مطمئنن شکننده تره
احتمالِ تنها موندنش
خیلی بیشتـره...
طرفِ عاشقتـرِ قصیه نباش
نذار همه یِ دلتنگی ها، نبودن ها، تنهایی ها، بغض ها فقط مالِ تـو، هوار رو سر و سنگین رو شونه هایِ تـو باشه ...

mohammadho3in
07-20-2018, 01:55 AM
چند روزی است دچار برق گرفتگی شده ام
از آن روز که به چشمانم زل زدی، برق چشمانت مرا گرفته
خشک شده ام در رویا هایی که می خواهم با تو تعبیرشان کنم
جا مانده ام در عطر موهایت؛ که ماندگار ترین و بهترین عطری است که تا به حال بوییده ام
دستانم را لا به لای لطافتِ ابریشمیِ انگشتانت گم کرده ام
گام هایم بی تابی قدم زدن های بی امان با تو را دارد
پریشانی عجیبی دارم
دلم، دل دل می زند برای دوباره دیدنت
اطرافیان حالم را می پرسند و من مدام از آینده می گویم
از آینده ای که می خواهم با تو بسازم
از ساحل هایی می گویم که می خواهم با تو شن های خیسش را نقاشی کنم
از کافه های دنجی می گویم که می خواهم ساعت ها آن جا بنشینم و محو زیبایی ات باشم
از حافظ و حافظیه می گویم و فال هایی که قرار است به نیت چشمانت بگیرم
از چالوس و نم بارانش می گویم و زمزمه آهنگ هایی که برای روز های با تو بودن کنار گذاشته ام
جان دل! می بینی چه به روزم آورده ای؟
منِ بی هدف اینگونه برای تو آینده نگر شده ام
شب و روزم شده تو و آینده ی با تو بودن
حالا خودت فرض کن اگر نباشی آینده ام چگونه می شود...
قصر آرزو های من روی زمین "با تو بودن" پی ریزی شده، باید بمانی و استحکام این قصر باشی

mohammadho3in
07-20-2018, 01:58 AM
ﺧﺐ ﻣﯿﺪﺍﻧﯽ؟ ﺑﺪﺑﺨﺘﯽ ﺍﺯ ﺁﻧﺠﺎ ﺷﺮﻭﻉ ﺷﺪ ﮐﻪ ﮔﻔﺘﯿﻢ ﻣﺎ ﻣﻨﻄﻘﯽ ﻫﺴﺘﯿﻢ
ﯾﮑﯽ ﻣﺎﻥ ﭘﺮﺳﯿﺪ ﻣﻨﻄﻘﯽ ﯾﻌﻨﯽ ﭼﯽ؟
ﺁﻥ ﯾﮑﯽ ﺟﻮﺍﺏ ﺩﺍﺩ ﯾﻌﻨﯽ ﻫﺮ ﺑﻼﯾﯽ ﺳﺮﺕ ﺁﻣﺪ، ﺻﺪﺍﯾﺖ ﺩﺭ ﻧﯿﺎﯾﺪ
ﺍﯾﻦ ﺷﺪ ﮐﻪ ﯾﺎﺭﻣﺎﻥ ﺑﺪ ﮐﺮﺩ ﻭ ﺻﺪﺍﻣﺎﻥ ﺩﺭ ﻧﯿﺎﻣﺪ
ﻋﺰﯾﺰﻣﺎﻥ ﻣﺮﺩ ﻭ ﺻﺪﺍﻣﺎﻥ ﺩﺭ ﻧﯿﺎﻣﺪ
ﻋﺸﻖ ﻣﺎﻥ ﺭﻓﺖ ﻭ ﺻﺪﺍﻣﺎﻥ ﺩﺭ .... ﻧﯿﺎﻣﺪ
ﺗﻮﯼ ﺧﺎﻧﻪ، ﺳﺮ ﺧﺎﮎ، ﻭﺳﻂ ﺳﺎﻟﻦ ﻓﺮﻭﺩﮔﺎﻩ ﺍﻣﺎﻡ ..
ﺑﺠﺎﯼ ﺍﯾﻨﮑﻪ ﮔِﻞ ﺳﺮﻣﺎﻥ ﺑﮕﯿﺮﯾﻢ ﻭ ﺧﻮﺩﻣﺎﻥ ﺭﺍ ﭼﻨﮓ ﺑﺰﻧﯿﻢ ﻭ ﻓﺮﯾﺎﺩ ﺑﮑﺸﯿﻢ ﻭ ﺷﯿﺸﻪ ﺑﺸﮑﻨﯿﻢ ﺗﺎ ﻧﺸﮑﻨﺪ، ﻧﺮﻭﺩ، ﺑﻤﺎﻧﺪ، ﻫﯽ ﻣﻨﻄﻘﯽ ﺭﻓﺘﺎﺭ ﮐﺮﺩﯾﻢ. ﺍﯾﺴﺘﺎﺩﯾﻢ ﻭ ﺑﻐﺾ ﻣﺎﻥ ﺭﺍ ﻗﻮﺭﺕ ﺩﺍﺩﯾﻢ ﻭ ﻟﺒﺨﻨﺪ ﺯﺩﯾﻢ. ﻣﺜﻞ ﺍﺣﻤﻖ ﻫﺎ ﺩﺳﺖ ﺗﮑﺎﻥ ﺩﺍﺩﯾﻢ ﻭ ﮔﺬﺍﺷﺘﯿﻢ ﺭﻓﺘﻨﯽ ﻫﺎ ﺑﺮﻭﻧﺪ.
ﺍﺯ ﺧﺎﻧﻪ، ﺍﺯ ﺩﻧﯿﺎ، ﺍﺯ ﺩﺳﺖ ...

mohammadho3in
07-20-2018, 01:59 AM
درد میدونین کجاست؟
دقیقا اونجایی که حس میکنی برخلاف میلت خیلی کارها رو انجام دادی و رو غرورت پا گذاشتی برای اینکه آدمایی که دوسشون داری حالشون خوب باشه ولی دقیقا همون آدمها انگشت گذاشتن رو چیزایی که بهشون گفتی آزارت میده ولی باز انجامش میدن. ته دلت میشکنه بهشون میگی که اذیت شدی ولی باز همون کار رو میکنن و این بار دیگه نمیگی ناراحت شدی، دیگه نمیگی دلت میشکنه میری تو لاک خودت و یواشکی میزنی زیر گریه
کاش حداقل وقتی کسی میگه از یه چیزایی ناراحت میشه جلو روش اون کارا رو نکنیم

mohammadho3in
07-23-2018, 05:06 PM
معلم مدرسه‌ای با اینکه ﺯﯾﺒﺎ بود ﻭ ﺍﺧﻼﻕ خوبی داشت، هنوز ازدواج نکرده بود.
ﺩﺍﻧﺶ ﺁﻣﻮﺯﺍﻧﺶ ﮐﻨﺠﮑﺎﻭ ﺷﺪند ﻭ ﺍﺯ ﺍﻭ ﭘﺮﺳﯿﺪﻧﺪ:
«ﭼﺮﺍ ﺑﺎ ﺍﯾﻨﮑﻪ ﺩﺍﺭﺍﯼ ﭼﻨﯿﻦ ﺟﻤﺎﻝ ﻭ ﺍﺧﻼﻗﯽ خوبی ﻫﺴﺘﯽ ﻫﻨﻮﺯ ﺍﺯﺩﻭﺍﺝ ﻧﮑﺮﺩﻩﺍﯼ؟»
معلم گفت:
«ﯾﮏ ﺯﻧﯽ ﺩﺍﺭﺍﯼ ﭘﻨﺞ ﺩﺧﺘﺮ ﺑﻮﺩ. ﺷﻮﻫﺮﺵ او ﺭﺍ ﺗﻬﺪﯾﺪ ﮐﺮﺩﻩ ﺑﻮﺩ ﺍﮔﺮ بار ﺩﯾﮕﺮ ﺩﺧﺘﺮ به دنيا بياورد ﺁﻥ ﺭﺍ ﺳﺮ ﺭﺍﻩ خواهد ﮔﺬﺍﺷﺖ ﯾﺎ به هر ﻧﺤﻮﯼ شده ﺁﻥ ﺭﺍ ﺑﯿﺮﻭﻥ ﻣﯽﺍﻧﺪﺍﺯد.
ﺑﺎﺭ ﺩﯾﮕﺮ ﺁﻥ ﺯﻥ ﺩﺧﺘﺮﯼ به دنیا آورد.
ﭘﺪﺭﺵ ﺁﻥ ﺩﺧﺘﺮ را ﻫﺮ ﺷﺐ كنار میدان شهر ﺭﻫﺎ می‌کرد. ﺻﺒﺢ ﮐﻪ می‌آمد، ﻣﯽﺩﯾﺪ ﮐﻪ ﮐﺴﯽ طفل ﺭﺍ نبرده ﺍﺳﺖ. ﺗﺎ ﻫﻔﺖ ﺭﻭﺯ ﺍﯾﻦ ﮐﺎﺭ ﺍﺩﺍﻣﻪ ﺩﺍﺷﺖ ﻭ ﻣﺎﺩﺭﺵ ﻫﺮ ﺷﺐ ﺑﺮای ﺁﻥ ﻃﻔﻞ دعا می‌کرد ﻭ ﺍﻭ ﺭﺍ ﺑﻪ ﺧﺪﺍ می‌سپرد. ﺧﻼﺻﻪ ﺁﻥ ﻣﺮﺩ ﺧﺴﺘﻪ ﺷﺪ ﻭ ﮐﻮﺩﮐﺶ ﺭﺍ ﺑﻪ ﺧﺎﻧﻪ بازگرداند.
ﻣﺎﺩﺭﺵ ﺧﯿﻠﯽ ﺧﻮﺷﺤﺎﻝ ﺷﺪ، ﺗﺎ ﺍﯾﻨﮑﻪ ﺑﺎﺭ ﺩﯾﮕﺮ ﺑﺎﺭﺩﺍﺭ ﺷﺪ ﻭ ﺍﯾﻦ ﺑﺎﺭ ﺧﯿﻠﯽ ﻧﮕﺮﺍﻥ ﺍﯾﻦ ﺑﻮﺩ ﮐﻪ ﻣﺒﺎﺩﺍ ﺑﺎﺯ ﻫﻢ ﺩﺧﺘﺮ به دنيا بیاورد ﺍﻣﺎ ﺧﻮﺍﺳﺖ خداوند ﺑﺮ ﺍﯾﻦ ﺑﻮﺩ ﮐﻪ فرزند هفتم ﭘﺴﺮ باشد ﻭﻟﯽ ﺑﺎ ﺗﻮﻟﺪ ﭘﺴﺮ، ﺩﺧﺘﺮ ﺑﺰﺭﮔﺸﺎﻥ ﻓﻮﺕ ﮐﺮﺩ.
ﺑﺎﺭ ﺩﯾﮕﺮ ﺣﺎﻣﻠﻪ ﺷﺪ ﻭ ﭘﺴﺮﯼ به دنیا ﺁﻭﺭﺩ ﺍﻣﺎ ﺩﺧﺘﺮ ﺩﻭﻣﺸﺎﻥ ﻓﻮﺕ ﮐﺮﺩ.
ﺗﺎ ﺍﯾﻨﮑﻪ ﭘﻨﺞ ﺑﺎﺭ ﭘﺴﺮ به دنيا آورد ﺍﻣﺎ ﭘﻨﺞ ﺩﺧﺘﺮﺷﺎﻥ ﻫﻤﻪ فوت كردند.
ﻓﻘﻂ ﺗﻨﻬﺎ ﺩﺧﺘﺮﺷﺎﻥ ﮐﻪ ﭘﺪﺭ می‌خواست ﺍﺯ ﺷﺮﺵ ﺧﻼﺹ ﺷﻮﺩ ﺑﺮﺍﯾﺸﺎﻥ ﻣﺎﻧﺪ. ﻣﺎﺩﺭ ﻓﻮﺕ ﮐﺮﺩ ﻭ ﺩﺧﺘﺮ ﻭ ﭘﺴﺮﻫﺎ ﻫﻤﻪ ﺑﺰﺭﮒ ﺷﺪﻧﺪ.»

ﺧﺎﻧﻢ ﻣﻌﻠﻢ ﺑﻪ ﺩﺍﻧﺶﺁﻣﻮﺯﺍﻧﺶ ﮔﻔﺖ:
«می‌دانید آن ﺩﺧﺘﺮﯼ ﮐﻪ ﭘﺪﺭﺵ میخواست ﺍﺯ ﺷﺮﺵ ﺧﻼﺹ ﺷﻮﺩ که ﺑﻮﺩ؟ آن دختر ﻣﻨﻢ! ﻭ ﻣﻦ ﺑﺪﯾﻦ دلیل ﺗﺎ ﺣﺎﻻ ﺍﺯﺩﻭﺍﺝ ﻧﮑﺮﺩﻩﺍﻡ ﭼﻮﻥ ﭘﺪﺭﻡ ﺧﯿﻠﯽ ﭘﯿﺮ ﻫﺴﺖ ﻭ ﮐﺴﯽ ﻧﯿﺴﺖ ﮐﻪ ﺍﻭ ﺭﺍ ﺗﺮ ﻭ ﺧﺸﮏ ﻭ ﻧﮕﻬﺪﺍﺭﯼ ﮐﻨﺪ. ﻣﻦ ﺑﺮﺍﯾﺶ ﺧﺪمت می‌کنم. آن ﭘﻨﺞ ﭘﺴﺮ، ﯾﻌﻨﯽ ﺑﺮﺍﺩﺭﺍﻧﻢ، ﻓﻘﻂ ﮔﺎﻫﮕﺎﻫﯽ خبرش را می‌گیرند. ﭘﺪﺭﻡ ﻫﻤﯿﺸﻪ ﮔﺮﯾﻪ می‌کند ﻭ ﭘﺸﯿﻤﺎﻥ ﺍﺯ ﮐﺎﺭﯼ ﮐﻪ ﺩﺭ ﮐﻮﭼﮑﯽ ﺑﺎ ﻣﻦ ﮐﺮﺩﻩ.»

اگر جای دانه هایت را که روزی کاشته ای فراموش کردی،
باران روزی به تو خواهد گفت کجا کاشته ای …
"پس نیکی را بکار،
بالای هر زمینی…
و زیر هر آسمانی….
برای هر کسی... "
.تو نمیدانی کی و کجا آن را خواهی یافت!!
که کار نیک هر جا که کاشته شود به بار می نشیند …
اثر زیبا باقی می ماند

mohammadho3in
07-23-2018, 05:07 PM
بنشینی فکر کنی،
مردم می گویند این دختر
باز رفته توی خودش،
پس مریض است!
_
بیایی بیرون می گویند،
ببین... باز از خودش درآمده دختره ی گیس بریده
یک جا بیشتر نداری
من پیشنهاد می کنم
بیایی در آغوش من و تکان نخوری
_
این جا میان این بازوها که باشی،
نه زیاد معلومی و نه زیاد گم
صورتت را می چسبانی به تخت سینه ی من
یک گوش ات را با کف دست
چنان می پوشانم که صدا به صدا نرسد
گوش دیگر هم که سخت مشغول شنیدن صدای قلبم خواهد شد
من هم چشم هایم را می بندم
تا همه فکر کنند اهل این خانه نیستند
حتم برای همیشه رفتند
شمالی... جایی...

mohammadho3in
07-23-2018, 05:08 PM
ما آدمها استاد حرف زدنیم؛
دوستش نداشته باش،
دلتنگش نباش،
اینقدر در برابرش ضعیف نباش،
به عکسش آنجور نگاه نکن،
جای خالیش را پر کن...
به عمل کردنِ خودمان که میرسد؛
با دلتنگی و بغض به عکسش زل میزنیم و تند تند زیر لب حروفی شبیه حروف دوستت دارم میچینیم کنارِ هم...
از جای خالی ای که پر نشده و نمیشود با یک عکس سه در چهار که زل زده توی چشم هایمان حرف میزنیم
و قول میدهیم اینبار حرف حرفِ همان آدمِ توی عکس باشد،
به شرطی که راه رفته را برگردد
به شرطی که یک روز دیگر طعم دنیایِ بی عطر تنش و هرمِ نفس هایش را به ما نچشاند...
ما آدمها اصولا خوب حرف میزنیم،
ولی پایِ عملمان بدجور میلنگد...

mohammadho3in
07-23-2018, 05:45 PM
میدونی نصف بیشتر دلخوریات از آدما برمیگرده به خودت؟
اشکال کار درست از جایی شروع میشه که تو یه رابطه طرف مقابلتو شبیه خمیر بازی می بینی و میخوای اونو به شکلی در بیاری که دوست داری، شکل دادن یه خمیر لذت بخشه اما شکل دادن به یه آدم غیر ممکن فرسودت میکنه و البته اون آدم رو هم...
اینو یاد بگیر هر آدمی شکل خودشه، برچسب بد و خوب نزن رو آدما، اگر میتونی به همون شکل دوستش داشته باش، اگر نمیتونی بی دلخوری، بی قضاوت بذارش کنار...
آدما مشابه خودشون رو پیدا میکنن، شاید آدمی که الان کنارته و همیشه ازش دلخوری مشابهت نیست، به جای تغییر دادنش رهاش کن یا اگه کنارش میمونی به همون شکلی که هست دوستش داشته باش.
ساده بگم دوست داشتن به حرف راحته ولی در عمل سخت، دوست داشتن گاهی کنار یار بودنه، گاهی ازش دور بودن و به یادش بودن، دوست داشتن یعنی پذیرفتن خمیر مایه وجودی یه آدم بدون دست بردن به اصلش.
نگاهتو عوض کن...

Hosein333
07-25-2018, 01:35 AM
(sm10)

mohammadho3in
07-25-2018, 08:04 PM
بگه بفرما حال خوب!
حال خوب ساختنیه.
دست کن ته خورجین دلتنگیا و زخما و بالا پایینای زندگیت، یه کم حال خوب از توش بکش بیرون.
نمیگم آسونه
نمی گم اشتباه نکن، زمین نخور، اشک نریز، کم نیار
نمی گم جلوی یه حسرتایی رو می شه گرفت
نمی گم همیشه‌ی خدا علی بی غم باش، که نمیشه؛
اصلا غم واسه اینه که به آدم عمق بده.
به قول یه بنده خدایی که می گفت درست بعد از اتفاق بود که فهمیدم اون لحظه ها که خنده میسر بود باید از ته دل و با صدای بلند می خندیدم، چه حیف که کم خندیدم!
اونایی که از عمق زخم هاشون شادی بیرون کشیدن قدر لحظه لحظه‌ی زندگی رو بیشتر دونستن.
نه که فکر کنی از بدو تولد آدم های قدرتمندی بودن، نه... اونا این قدرت رو بعد از هر زخمی، ذره ذره در خودشون پرورش دادن.
در لحظه هایی که امکان حال خوب رو داری حضور داشته باش، براش سنگ تموم بذار.
دنیا همیشه بلبشوئه، بهونه واسه دلگیری زیاده و فرصت کم،
تنهایی از رگ گردن به آدم نزدیکتره و انتظار هیچ دردی رو دوا نمی کنه؛
فقط خودتی که می تونی پازل بعضی لحظه هارو جوری بچینی که یه کم عشق کنی.
یادت نره که هر چقدر دنیا سخت بگیره حق توئه که توش عشق کنی،
حق گرفتنیه
حال خوب ساختنیه

mohammadho3in
07-25-2018, 08:05 PM
این هراس پنهان ...
که دوست‌داشتنی نیستیم ...
ما را تنها نگه می‌دارد. ...
اما فقط به دلیل این تنهایی ...
فکر می‌کنیم دوست‌داشتنی نیستیم. ...
یک روز، روزی که زمانش را نمی‌دانی، ...
از جاده‌ای گذر خواهی کرد. ...
یک روز، روزی که زمانش را نمی‌دانی...
او را آنجا خواهی یافت. ...
برای اولین بار در زندگی‌ات ...
طعم عشق را خواهی چشید؛
چون برای اولین بار در زندگی‌ات، ...
حقیقتا تنها نخواهی بود....
تو انتخاب شده‌ای تا تنها نباشی..

mohammadho3in
07-25-2018, 08:05 PM
آدم اگر آدم است ...
باید حواسش به خودش باشد...
با خودش مهربان باشد، ...
خودش را دوست داشته باشد،...
با خودش دوست باشد ...
باید گاهی پیشانی خودش را ببوسد...
لُپ خودش را بکشد، ...
بزند قد خودش، ...
خودش را ببخشد، ...
با خودش آشتی کند....
آدمیزاد اگر روانشناس خوبی باشد...
چاره‌ای ندارد ...
جز اینکه با خودش آشتی کند ...

mohammadho3in
07-25-2018, 08:05 PM
وقتی رابطه تمام میشود بزرگترین درد آدمی این ست که درگیر میشود
آیا آن طرف هم در تمام این روزها ، ماه ها ، سال ها به آن روزهای خوب فکر میکند ؟
آیا او هم در حجم وسیع خاطرات غرق میشود ؟
آیا او هم آهنگ های همیشگی را گوش می دهد یا نه دیگر طبع ش تغییر کرده ؟
آیا او هم شماره تلفن مرا از حفظ است یا نه ؟
آیا هنوز هم فلان جا که میرود یاد من می افتد؟
آیا او هم بایگانی عکس های قدیمی دارد یا که نه ؟
آیا آیا آیا آیا آیا ...
این سوالات است که مثل خوره روح آدمی را می جود
و بعد آدمی دیگر آدم سابق نمیشود؛ آدم سابق نمیشود .

mohammadho3in
07-25-2018, 08:06 PM
کاش
می توانستم
خانه ای بسازم
درون پیراهن چهار خانه ات!

کاش می توانستم
پیله شوم،
درون آغوشت!

کاش می توانستم
غزلی شوم بر روی لب هایت!

کاش می توانستم
از این همه توانستن
بر می آمدم..
کاش می توانستم!

mohammadho3in
08-04-2018, 02:41 AM
بدترین حس دنیا چیست؟
شاید بگویید تنهایی، دلتنگی و...
اما بدترین حس دنیا دل زدگی ست
دل زدگی از یک خواستن عمیق می آید
کاری را، چیزی را، کسی را با تمام وجود خواستن
دل زدگی یعنی کاری، چیزی، کسی که مدت ها حس خوب برایت داشت دیگر در ذهن و قلبت جایی نداشته باشد
دل زدگی یعنی احساس خستگی شدید
آدمی که دل زده می شود وسط یک جنگ است، یک جنگ نا برابر
یک طرف تمام خاطرات روزهای خواستن جلوی چشمش هست
طرف دیگر حقیقتی که زورش بیشتر از تمام خاطرات و رویاهاست
دل زدگی بدترین حس دنیاست...
فقط تصور کنید کاری، چیزی، کسی که سال ها می خواستی دیگر قلبت را به تپش نیاندازد، دیگر تو را سر ذوق نیاورد
بدترین قسمت دل زدگی این است که نمی خواهی آن حس را دوباره تجربه کنی
اگر آسمان هم به زمین بیاید دیگر نمی خواهی
آدم هایی که دل زده می شوند فهمیده اند می شود عمیق ترین خواستن ها را کنار گذاشت و فراموش کرد اما نَمُرد ...

mohammadho3in
08-04-2018, 02:48 AM
فکر کن یه تیر به پات خورده و وسط یه جنگل تنهایی
وقتی که شب می رسه و داری از سرما تلف میشی
اگه یکی پیدا شه و بخواد بهت پناه بده چیکار می کنی؟ درباره اصول اخلاقیش ازش سوال می پرسی؟
یا به خوشایند بودن رفتارش فکر می کنی؟
نه !
به هیچی فکر نمی کنی ، چیزی هم نمی پرسی ،
فقط می خوای هر جور که شده از اون مخمصه فرار کنی!
پس دیگه به من نگو اون عوضی کی بود که باهاش دوست شدی، نگو اون لیاقت تو رو نداشت، من داشتم از سرما می مردم، می فهمی؟
من تیر خورده بودم
از هرکسی که بگی
اونم نه یکی ، چند تا ...

mohammadho3in
08-04-2018, 02:49 AM
زنی باش که تکیه گاه است
که محکم است
زنی باش که اگر یک روز از غم بارید
فردا زیباترین لباسش را بپوشد
لبخند بزند و ادامه دهد
عاشق باش؛ لطیف باش
اما مطمئن
این ها که می گویند
او را برایِ پولش خواستم
برایِ ماشینِ مدل بالایش
برایِ خانه ی لوکسش
فاتحه ی خوشبختی را باید بخوانند
زن بودن بی نیاز بودن است
زن باید عشق باشد
اطمینان باشد
باید بشود در چشمانِ یک زن نگاه کرد
و تمامِ دل نگرانی ها را به یک باره دور ریخت
باید بشود در آغوشِ یک زن
خستگی ها را فراموش کرد
اینکه گاهی دختر بچه می شود
لوس می شود ناز می کند
اینکه گاهی از مردش می پرسد
دوستم داری ؟
باید از زنانگی اش باشد
زنی باش
که اگر روزی تو را نفهمیدند
سرت را بالا بگیری
محکم لبخند بزنی
و مطمئن باشی
مرد می خواهد تو را فهمیدن .!

mohammadho3in
08-04-2018, 02:50 AM
جای گیاه بامبو را
که عوض کنی
دیگر رشد نمی‌کند
پژمرده می‌شود
می‌دانی چرا؟
چون ریشه‌اش را
همانجا، جا می‌گذارد

دل آدمیزاد که دیگر
کمتر از گیاه نیست جانم!
گاهی ریشه‌اش جا می‌ماند
در دلی، لبخندی، بوسه‌ای...

mohammadho3in
08-04-2018, 02:50 AM
يه آدمایی هستن كه "بايد" باشن!
اصلا نبودنشون انگار برای دنيا تعريف نشده!
دلت ميخواد بشینی ساعت ها بیخیالِ همه چیز ، از هر دری باهاشون حرف بزنی!
بدونِ اینکه نگرانِ چیزی باشی!
لازم نيست كاري كنن ، فقط كافيه بشينن و گوش بدن به حرفات ،
اين آدما میتونن دنیای خاکستریِ مارو رنگی کنن ؛
دقیقا مثلِ تو...!

mohammadho3in
08-04-2018, 02:51 AM
مَرد
اگر
بودم ،
نبودنت را غروب های زمستان
در قهوه خانه ی دوری
سیگار می کشیدم..
نبودنت
دود می شد
و می نشست روی بخار شیشه های قهوه خانه
بعد
تکیه می دادم
به صندلی
چشمهایم را می بستم
و انگشتانم را دور استکان کمر باریک چای داغ حلقه می کردم
تا بیشتر از یادم بروی؛

نامرد اگر بودم
نبودنت را
تا حالا باید
فراموش کرده باشم؛

مرد نیستم اما،
نامرد هم نیستم...

زنم
ونبودنت
پیرهنم شده است..!

mohammadho3in
08-04-2018, 02:52 AM
غیرت رو بد برامون تعریف کردن ...

همیشه تو تصوراتم مردِ با غیرت مردی بود که اگه یه نفر چپ بهم نگاه میکرد ،عربده میزد و حکم مرگِ طرفو صادر میکرد
اگه یه تارِ موهامو مردی جز خودش میدید سرم داد میزد : " بپوشون اون لامصبارو ..."
اگه مانتوم یه ذره کوتاه بود دعوام میکرد و مثه پسر بچه ها باهام قهر میکرد ...
و خیلی چیزای دیگه ...
اینا غیرت هست ، دلگرمی میده ، ذوق میدوء زیرِ پوست آدم ، اما تو دراز مدت خسته ت میکنه ...

غیرت رو بد برامون تعریف کردن ...
غیرت فقط صدا کلفت کردن و عربده کشیدن نیست
غیرت فقط " موهاتو بپوشون" ، " بلند نخند " ، " با فلانی حرف نزن " نیست ...
غیرت ، یعنی نذاری ، سفیدیِ چشماش ، رگه ی قرمز بیفته توشون ...
یعنی نذاری صداش از بغض و شونه هاش از غم بلرزه ...
غیرت یعنی ، مراقب دلش باشی ...
مراقب روحش باشی ...
غیرت یعنی ، فقط تو بتونی خنده بیاری رو لباش ، حتی تو بدترین شرایط ...
غیرت یعنی ، خنده ها و گریه ها و غرغر کردنا و ناز کردناش فقط واسه تو باشه ...
غیرت یعنی ، بمونی به پاش و با موندنت ثابت کنی میخوای فقط مالِ تو باشه ، نه با داد و دعوا ...
غیرت یعنی ، زل بزنی تو چشماش و بگی : " غیرِ تو ، هیچکس نمیتونه دلمو بلرزونه ..."
غیرت فقط تو وجودِ مردایی که یه عالمه ریش و سیبیل دارن نیست ...

من غیرت رو تو وجودِ پسر بچه ای دیدم که سعی داشت گریهٔ دختر کوچولوی همسایه رو تبدیل به خنده کنه ‌...

mohammadho3in
08-04-2018, 02:56 AM
دوست
عجب امنیت خوبی ست ..
می توانی با او
خودِ خودت باشی
می توانی دردهایت را
هرچندناچیز
هرچند گران
بی خجالت با او در میان بگذاری !
از حماقت هایت بگویی ..
دوست انتخاب آزاد توست ،
اختیار توست !
نامش را
در شناسنامه ات نمی نویسند !
نامت را
در شناسنامه اش نمی نویسند !
دوست عرف نیست
عادت نیست
معذوریت نیست
دوست از هر نسبتی مبراست !
دوست سایبان دلچسبی ست ،
تا خستگی ات را
با او به فراموشی بسپاری !

mohammadho3in
08-04-2018, 04:21 PM
دیگر منتظر کسی نیستم

هر که آمد
ستاره از رویاهایم دزدید
هر که آمد
سفیدی از کبوترانم چید
هر که آمد
لبخند از لب‌هایم برید
منتظر کسی نیستم
از سر خستگی

در این ایستگاه نشسته‌ام!

mohammadho3in
08-04-2018, 04:21 PM
گرماى مردادىِ تنِ تو

نفسِ هرکسى را مى گیرد

و منم

چه عاشقانه گرم مى شوم

مى سوزم

و دوباره

هر مرداد

عاشقت می‌شوم انگار

mohammadho3in
08-04-2018, 04:22 PM
آن یک نفر

ما
یک نفر بودیم
و آن یک نفر
تو بودی

از ما یک نفر

یکی عاشق تر بود؛
و آن یک نفر
تو

نبودی

mohammadho3in
08-04-2018, 04:23 PM
دوستت دارم و از تو می‌ترسم

قله های بلند
دره های عمیق تری دارند عزیز من
تو را دوست دارم
و از تو می‌ترسم!
این کوه اگر مرا نکشد

سربلندم می‌کند

mohammadho3in
08-04-2018, 04:25 PM
قایقت می‌شوم

بادبانم باش

بگذار هرچه حرف
پشت سرمان می‌زنند مردم،

باد هوا شود

دورترمان کند

Hosein333
08-07-2018, 02:02 PM
(sm10)

mohammadho3in
08-08-2018, 03:48 PM
زنی باش که تکیه گاه است
که محکم است
زنی باش که اگر یک روز از غم بارید
فردا زیباترین لباسش را بپوشد
لبخند بزند و ادامه دهد
عاشق باش؛ لطیف باش
اما مطمئن
این ها که می گویند
او را برایِ پولش خواستم
برایِ ماشینِ مدل بالایش
برایِ خانه ی لوکسش
فاتحه ی خوشبختی را باید بخوانند
زن بودن بی نیاز بودن است
زن باید عشق باشد
اطمینان باشد
باید بشود در چشمانِ یک زن نگاه کرد
و تمامِ دل نگرانی ها را به یک باره دور ریخت
باید بشود در آغوشِ یک زن
خستگی ها را فراموش کرد
اینکه گاهی دختر بچه می شود
لوس می شود ناز می کند
اینکه گاهی از مردش می پرسد
دوستم داری ؟
باید از زنانگی اش باشد
زنی باش
که اگر روزی تو را نفهمیدند
سرت را بالا بگیری
محکم لبخند بزنی
و مطمئن باشی
مرد می خواهد تو را فهمیدن .!

mohammadho3in
08-08-2018, 03:49 PM
بعضی ها؛
به نام عشق و دوست داشتن
جلو می آیند
پا ،پیش می گذراند
کم کم
وارد زندگی تان می شوند
همه چیزتان را می فهمند
و شما
تا می خواهید دستی
به سر و روی خود بکشید
بدون هیچ دلیل و منطقی
بدون هیچ نشانه یی می روند!
می روند و شما می مانید
با یک عالم سوال بی جواب و
بی خوابی و اشک و بی حوصلگی محض!
مراقب تنهایی خود باشید
هر عشقی،عشق نیست
هر دوست داشتنی،دوست داشتن نیست!
آدم های الان جنون دارند...

mohammadho3in
08-08-2018, 03:49 PM
روزی به خودت می آیی و میبینی
هر چقدر برای بودنش جنگیدی
او برای نبودن تلاش کرد
هر چقدر برای جای خالی اش جنگیدی
او برای نیامدن تلاش کرد ...
از یک جایی به بعد میفهمی که باید کنار آمد
با خودت
با نبودنش
با جای خالی اش
با نخواستنش!
از یک جایی به بعد باید بفهمی که هر چیزی با تلاش نتیجه میدهد الا عاشقی

mohammadho3in
08-08-2018, 03:50 PM
خدا بعضی ها را
از چشمهای‌شان آفریده
اول چشم‌های مرا آفریده مثلا
بعد زل زده توی مردمک‌هایم
و با خودش گفته
باید چیزی شبیه باران بیافرینم
که دست از سر این دو تا دایره ی محزون برندارند!
بعد
برای چشم‌هایم صورتی کشیده
دست
پا
قلب
و گفته این آدم حتما باید زن باشد
ابْر مونثی
که یک عمر ببارد
گاهی
سر بر شانه ی کوهی
و گاهی
در عمق تنهایی...

mohammadho3in
08-08-2018, 03:50 PM
اغلب دعواها، قهرا بيخودى پيش ميان يعني دو طرف بي حوصله ان، خسته ان
بعضي وقتا جاى بعضي از حرفا نيست
بعضي وقتا بعضى شوخيا بيش از حد
فاصله ميندازه بين آدما
مهم اينه بعد اين اتفاقا يكي بياد حرف بزنه
يكي پا پيش بذاره تا اون يكي رو بخندونه دوباره
مهم اينه بدونيم هيچكدوم بد نيستيم دشمن نيستيم
هيچكدوم هيچوقت اولش فكر نميكرديم كه
طولاني ترين دوستي هامون رو،
سر كوچيك ترين مسائل از دست بديم

Hosein333
08-11-2018, 07:21 PM
(sm127)

mohammadho3in
08-17-2018, 07:34 PM
شهریور باشد یا بهمن
تیر باشد یا فروردین
مرداد باشد یا آذر
ساعت ده باشد یا نه
فرقی ندارد، وقتی که تو نباشی
تمام روزهایم
عصر جمعه،
تمام فصلهایم پاییز
و تمام ساعتم، صفر بامداد است!
تو که نباشی
میگذارم همه چیز بگذرد....

mohammadho3in
08-17-2018, 07:35 PM
یه روزی تو زندگیم فکر میکردم آدما هیچوقت نمیتونن نسبت به کسی که یجایِ زندگیشون عاشقش بودن بی رحمی کنن، فکر میکردم تهِ تهش وقتِ رفتن یه نگاهِ عاشقانه ی غمگین به معشوقشون میندازن و با گونه های خیس از اشک میرن که خاطره بشن، اما اشتباه میکردم چون عاشقا هم آدمن و همه ی آدما یه دلِ بی رحمِ خاموش تو وجودشون دارن که وقتِ رفتن روشن میشه و با یه نیشخندِ وحشتناک همه ی خاطره هارو فرو میریزه ...
وقتی دست تو دست یکی دیگه مسیری که تا رسیدن به من اومده بودی رو میرفتی، نیشخند وحشتناکتو دیدم و تازه اون موقع بود که فهمیدم همه ی آدما میتونن بی رحم باشن ولی عاشقایِ شکست خورده بیشتر، خیلی بیشتر ...

mohammadho3in
08-17-2018, 07:36 PM
تو همانی که دلم لک زده لبخندش را
او که هرگز نتوان یافت همانندش را

منم آن شاعر دلخون که فقط خرج تو کرد
غزل و عاطفه و روح هنرمندش را

از رقیبان کمین کرده عقب می‌ماند
هر که تبلیغ کند خوبی دلبندش را

مثل آن خواب بعید است ببیند دیگر
هر که تعریف کند خواب خوشایندش را

مادرم بعد تو هی حال مرا می‌پرسد
مادرم تاب ندارد غم فرزندش را

عشق با اینکه مرا تجزیه کرده است به تو
به تو اصرار نکرده است فرایندش را

قلب من موقع اهدا به تو ایراد نداشت
مشکل از توست اگر پس زده پیوندش را

حفظ کن این غزلم را که به زودی شاید
بفرستند رفیقان به تو این بندش را

منم آن شیخ سیه روز که در آخر عمر
لای موهای تو گم کرد خداوندش را

mohammadho3in
08-17-2018, 07:43 PM
بین خودمون بمونه؛ ولی هرکی هرجا دلشو جا گذاشته باشه، آخر آخرش برمیگرده همون‌جا، هیچ چی هم نمیتونه جلوشو بگیره، حتی اگه دلشو پیش تنهایی جا گذاشته باشه... !! وای از اون روز... وای اگه یه آدم دلشو پیش تنهایی جا گذاشته باشه، چه برگشتن دردناکی داره... سرانجام تلخ و تاریک یه آدم که تنش خالی مونده، «یه آدم خالی» .... !

mohammadho3in
08-17-2018, 07:44 PM
سی سالگی به بعد که عاشق شوی
دیگر اسمش را نمی نویسی کف دستت
و دورش قلب بکشی !
یا عکسش را بگذاری لای کتاب درسی ات
و هی نگاهش کنی...
سی سالگی به بعد که عاشق شوی
یک عصر جمعه ی زمستانی
یک لیوان چای می ریزی
می نشینی پشت پنجره
و تمام شهر را
در بارانی که نمی بارد
با خیالش قدم می زنی !

mohammadho3in
08-17-2018, 07:45 PM
همیشه از کوتاهی شب های تابستان گله داشتم
اما این تابستان طولانی ترین شب های عمرم را سپری می کنم
از گرمای تابستان متنفر بودم حالا ولی سرما کل وجودم را فرا گرفته، من مانده ام و یک قلب یخی و احساسی سرما زده
تمام روز به خودم می پیچم اما باز هم دل‌گرم نمی شوم
جان دلم! از وقتی که رفته ای تمام اوقات فراغت تابستانم شده اوقات فِراقت...
تمام فکرم شده تو، اینکه کجایی؟ چه می کنی؟ حوالی تو هوا چگونه است؟
فراقی که تابستانش اینگونه امانم را بریده وای به حال پاییزش
گرمای زندگی من! بیش از این چشم انتظارم نگذار
تا پاییز نشده بر گرد که من تنها قدم زدن در پاییز را بلد نیستم...

mohammadho3in
08-17-2018, 07:46 PM
من کویرم
جایی که ستاره ها برای فرار از انسان ها به او پناه آورده اند
من کویرم
گرمایم آنقدر زیاد است که دل آدم ها را می زند و اگر سرد شوم هیچ کسی از سرمایم در امان نمی ماند
من کویرم
کویری که آدم ها در اوج غمگینی به سراغش می آیند و از او آرامش می خواهند، همان آدم هایی که شادیشان را با کوه و دریا و جنگل قسمت کرده اند
من کویرم
خشکم... احساسم را خفه کرده ام، بسیار باید به دلم نزدیک شوی تا قطره اشکی در قناتِ چشمانم ببینی
من کویرم
مثل دریا خروشان نیستم
مثل کوه پر هیاهو نیستم
مثل جنگل جذابیت ندارم
من کویرم؛ پادشاه سکوتم
در دنیایی که همه خاصیتی دارند، من بی خاصیت ترینم
خاص بودنم در معمولی بودنم است
من کویرم
مغرور
سرد
بی نهایت تنها

mohammadho3in
08-17-2018, 07:47 PM
"لطفاکمی حال خوب به ماتزریق کنید..."
مانسل جوان این کشورهستیم...نسل جوان!؟
جوانانی که درسن هجده سالگی نیمی ازموهایشان سفیدشده است ودل هایشان پیرِپیر...
جوانانی که تاسن چهل سالگی هنوززندگی مستقلِ شخصی خودراندارند و صرفاگاهی نفس میکشند،گاهی!!!!
مانسل بلاتکلیفی های همیشگی هستیم.
نسل دروغ،نسل سردردهای همیشگی،نسل بی حوصلگی،نسل عشقهای اشتباهی،نسل حرفهای پوشالی،نسل گوشی های دیجیتالی...
ما نسل سوخته نیستیم،
ما نسل دغدغه های بی پایان هستیم!
نسل زندگی اشتباهی و زنده بودن اجباری...
ما نسل سوخته نیستیم،ما نسل مُرده ایم.
نه راه پس داریم نه راه پیش...
ازهمان طلوع صبح تا پاسی از شب دریک صفحه ی ساده زندگی میکنیم...
میان خط به خط نوشته ها زندگی میکنیم،نفس میکشیم،عاشقی میکنیم،خوشبخت میشویم،اسم روی بچه های نداشته مان میگذاریم،دعوامیکنیم،آشتی میکنیم،ودرآخرلابه لای همین خطهامیمیریم!
مانده ام این کشورمیخواهددست که بیوفتد!؟هرچندبعضیهاسیاست مداری عجیب بهشان ساخته است؛تادوقرن بعدماراهم حکومت میکنند
البته اگرایرانی بماند و جوانانی بمانند.
"لطفاکمی حال خوب به ماتزریق کنید!"
لطفاکمی بشنوید،کمی بفهمید،
کمی...فقط کمی آدم باشید.
جان دادیم میان متنهایمان...کمی بشنویدمارا

mohammadho3in
08-17-2018, 07:50 PM
چه ساده شدم فراموش
همه بردن منو از یاد
شیرین قصه ها رفت و
حالا تنها مونده فرهاد

آدما با من غریبن
کاری به کارم ندارن
وقتی حالمو میبینن
منو تنها جا میذارن

باورت میشد یه روزی
اینجوری تنها بمونم
چقدر بهت می گفتم
بی تو اصلا نمی تونم

حال و روزِ خوشی ندارم
همش افتادم یه گوشه
هرکی که منو می بینه
میگه یارو دست فروشه

ولی من چیزی ندارم
همه چیم پای چشات رفت
این دل خسته و تنها
همیشه منتظرت هست

اگه تو قدم زدن هات
چشمت به چشم من افتاد
نکنه بترسی از من
یا خطابم کنی معتاد

آره من معتاد بودم
اعتیاد داشتم به چشمات
به اینکه هرشب بگیرم
دست سردمو تو دستات

حالا موندم تو خماری
واسه اون چشمای گیرا
درد داره کل وجودم
جنس میخام ساقی زیبا

روزی صد بار نئشه میشم
وقتی عکساتو می بینم
اگه خوش حالیمو میخای
دعا کن زودتر بمیرم

Mazyarahmadi1366
08-17-2018, 09:24 PM
(sm50)

Hosein333
08-19-2018, 12:42 AM
(sm10)

Hosein333
08-29-2018, 09:10 AM
بیرحمی میری و اینو نمیفهمی
اونی که دلشوره داره منم
پشت هم دارم زنگ میزنم
پس کوشی لعنتی خاموشه گوشیت
نامردی داری چشاتو میبندی
نبینی چی به روزم میاد
میدونی دلم چی میخواد

mohammadho3in
08-31-2018, 06:34 PM
دلم که تنگ می شود ناخودگاه هوایی هم می شود...
دل است دیگر...
اختیارش دست خودش نیست...
هر چه افسار عقل هم بر گردنش ببندی باز اینقدر مغرور و خودخواه است که کار خود را می کند....
دلم که افسار پاره کرد این منم و باز دیوانگی...
نه عکسی که دل خوش کنم نه خاطره ای که مرورش کنم...
این دل کاش کمی عقل داشت...
همه چیز را می داند ولی باز انگار می خواهد که نداند...
نمی داند که من از او تنها دوست داشتنش را دارم...
من از او تنها محبتش را دارم...
من از او‌‌ تنها ارزوی داشتنش را دارم...
کاش این دل کمی درک هم داشت و اینقد نمک رو زخم نمی پاشید...
حالا که کار به اینجا رسید هم خودش را ناآرام کرد و هم مرا...
دلم‌ که ارام نمیگیرد هیچ
بدتر هم میشوم
کنج دیواری
زیر آسمانی، تنها
زیر سایه ی درختی
غرق رؤیا می شوم
و من تنها از او رؤیای دارم....
ای دل بیا تو هم همراه رؤیا شو تا شاید تو هم آرام گیری....

mohammadho3in
08-31-2018, 06:34 PM
انسان به کندی تغییر می‌کند !
به همان کندی‌ که بهار تبدیل به تابستان و تابستان تبدیل به پاییز و پاییز تبدیل به زمستان می‌شود ...
هرگز کسی نمی‌فهمد در کدام لحظه بهار تبدیل به تابستان می‌شود.
یک روز صبح از خواب بیدار می‌شویم و حس می‌کنیم هوا گرم است !
تابستان وقتی ما در «خواب» بودیم فرارسیده است ...

mohammadho3in
08-31-2018, 06:35 PM
با کسی نباش که هر لحظه مجبور باشی خودت را به هر اجباری لایِ لحظه هایش جا بدهی ...
با کسی باش که لحظه هایش را روی مدار ِتو تنظیم کند ...
با کسی که مشغله هایش را به خاطرِ تو دوست داشته باشد ...
که تو را بخواهد ... که اولویتِ اولش باشی ... !
ارزشِ تو خیلی بالاتر از یدک بودن است ...
جنسِ اعلا باش ، جنسِ اعلا که یدک نمی شود !!!
یاد بگیر که هر ماندنی ارزشش را ندارد ... !
گاهی تنها بودن شرف دارد ؛ به ماندن هایِ یک طرفه ی تحقیر آمیز ! که تمام شخصیت و انسان بودنت را زیرِ سوال می برد ...
یاد بگیر گاهی تنها بودن ، ترجیحِ خودت باشد ... !
خیلی وقت ها "غرور" واقعا چیزِ خوبیست ... !

mohammadho3in
08-31-2018, 06:35 PM
درد که به استخونت رسید:)
دیگه مهم نیست چی میشه
دیگه از گریه هم خبری نیست
یه بغض لعنتی که کنج گلوت خونه کرده
و شده همدمت
یه سکوت عجیب که خودتم نمیدونی دلیلش چیه!
کم کم به نفس عمیق کشیدنات عادت میکنی...
واژه ها تو سرت رژه میرن
ولی هیچکدوم دردتو توصیف نمیکنن
عادت میکنی به سردردای هر روز و هر شب
کم حرفی نیست
هجوم هزارتا فکره و هزارتا واژه و لبی که به گله باز نمیشه
اینجا که رسیدی ،
بی تفاوت میشی
سِر میشی...
سیر میشی

mohammadho3in
08-31-2018, 07:13 PM
از دلش در آوردم"
چقدر جمله ى معصوميه نه ؟!
توش يه عالمه گذشت هست ،
بزرگى هست ؛
اومده گريه ميكُنه ميگه :
"با اينكه مقصّر نبودم امّا
رفتمو از دلش در آوردم .."

mohammadho3in
08-31-2018, 07:13 PM
آدما فکر میکنن؛
هر چی منتظرشون بمونی عاشقتر میشی!
غافل ازینکه طرف مقابل؛
تو نبودشون تنهایی زندگی کردن
رو یاد می گیره...!

mohammadho3in
08-31-2018, 08:06 PM
دلم برای "تو"،
ببخشید...!
دلم،
برای "شما" تنگ می شود...

خیال پردازی که می کنم،
فراموشم می شود...
سَهم مردم
شده ای...

mohammadho3in
08-31-2018, 08:06 PM
هی فلانی!
دیگر هوای برگرداندنت را ندارم…
هرجا ک دلت میخواهد برو…
فقط آرزو میکنم وقتی دوباره هوای من ب سرت زد،
آنقدر آسمان دلت بگیرد ک با هزار شب گریه چشمانت،
باز هم آرام نگیری…
و اما من…
بر نمیگردم ک هیچ!
عطر تنم را هم از کوچه های پشت سرم جمع میکنم،
ک نتوانی لم دهی روی مبل های راحتی،با خاطراتم قدم بزنی!

mohammadho3in
08-31-2018, 08:07 PM
معامله ای پایاپای
یکی تو, یکی من
یکی من, یکی تو.

نمی‌بخشمت
اگر حتی یکی از موهایت بیشتر از من سفید شود
بیا به اندازه ی هم پیر شویم
بیا باهم بمیریم
راستش را بخواهی
من هنوز از مرگ می ترسم
و فکر میکنم باهم مردن
تنها راهی ست که می تواند
ترس آدمی از مرگ را فرو بریزد.

mohammadho3in
08-31-2018, 08:07 PM
اگر تو را به یک روز بهاری تشبیه کنم، نمی‌رنجی؟
اما تو بس دلفریب‌تر و باوفاتر هستی!
بادِ صبا‌‌ غنچه‌های تنگ‌دهانِ بهار را می‌جنباند،
و بهار کوتاه و گذراست

گاه خورشید بسی سوزان است
گاه در دلِ ابرها رُخش پنهان است
و گاه تمام زیبایی‌ها رنگ می‌بازند
چه به دست شوربختی و چه به دست قانونِ طبیعت...

اما بهارانِ تو خزانی ندارد
نه هرگز، زیبایی‌ِ تو زوالی ندارد
نه هرگز، مرگ تو را برای خویش طلب ندارد!
چرا که تو در شعر ابدیِ من، تا همیشه زنده هستی!
تا لحظه‌ای که انسان نفس می‌کشد و چشم‌ها می‌بینند
و تا آن‌ روز که این شعر زنده است، تو را جاودان خواهد کرد.

mohammadho3in
08-31-2018, 08:09 PM
وقتی میدانید یک نفر دوستتان دارد
وقتی میدانید حضورتان مهم است
حتی در حد چند ثانیه...
وقتی میدانید اگر بی خبرش بگذارید
خود خوری میکند.
وقتی همه ی این ها را بهتر از خودش میدانید
پس چرا یکهو غیبتان میزند؟
چرا میروید و دیگر خبری ازتان نمیشود؟
پیش خودتان چه فکری میکنید؟
لابد میگویید مشکل خودش است
میخواست دوست نداشته باشد.
اینطور که نمیشود جانم! مثل این میماند که
تو با هزار امید و آرزو پیش دکتر بروی
بعد دکتر بگوید من کار دارم
میخواستی مریض نشوی
میبینی ؟ همین قدر درد دارد ...

mohammadho3in
08-31-2018, 08:09 PM
ببین!
قبول تو سهم من نباش
اما سهم او هم نشو
اصلا سهم هیچ کسی نباش
اینکه دیگر احساس مالکیت نیست
تو برای من نیستی، برای کس دیگری هم نباش
من تنها می مانم تو هم تنها
تو همان شیرین قصه باش من هم فرهاد
من تنها به جنگ با کوهِ مشکلاتم می روم
تو هم قول بده پای هیچ خسرویی به داستان ما باز نشود
اصلا همان حرف تو؛ دو خط موازی می شویم که قرار نیست هیچگاه به هم برسیم
اما باید تا بینهایت با من بیایی
با من بیا اما به من نرس
تا بی نهایت با من بیا بدون اینکه از مسیر منحرف شوی یا پایت جایی بلرزد یا دلت پیش کسی گیر کند
می دانی ریشه همه این مشکلات کجاست؟
من حسودم! نمی توانم ببینم "دل تو" کسی را بیشتر از من دوست دارد
می خواهم این حسادت را فریاد بزنم
اگر پای "دل تو" در میان باشد من حسود ترین آدم روی کره زمینم

mohammadho3in
08-31-2018, 08:10 PM
زل زده بودم به یک مرد اروپایی و با خودم می گفتم چه خوش تیپ!
ناگهان همسرش از در امد تو. توي کشتی نشسته بودیم.

در این مدت به زن ها زیاد نگاه نکرده بودم .اغلب زیاد به آدم ها نگاه نمی کنم، کلیت یک فضا بیشتر برایم جذاب است، یا گاهی جزئیاتی خیلی خاص در زنده ها و اشیا.
زن آن مرد توجه من را به خودش جلب کرد.
تمام تن، دست ها، پاهای او کک و مک داشت، اما او پیراهن راحت و دامن کوتاه پوشیده بود.

از آن روز به زنان بیشتری نگاه کردم، دختر رزوشن فلان جا که خیلی اضافه وزن دارد و نیم تنه می پوشد.
فلان زن که چند خال گوشتی روی سینه اش داشت اما لباس باز پوشیده بود.
رگ های واریس فلان زن و دامن کوتاهش.
با خودم فکر کردم چرا ندیده بودمشان؟
و اگر این ویژگی ها در بدن من بود چه اتفاقی رخ میداد؟
قطعا لباس باز نمی پوشیدم یا حتی هیچوقت لباس تنگ به تن نمی کردم مبادا چربی هایم بزند بیرون .
بعد به مردها فکر کردم، به زندگی هایی که از جسمانیت عبور کرده ، مردهایی که نمی گویند خال گوشتی ات را بردار، یک فکری به حال خط واریس ات بکن، زن چاق که نیم تنه نمی پوشد،ماه گرفتگی ات را درست کن.
ابروهات رو وردار خب! چرا نمیری لیزر؟ چرا نمیری خال گوشتی رو برداری؟ واااا، این چه هیکلیست؟
چقدر بيريخته طرف و ... چه کوتاهه. چه درازه .

دارم به معنای جهان اول و سوم فکر می کنم و به عبور....
و چه سخت که ما هنوز برای هم لباس می پوشیم ,برای هم رژیم می گیریم و جسم و فیزیک به بدترین شکل ممکن اولویت ماست، شبیه هم بودن،برای زیبا بودن!!
نداشتن خود باوری و اعتماد به نفس و مخفی کردن نداشته هایمان در پشت نقاب اندام وبینی های عمل شده ولبهای ......
چرا اینگونه شدیم ؟چرا در عین حالی که دیگران را همانجور که هستند نمیبینیم و دوست نداریم و احترام نمیگذاریم و....
اما تمام زندگیمان را بر اساس نگاهشان تنظیم میکنیم ؟؟؟

تفاوت ما با آنان فقط در منطقه جغرافیایی و وضعیت اقتصاد و... نیست که در طرز فكرمان است .
ما اسیر یکدیگر شدیم .اسیر نگاه یکدیگر و قضاوت های بیجای یکدیگر

Hosein333
08-31-2018, 08:45 PM
(sm10)

mohammadho3in
09-14-2018, 08:02 PM
چیزی از عشق بلاخیز نمی‌دانستم !
هیچ از این دشمنِ خونریز نمی‌دانستم !

در سرم بود که دوری کنم از آتشِ عشق،
چه کنم ؟ شیوۀ پرهیز نمی‌دانستم !

گفتم: ای دوست، تو هم گاه به یادم بودی ؟
گفت: من نامِ تو را نیز نمی‌دانستم !

بغض را خندۀ مصنوعیِ من پنهان کرد ،
گریه را مصلحت‌آمیز نمی‌دانستم !

عشق اگر پنجره‌ای باز نمی‌کرد به دوست،
مرگ را این‌همه ناچیز نمی‌دانستم !

mohammadho3in
09-14-2018, 08:03 PM
میدونی چیه، من هیچ وقت برای چیزایی که میخواستم دنبال چرا و دلیل نرفتم،فقط به صدای قلبم گوش میدادم، که از روی ضربان بهم میگفت بدستش بیار، بدستش بیار!
میدونی، تو هم جزء اون دسته بودی که من برای بدست آوردنش دنبال چراییش نرفتم و فقط به تند شدن ضربان قلبم گوش دادم،همین! اگر هم تو دنبال چرایی و دلیل هستی، که چرا دوست دارم، من هیچ دلیلی ندارم!

mohammadho3in
09-14-2018, 08:03 PM
میشود از زندگی لذت برد .
میشود از ثانیه ها نهایت استفاده را کرد.
مگر چقدر عمر میکنیم که بخواهیم آن را هم صرف سروکله زدن با این و آن بکنیم و از شکل راه رفتن همراهمان تا آبی بودن رنگ آسمانو گردی زمین ایراد بگیریم... چه خوب میشد اگر میتوانستیم به زمین و زمان گیر ندهیم و سخت نگیریم.
خوب میشد اگر زندگی میکردیم نه فقط نفس میکشیدیم !

mohammadho3in
09-14-2018, 08:04 PM
روزی رندی خطايی مرتکب ميشود،
و او را نزد حاکم می برند
تا مجازات را تعيين کند…

حاکم برايش حکم مرگ صادر می کند
اما مقداری رافت به خرج می دهد،
و به وی می گويد:
اگر بتوانی ظرف سه سال، به خرت
سواد خواندن و نوشتن بياموزانی،
از مجازاتت در میگذرم…

رند هم قبول می کند،
و ماموران حاکم، رهايش می کنند…

عده ای به رند می گويند:
مرد حسابی، آخر تو چگونه می توانی،
به يک الاغ، خواندن و نوشتن ياد بدهی؟

رند می گوید:
انشاءالله در اين سه سال يا
حاکم می ميرد يا خرم…!

پس همیشه امیدوار باشید…

mohammadho3in
09-14-2018, 08:04 PM
به اين ايمان دارم
كه خداوند كنار هر دردی درمانی قرار داده
و اطمينان دارم
كه هيچ دردی در اين دنيا هميشگی نيست و پايانی دارد !
اما گاهی عمر زخم هايمان آنقدر طولانی ميشود
كه به درد عادت ميكنيم
و اين بدترين نوع زندگی كردن است ..
يا بهتر است بگويم تدريجی مردن ..
و من جامعه وسیعی از انسان ها را میشناسم
که سالهاست به جای زندگی کردن میمیرند
و خود خبر ندارند !
مردن لزوما به معنای خوابیدن زیر خروارها خاک نیست !
تو هروقت زخمی داشته باشی ،
اما از سر عادت دردش را حس نکنی ،
مُردی .. !

mohammadho3in
09-14-2018, 08:05 PM
هر قدر بیشتر مجبور باشید برای چیزی انتظار بکشید،
وقتی در انتها به آن می رسید،
بیشتر قدرش را خواهید دانست...
هر قدر بیشتر مجبور باشید برای چیزی بجنگید، وقتی بدستش می آورید، برایتان قیمتی‌تر خواهد بود...
و هر قدر بیشتر مجبور باشید در زندگیتان مقابل رنج بردباری کنید، مقصدتان شیرین تر خواهد بود...
همه چیزهای خوب،
ارزش صبر و مبارزه را دارند...

mohammadho3in
09-14-2018, 08:05 PM
قلبتان که زخم بخورد؛
خیلی چیز ها قابل ترمیم نیست
دیگر آدم قبلی نمی شوید
قلبتان که زخم بخورد؛
دیگر چیز هایی که قبلاً به آنها تعلق خاطر داشتید،
برایتان مهم نیستند...
تنها یک چیز است،
که می تواند حالتان را خوب کند...
مراقب قلبهایتان باشید
هیچوقت همه احساستان را برای یک نفر خرج نکنید...
قلبتان که زخم بخورد؛
در اوج جوانی،
پیر می شوید... .

mohammadho3in
09-14-2018, 08:06 PM
یک عده را باید نگه داشت
نباید رها کرد به امانِ خدا تا ببینی قسمتت هستند یا نه!
گاهی قسمت، دست گذاشته زیرِ چانه اش که ببیند آدم چه میکند، تا کجا پیش می‌رود...
سر به سرِ آدم میگذارد
دور میکند
قایم میکند پشتش و میگوید : باد برد ...
تا ببیند چقدر دنبالش می‌روی
چقدر پی اش را میگیری
که داشته باشی اش
که نگذاری بی هوا برود ...
هر چیزی را نباید رها کرد به امیدِ قسمت !
خودِ قسمت هم گاهی
امیدش به آدم هاست ...
و زیرِ لب میگوید : چه بر سرِ بودنِ هم می‌آورید ..
حواس پرتی ها و رها کردن هایمان را
گردنِ قسمت نیندازیم.

mohammadho3in
09-14-2018, 08:08 PM
ترم 7 دانشکده فنی مهندسی بودیم بچه ها میگفتن برای کار پدرش به دانشگاه ما انتقالی گرفته بود.
پسرِ جذابی بود و میشد گفت چشمِ اکثرِ دخترایِ دانشکده دنبالش بود .
چند باری برای جزوه و انجام پروژه بهم پیام داده بود و کم کم رابطمون صمیمی تر شده بود
و یه جورایی دوستِ اجتماعی شدیم که کاش هیچ وقت همچین دوستی هایی مد نمیشد ..
انگار همه چیز داشت تغییر میکرد
همه ی گروهامو رو حالت سکوت گذاشته بودم که وقتی ازش پیامی میاد متوجه بشم ولی خب دوستِ اجتماعی بودیم و قرار نبود هرروز ، هرروز به هم پیام بدیم!
و این انتظار برای من دیوونه کننده بود
تمامِ کارم خیره شدن به گوشی شده بود و اگه خیلی فاصله می افتاد بینِ پیام دادنش خودم به یه بهانه ای پیش قدم میشدم
دوست داشتم فکر کنم هیچ حسی بهش ندارم و یه وابستگیِ سادست که خیلی زود از بین میره ولی وقتی تو یه جمعی چیزی پشت سرش میگفتن و من برایِ دفاع ازش پیش قدم میشدم به احساسم بیشتر مطمئن میشدم...
هربار که پیام میداد دعا میکردم چیزی غیر از درس باشه ولی همه ی حرفش همین بود "کلاس استاد فلانی چهارشنبه تشکیل میشه ؟"
یه موقع هایی هم یه کارایی میکرد که مطمئنم میکرد به یه حسِ دو طرفه و من تمامِ شب رویا بافی میکردم
اما فردا تو دانشکده تو پیام دادناش طوری حرف میزد که از طرز فکر و حماقت خودم خجالت میکشیدم...
میخواستم بگم "دوستت دارم "
ولی اگه با خودش فکر میکرد چقدر بی جنبه ام چی؟ اگه همین رابطه هم تموم میشد چی؟
اصلا اون اینقدر دور و برش شلوغ بود که هیچ وقت منو نمیدید پس صلاح میدیدم خودمو سبک نکنم ! و من هیچ وقت حرفی نزدم و جواب تمام پیام واحوالپرسی هاشو بر عکسِ حسِ باطنیم با سردی میدادم و هربار که به شوخی میگفت "پیر شدم و سینگل موندم" بر خلاف اینکه از درون یه حسِ حسادت داشت خفم میکرد با لبخند دخترای دانشگاه رو بهش پیشنهاد میدادم
یه بار هم همینطور به شوخی یکی از به قولِ خودش نُنُر ترین دختر دانشگاهو بهش پیشنهاد دادم و در کمالِ تعجب قبول کرد!
خداروشکر دانشگاه تموم شده بود و من شاهد دست تو دست بودنشون نبودم از خودم متنفر بود از اون بیشتر و در عین حال دوستش داشتم
از اون ماجرا دو سال گذشت و شنیده بودم با اون دختر به هم زده بود و برای ادامه تحصیل به خارج رفته بود
چند روز پیش یکی به موبایلم زنگ زد خودش بود! از استرسی که گرفته بودم فهمیدم خودشه در نهایت ِتعجب گفت که چقدر دوستت داشتم ولی از بس سرد و بی روح بودی فکر میکردم با کسی تو رابطه ای .
گفتم تو خیلی راحت پیشنهاد دوستی با اون دخترو قبول کردی !
گفت وقتی یه زن به جای احساس مالکیت و حسادت ؛ دوستاشو تعارف میزنه به یه پسر یعنی اصلا امیدی نیست
گفتم اون فقط یه امتحان بود...
خندید و گفت امتحان؟ "فصلِ امتحان نبود "
نمیتونستم چیزی بگم بغض داشت خفم میکرد ولی باید سریع تر برایِ ناهار فکری میکردم به همسرم قول داده بودم براش فسنجون درست کنم...

mohammadho3in
10-05-2018, 03:23 AM
لیلی زیر درخت انار نشست.
درخت انار عاشق شد، گل داد، سرخِ سرخ.
گلها انار شد، داغ داغ. هر اناری هزار تا دانه داشت.
دانه ها عاشق بودند، دانه ها توی انار جا نمی شدند.
انار کوچک بود. دانه ها ترکیدند. انار ترک برداشت.
خون انار روی دست لیلی چکید.
لیلی انار ترک خورده را از شاخه چید. مجنون به لیلی اش رسید.
خدا گفت: راز رسیدن فقط همین بود.
کافی است انار دلت ترک بخورد.

mohammadho3in
10-05-2018, 03:24 AM
و من این پاییز باز هم مینویسم
بازهم چای مینوشم و هنوزهم کتاب های مورد علاقه ام را با اشتیاق میخوانم..
دلخوشم به پنجـره ی بخار گرفته ی اتاق
به شوق رهایی در پروانه ی اسیر تارهای عنکبوتی گرسنه..
دلخوش به همین هزار شب های ناخوش
اما وقتی برگی می افتد از درخت جلوی خانه مان میدانم باز بی محلی هایت کار دست باد داده
یا وقتی آسمان بغض میکند میفهمم
دلت گرفته...
مینویسم تا بخوانی مرا ولی نه قبل از خواندنم؛
ببُر بنام خداوندت پای غـم را از خانه ی دلت.. میدانی که هوایت اگـر بگیرد زندگیم گیر میکند.. نخ کـــــــش میشود
شاید خواسته ی زیادی باشد اما
تا جان بگیرد چراغ کم سوی امیدم لطفا به بند اول سبابه ات بگو لمس کند
قلبم را
حتما باز میگردد نبض بی نظم این زندگی که نـه
روزمرگی..
بگذار این برگ ریزان نخوابــم
یادم نده صبوری را
تا در آستانه پیری روحـم شکایت ببرم از جهانِ فاسد مرد
به مهــر پاییزش
که ای ماه مهــر چه کنیم با مـرگ مهربانی ها
که تو درمسافت بارانی و ما
بزرگ و نادانــیم...

mohammadho3in
10-05-2018, 03:24 AM
جمع کنید این نوازش های مقطعتان را،
جمع کنید این نگاه های بریده بریده و دلخوشی های ریز و درشتتان را،
با این حس تردید در انتخاب،
با این به انتظار بهتر نشستن ها،
با این با دست پس زدن ها و با پا پیش کشیدن ها،
بیشتر از ما،به خودتان آسیب میزنید؛
آدم یا باید بخواهد و بماند
یا نخواهد و بعد هم هیچِ مطلق باشد.
این مجسمه های پوشالی انسان نما که از خودتان ساخته اید،
همین بید هایی که با هر بادی میلرزند؛
هم خودتان را نابود میکند هم دیگران را...

mohammadho3in
10-05-2018, 03:24 AM
دوست داشتنِ تو در من اینگونه‌ است که، هروقت سعی کرده‌ام فراموشت کنم بیشتر حواسم جمع تو شده، بیشتر عکسهایت را تماشا کرده‌ام، بیشتر از همیشه اعتراف کرده‌ام که هیچکس به اندازه‌ی تو خوب نیست و بیشتر از همیشه برایت نوشته‌ام.
من از عهده‌ی هر کاری که اراده‌اش را کنم برمی‌آیم الا دوست نداشتنِ تو! الا ننوشتن از تو! الا سر کردن بدونِ تو!

mohammadho3in
10-05-2018, 03:25 AM
میخواستم برایش بنویسم
که توی پنهان کردن حال ناخوبش ناموفق بوده،که میدانستم این روزها را بیشتر از همیشه گریه میکند،دوست نداشت علتش را بپرسم احتمال داشت باز چشم هایش تر شود،میخواستم بگویم حواسم به رگ قرمز چشمانش از بی خوابی و بد خوابی و اشک های دیشبش هست،میخواستم بگویم لطفا هندزفری ات را برای چند لحظه ای از گوش هایت بیرون بیاور،به من گوش کن،که بگویم ببخش مادرت را اگر به جای او من حال ناخوبت را فهمیدم بگویم شاید او هم خسته است درست مثل تو شاید کمتر،شاید بیشتر،بگویم باید خودت را نجات بدهی وگرنه لابه لایه روزمرگی از بین خواهی رفت،برای چند ساعتی دور شو از خانه،جا بگذار ساعت و گوشی هر چیزی که به تو زمان را یاداوری میکند،برو قدم بزن کمی این برگ های پاییز را آن ها که بعد افتادن روی زمین هم دلبری میکنند را جمع کن و بگذار لای دفترت،بگذار این قطره های باران روی گونه هایت بریزند،کمی با دقت به صدای اذان گوش کن،بگذار برای چند ثانیه تنها برای چند ثانیه این آرامش تمام وجودت را فرابگیرد،بگذار دنیا بفهمد تو هنوز شکست نخورده ای،اما نگفتم،نگفتم چون میترسیدم تمام این راه ها را برود و باز حالش ناخوب بماند،این آخرین مسیرهایی بود که هر آدم خسته ای میرفت،ترسیدم قرمزی رگ چشمانش بیشتر شود...!

mohammadho3in
10-05-2018, 03:25 AM
تغيير ، فقط و فقط ،
ميان دو گوش آدم ،
در مغز صورت ميگيرد ...
اگر بين دو گوش ،
در مغز ، موفق به
ايجاد تغيير نشويم ،
فرقى نميكند كجا باشيم ،
طهران يا ونيز ،
ونيز يا مادريد ،
مادريد يا استكهلم ،
در هر صورت بازنده ايم .
تغيير از مغز آدمى شكل ميگيرد ،
نه از تغيير دادن محل سكونت .
گوسفند چه در ايران باشد
و چه در كنار برج كج پيزا ،
در آخر گوسفند است
و گوسفند باقى ميماند .
چرا ؟ چون قدرت تغيير دادن
مغز و ذهن و افكار خود را ندارد .
كسى كه نتواند مغز و ذهن و افكار
خود را تغيير دهد ،
چه فرقى دارد كه در ايران باشد
يا در كنار برج كج پيزا ... ؟

mohammadho3in
10-05-2018, 03:26 AM
مى دانى برخى افراد مسئله شان يكجور ديگرى است
يكجورى كه نميشود گفت چجورى
آنقدر دچارشان مى شوى كه فراموش مى كنى براى چه آمدى
گويا يك راه بى راهه رو به رويت مى گذارند
و بلند مى پرسند:
دوستم دارى ؟
و تو بلند تر پاسخ مى دهى :
ديوونه وار
و او مى گويد :
پس زود تر بيا
و تو مى روى
و نقطه قابل توجه اين است كه مى دانى به بيراهه مى روى
و جالب تر از آن اين است كه دفعه بعد هم ميرى
حتى دفعه بعد تر
و اگر او تو را پيدا نكرد
گم ميشوى ،براى هميشه
شايد هم حبس ابد
در راهى كه عطر او پيچيده

mohammadho3in
10-05-2018, 03:26 AM
حوصله ی حرفای شاعرونه رو ندارم.شاملو و فروغ و اینا هم دو قرون برام نمی ارزه،من این چیزا حالیم نیس.جم کن این ادا اطوارا رو.
.
من نمیفهمم چرا پاییز که میشه آدما همه عوض میشن؟
چرا هیشکی لبخند نمی زنه؟چرا همه فقط بغض میکنن؟
حتی بچه کوچولوها هم میرن توو لاک خودشون. ای بابا!
چرا،چرا همه فقط بهمدیگه زل میزنن؟
آخه قضیه چیه که من خبر ندارم؟
چرا انقد آدم احساس خفگی میکنه توو پاییز؟
چه خبره بابا؟
یکی بیاد به منم بگه.
چرا همه سرشون پایینه؟
چرا همه چشاشون قرمزه؟
بابا خب منم آدمم، یکی بیاد به منم بگه دیگه.
چرا همه سکوت میکنن توو پاییز؟
.
آی آدما، آی آدما!
شماها چرا تغییر میکنید؟
مگه شما تقویمید؟
مگه فصلین که تغییر میکنین؟مگه درختین؟
شما دیگه چرا؟
این همه اشک از کجا میاد توو پاییز؟
این بارون سگ مذهب دیگه چی میگه؟
.
چرا توو پاییز به هرکی زنگ میزنی گوشیش خاموشه.
چرا انقد.. ولش کن..
.
پس تکلیف من چیه که سیگار گرونه و نمیشه نکشم؟

mohammadho3in
10-05-2018, 03:27 AM
هیچوقت یادم نمیره...
ده - یازده سالم که بود تو بازی با بچه های فامیل پام گیر کرد به پای یکیشون و افتادم... ساق پای راستم خورد به لبه ی آجر و زخم شد... بدجور زخم شد... خیلی درد کشیدم...خیلی طول کشید تا کم کم جای اون زخم یکم بهتر شد و کمتر اذیتم کرد...
اون روزا فقط یه دوست صمیمی داشتم... دوستی که مثل خانوادم بود... دوستی که بهش اعتماد داشتم...
تو مدرسه فقط اون می دونست ساق پای راستم زخم شده...اون تنها کسی بود که جای زخمم رو بلد بود...
چند روز بعد از این اتفاق با دوستم بحثمون شد...یادم نمیاد سر چی...یادم نمیاد کی مقصر بود... فقط یادمه زنگ ورزش بود و داشتیم فوتبال بازی می کردیم...وسط فوتبال وقتی داشتم شوت می زدم با کف پا اومد ساق پای راستم رو زد...کاری به توپ نداشت... اومد که زخمم رو بزنه... زخمم دوباره تازه شد! دوباره درد و درد و درد... چند روز بعدش دوباره با هم رفیق شدیم...ولی دیگه هیچوقت نذاشتم بفهمه دردم چیه...زخمم کجاست...
از این اتفاق سال ها می گذره ولی هروقت کسی رو می بینم که درد داره، زخم داره، بهش میگم
هیچوقت هیچوقت هیچوقت نذار کسی بفهمه جای زخمت کجاست... نذار بفهمه چی نابودت می کنه...شاید یه روز زخم شد رو زخمت ! زخمت رو...دردت رو واسه خودت نگه دار...
میگم مراقب اونایی که جای زخمت رو بلدن باش...اونا می تونن با یه حرف... با یه کنایه... با یه خاطره کاری کنن که دوباره زخمت سر باز کنه... دوباره تو می مونی و درد و درد و درد...

mohammadho3in
10-05-2018, 03:27 AM
كم سن تر كه بودم فكر مى كردم دنيا همه اش همين محدوده من است
من و كسانى كه دوستشان داشتم
كم كم فهميدم خيلى از آن ها را دوست نداشتم و تصميم گرفتم خيلى هاى ديگر را دوست بدارم
همين طور مشغول دوست داشتن خيلى ها بودم
كه فهميدم خيلى ها مرا دوست ندارند
بعد ها ديگر دوست داشتن را يادم رفت
فكر مى كنم بزرگ شدن يك نوع مرض است از خانواده آلزايمر

mohammadho3in
10-05-2018, 03:28 AM
قو
تنها پرنده ايه كه يک بار عاشق ميشه،
و براي هميشه پاي عشقش ميشينه،
و تو تمام زندگي هر كاري براي راحتي عشقش انجام ميده.
قو تنها پرنده ايه كه زمان مرگشو ميدونه كي هست!
قو يک هفته مانده به مرگش ميره جايي كه براي اولين بار عشقش يعني جفتشو ديده و عاشقش شده؛ اونجا ميمونه تا زمان مرگش فرا برسه
و يک روز مانده به مرگش يه آوازي براي عشقش از خودش سر ميده و ميخونه كه بهترين و زيباترين آواز ميان پرنده هاست.
و بعد سرش رو روي بال هاش ميزاره و میمیره..
از آدمیان دلگیر و قویی مرا آرزوست..!
ـــــــــــــــــــــــــ ــــــــــــ
هستا
نمیگم نیس
ولی نیست،
میفهمی که چی میگم

mohammadho3in
10-05-2018, 03:29 AM
من اگر مرد بودم ؛ دست زنی را می‌گرفتم ، پا به پایش فصل‌ها را قدم می‌زدم و برایش از عشق و دلدادگی می‌گفتم تا لااقل یک دختر در دنیا از هیچ چیز نترسد !

شما زن‌ها را نمی‌شناسید ؛ زن‌ها ترسواند، زن‌ها از همه چیز می‌ترسند ! از تنهایی، از دلتنگی، از دیروز ، از فردا ، از زشت شدن ، از دیده نشدن، از جایگزین شدن، از تکراری شدن، از پیر شدن، از دوست داشته نشدن ...

کافیست فقط حریم بازوان‌تان راست بگوید. کافیست دوست داشتن و ماندن را بلد باشید ...
عشق ورزیدن و عاشق کردن ، هنر مردانه‌ایست. وقتی زن‌ها شروع می‌کنند به ناز خریدن و ناز کشیدن، تعادل دنیا به هم می‌خورد !

mohammadho3in
10-05-2018, 03:29 AM
دلم میخواهد خوشبختِ خوشبخت باشم
و بعد واردِ زندگی ام شوی...
دلم نمی خواهد از رویِ خلا یا کمبود با تو باشم
دلم میخواهد لحظه ای بیایی که همه چیز را در این دنیایِ رنگارنگ امتحان کرده باشم
لحظه ای که خوشبخت ترین باشم
تا بتوانم درک کنم یک دَم بودنِ با تو می ارزد به تمامِ خوشبختی های این دنیا...

mohammadho3in
10-05-2018, 03:29 AM
بعضى آدم ها خاصيت جادويى دارند
مى آيند و ردپايشان را در تمام وجودت حك مى كنند
و صدايشان تمام عمر يك قسمت جدا گانه قلب را تصرف مى كند
و عطر تنشان در خون حل مى شود
و گرمى دست هايشان
تا ابد روى پوستت مى ماند
اين ترسناك ترين واقعه دنياست
كه اگرقصد كشتنت را هم بكند
تو مى پذيرى
و كدام زنى قدرت نخواستن دارد ؟
اگر هم زنى به اين قدرتمندى باشد
تا آخر عمر يك زن است با نشان مالكيت
كه همه را پس مى زند

mohammadho3in
10-05-2018, 03:29 AM
گاهی باید گذشت از همه چیز...
باید خیلی چیز هارا جا بگذاری و چمدانت را ببندی و بروی ...
به کسی چیزی نگویی، یک جورایی فرار کنی
بروی به یک جای دور که دست هیچ کس به تو نرسد!
یک جایی که خودت باشی و خودت...
بروی و آدم جدیدی بشوی و برگردی!
سرد
سنگ
مغرور
و به همه ثابت کنی که بزرگ شده ای..

Hosein333
10-05-2018, 08:15 PM
گاهی باید گذشت از همه چیز...
باید خیلی چیز هارا جا بگذاری و چمدانت را ببندی و بروی ...
به کسی چیزی نگویی، یک جورایی فرار کنی
بروی به یک جای دور که دست هیچ کس به تو نرسد!
یک جایی که خودت باشی و خودت...
بروی و آدم جدیدی بشوی و برگردی!
سرد
سنگ
مغرور
و به همه ثابت کنی که بزرگ شده ای..

دمت خیلی گرمه محمد حسین (sm10)

mohammadho3in
10-13-2018, 04:16 AM
بوسه های تو
گنجشککان پرگوی باغ اند..
و پستان هایت کندوی کوهستان هاست
و تنت
رازیست جاودانه
که در خلوتی عظیم
با من اش در میان میگذارند...
تن تو آهنگی است
و تن من کلمه ای که در آن مینشیند
تا نغمه ئی در وجود آید:
سرودی که تداوم را میتپد..
در نگاهت همه ی مهربانی هاست:
قاصدی که زندگی را خبر میدهد
و در سکوتت همه ی صدا ها:
فریادی که بودن را تجربه میکند..

mohammadho3in
10-13-2018, 04:16 AM
می‌گفت این آبو می‌بینی؟
باید دلت این‌جوری باشه.
اگه چیزی افتاد توش با خودش ببره.
ببره تا خیلی دور.
اونجا که هرچی توش سنگینی کرد رو جا بذاره گوشه و کنارا و هرچی که خوبه رو با خودش ببره.
هرچی که واسه‌ش می‌مونه رو.
نذاره هرچی که توشه رنگ پس بده و بخواد عوضش کنه.
خودشو حفظ کنه. همون‌طور زلال و روون.
همه‌چیو تو خودش حل کنه.
دل اگه روون باشه... اگه چیزی توش رنگ پس نده... اگه عوض نشه و زلال بمونه دله...
اگه هرچی که توش میفته رو با خودش یدک بکشه دیگه نمیتونه عبور کنه... نمیتونه بگذره!
باید یه جاهایی یه چیزایی رو جا بذاره... واسه پاک موندنِ خودش.
راست می‌گفت...

mohammadho3in
10-13-2018, 04:17 AM
یكي از بزرگترين استرس هاي عاطفيم
اين بود كه نكنه اون رابطه عاشقانه اي كه در روزهاي پيش رو قراره از شور شعفش تشكيل خانواده بدم در روز ها پشت سر جا گذاشته باشم
يه حس باز دارنده از إيجاد رابطه هاي جديد
تا به حال فكر كرديد چند نَفَر اومدن رفتن
ميتوني بنويسي شون رو كاغذ؟!
اگه ميشد از رابطه هامون مثل خودرو پرينت خلافي بگيرم خيليامون بي برو برگرد مصادره ميشديم خيليامون هم به ٤٠ سال كار اجباري محكوم ميشديم البته اين و ول كن تو مملكت ما كه كار نيست
عبارت اين يكي شايد خوب باشه فقط باب توجيه اي كه ازش جز تنهايي بيشتر چيزي عايدمون نميشه
اگه تو يه رابطه اي در ناخدآگاهتون پدر يا مادر شدن اون فرد رو تصور كرديد لطفاً اون رابطه رو مراقبت كنيد.

mohammadho3in
10-13-2018, 04:17 AM
يه جا هم ميرسى كه ميدونى اونقدر ظرفيتت تكميله كه اگه فقط يك نفرِ ديگه بياد تو زندگيت و قلبتو بشكنه ؛ ديگه جدى جدى تير خلاص توعه.
همين ميشه كه ميترسى و چشمتو سالهاى سال رو همه ميبندى و ترجيح ميدى با اون يك درصد از قلبت كه هنوز نشكسته تنها سر كنى؛
ديگه چيزى نميشكنتت،
اذيتت نميكنه و
قوى ميشى...

mohammadho3in
10-13-2018, 04:18 AM
من از خودم ميترسم از اين روزهايم
كه هنوز نتوانستم تو را بخندانم ..!
ميترسم ..!
من هنوز كنارت زندگى نكردم
برايت از شيطنت هايم كارى نكردم
من هنوز طمع قهوهايمان را خوب نچشيدم ..!
ميترسم ...!

ما با همديگر مشغله هاى زندگى مشترك نداشتيم
، از سر كار بيايم برايم چاى بريزى
من با لبانت جان بگيرم
من تا وفتى كنارم نباشى
از مرگ ميترسم ..!.
من ميترسم ...!
از مرگ نبودنت ميترسم ...!

mohammadho3in
10-13-2018, 04:18 AM
من به تو مربوطم
طوری ‌که
اندوه به شب
طوری ‌که صدای
بنان به حاشیه غروب
طوری‌ که آن
قناری زرد غمگین به شاملو
بی‌ آنکه هیچ‌ کدام
دلیل قانع ‌کننده‌ ای داشته باشیم...

mohammadho3in
10-13-2018, 04:18 AM
دیدی وقتی تو جاده های مه گرفته ی شمال میرونی
مه جلو دیدتُ میگیره و هیچی جز خط سفیدای وسط جاده نمیبینی؟
از روزی که دیدمت
انگار همه چیزو مه گرفته،
چشمام فقط تورو میبینه...

mohammadho3in
10-13-2018, 04:19 AM
شب، امشب نیز
شب ِطـــولانی پاییــز
همه خوابیده‌اند
آسوده و بی غم

و من خوابم نمی آید
نمی‌ گیرد دلم آرام
در این تاریکِ بی روزن...

mohammadho3in
10-13-2018, 04:20 AM
اگه ازم بپرسن مهم ترین چیزی که زندگی بهت یاد داده چیه میگم هرجای زندگی حالت با کسی و چیزی خوب نبود ترکش کن. مهم نیس تا کجا پیش رفتی. مهم نیس چقد زمان گذشته. میگم هیچ وقت برای ترک مسیر و آدم اشتباه دیر نیست. میگم هیچی توی زندگی مهم تر از این نیست که حالت خوب باشه. هیچ چیزی و هیچ کسی ارزش آزار دیدن رو نداره...
میگم اولویت زندگیت حال خوبت باشه. چون یه جایی وقتی به گذشته نگاه می کنی می بینی سر آدما و اتفاقاتی اذیت شدی که حالا هیچ جایی تو زندگیت ندارن..

mohammadho3in
10-13-2018, 04:20 AM
پيراهن سفيد نميپوشيدم ، چون ميدونستم زود چرك ميشه . يه روز تصميم گرفتم لذت پوشيدن پيراهن سفيد رو از خودم نگيرم . پوشيدم ، چرك شد . يكى ديگه خريدم ، بازم سريع چرك شد . مدام ميخريدم و مدام چرك ميشدن . تا بالاخره يه رور فهميدم چطور رفتار كنم كه چرك نشه ، كه يكبار مصرف نباشه . از اون روز به بعد با خيال راحت پيراهن سفيد ميپوشيدم و نگران چرك شدنش نبودم . نگرانى لذت رو از بين ميبره . ميدونى ميخوام چى بگم ؟ براى انجام دادن هر كارى بايد خطر كرد تا تجربه به دست بياد . من اگر خطر چرك شدن پيراهن سفيد رو قبول نميكردم ، تا آخر عمرم پيراهن سفيد نميپوشيدم كه نكنه چرك بشه ! اما خطر كردم و حالا ياد گرفتم كه چطور مراقب پيراهن سفيدم باشم . اين پيراهن سفيد ميتونه آرزو هاى ما باشه . دنبال فلان آرزو نميريم چون ميترسيم عمرمون تلف بشه و نتيجه خوبى در انتظارمون نباشه . ما بايد اقدام كنيم ، تا شايد نتيجه خوبى بگيريم ، اما اگر اقدام نكنيم ، هرگز نتيجه خوبى نميگيريم . بريد دنبال آرزوهاتون ، نترسيد از هزينه هاى مادى و معنوى . اگر حاصل باب ميل نشد ، حداقل تجربه هاى خوبى رو بدست آورديد . هرگز خودتون رو از لذت پوشيدن پيراهن سفيد محروم نكنيد ...

mohammadho3in
10-13-2018, 04:21 AM
زندگی شاید شبیه به یک‌ جاده باشد
یک مسیر برای رسیدن به مقصدی نا معلوم
مقصدی که برای هر انسانی فرق دارد
مسیر برای بعضی ها کوتاه است ، برای عده ای طولانی
گاهی پر پیچ و خم است ، پر از سر بالایی ... دیگر نمی کشیم ... نمی توانیم به جلو برویم ،پر از سرعت گیر های عجیب و غریب که تا برای رسیدن به‌مقصدمان سرعت می‌گیریم ، تا به رسیدن نزدیک‌می شویم سرعتمان را می‌گیرند، یک طرفش درّه است و یک طرف بیابان
هیچ لذتی نمی بریم از این مسیر ، از این جاده ، از این زندگی ، تازه اگر سقوط نکنیم
گاهی جاده صاف است و سراشیبی ... خود به خود مسیر را طی می کنیم ...نه خبری از سرعت گیر است نه درّه ... یک طرف جنگل است ، یک‌طرف دریا...
در جاده و‌مسیر زندگی اتفاقات زیادی می افتد
با آدم های مختلفی برخورد می‌کنیم
از کنار خیلی ها بی تفاوت می‌گذریم
خیلی ها بی تفاوت از کنارمان می‌گذرند و گاهی هم پیش می آید کسی چشممان را می‌گیرد و گازش را می‌گیرد و می رود
گاهی انرژیمان وسط راه تمام می شود و هیچکس برای کمک کردن به ما نمی ایستد
گاهی جلوی راهمان را می‌گیرند
گاهی پنچر می شویم‌ ، خسته می‌شویم

اما همه ی این ها به کنار
فرق دارد مسیر را با چه‌کسی برویم
با چه کسی همراه و همسفر باشیم
تنها باشیم یا دلمان به بودن کسی قرص باشد
بماند که خیلی ها وسط جاده پیاده می شوند و همسفرشان عوض می شود
بماند که خیلی از ما هم سفر های خوبی‌نیستیم
بماند که بیشتر مسافریم تا هم سفر
ولی یادمان باشد جاده برای رسیدن به مقصد است
زندگی برای رسیدن به هدف است
حتی اگر مسیر سخت باشد ...حتی اگر زندگی سخت باشد

mohammadho3in
10-18-2018, 04:43 AM
گفت هوا پس است
پرده را کنار میدهم میبینم آفتاب وسط آسمان میدرخشد
دقیق تر نگاهش میکنم
چشمانش را میدزدد
میگویم هوای کدام آسمان را میگویی؟
این آسمان صاف است
از آسمان دلت چه خبر
قطره اشکی از گوشه چشمش می افتد
میلغزد روی گونه اش
میگوید بدجور هوای دلم پس است
گفتم کدام ابر سیاه سایه انداخته روی آسمان دلت
میگوید نپرس و از ابر چشمانش باران میبارد
در آغوش میگیرمش
در عالم رفاقت همین کار بهترین است
وقت دلتنگی رفیق، در آغوش بگیری اش
که کمی آرام شود طوفان به پا شده در دلش

mohammadho3in
10-18-2018, 04:44 AM
من ، تو را ، فروختمت
به تمام خاطرات خوب !
من ، تو را بی نیاز شدم ،
به رسم تمام نبودن هایت !
من ، تو را ،
بی تو زندگی می کنم ،
این روزها ...!

mohammadho3in
10-18-2018, 04:44 AM
بعدِ تو
دنبال نشونی های تو افتادم تو آدمای ديگه
كه يكيش اسمت بود.
هنوز كه هنوزه
كافيه بفهمم يكی هم اسم توئه..
يهو بايد حواسم به خودم باشه
اولش بايد سعی كنم،
زياد مكث نكنم وقتی اسمش رو ميگه
و دوم اينكه
جوری صداش نكنم
كه تو رو صدا ميكردمت...

mohammadho3in
10-18-2018, 04:44 AM
مثل اون عکسی که قایمکی نگهش داشتم و هنوز گاهی نگاهش میکنم،مثل آهنگی که هیچوقت پاکش نمیکنم اما ردش میکنم،مثل اون پیرهن مردونه‌‌ی کهنه‌ای که دیگه نمیپوشم ولی دورش نمیندازم..حقیقتاً هنوزم دلم پیشته !

mohammadho3in
10-18-2018, 04:45 AM
كليد را
در جمجمه‌ام بچرخان وُ
داخل شو!
به آغوشِ اعصابم بيا
در تاريكىِ سرم بنشين.
اتاق را بگرد!
و هرچه را كه
سال هاست پنهان كرده‌ام،
از دهانم بيرون بريز

mohammadho3in
10-18-2018, 04:45 AM
نمی دانم
لای کدام کتاب گذاشتمت
تا مـادرم پیدایـت نکند!
یا مبادا مامـوران بو ببرند
که از تـو مینویسم !
آخر تو بزرگتـرین انـقـلابِ من بودی
حیف که پیـدا نمیشوی ...

mohammadho3in
10-18-2018, 04:47 AM
وَ درد
به استخوانِمان رسیده
اما هنوز...
خودمان را نباخته ایم
و روزگار را زندگی میکنیم
و هنوز
آنقدر میخندیم که سرمان از این همه ناخوشی هایی که مجبور به پذیرفتنش کردیم,
درد میگیرد.

mohammadho3in
10-18-2018, 04:47 AM
عشق مانند بیمار‌شدن است، نمی‌دانی چطور اتفاق می‌افتد، عطسه می‌کنی...
یکهو می‌لرزی...
و دیگر دیر شده است...
تو سرما خورده‌ای.

mohammadho3in
10-18-2018, 04:48 AM
نه اینکه مرا نخواهد
به اندازه ی کافی نمیخواست !
آنقدر که دیگر
خجالت میکشیدم "تو" خطابش کنم
با کسی باشید
که راحت باشید
که باخیال راحت
خودتان باشید !

mohammadho3in
10-18-2018, 04:48 AM
زیر و رو کرده ام،
تمام عاشقانه ها را..
"علوی"با چشمهایش...
"شاملو"با آیدایش..
هیچکدام نتوانسته اند تو را وصف کنند!
جز من با "بی خوابی هایم"....

mohammadho3in
10-18-2018, 04:48 AM
‏اینو فهمیدم که برای دنیا فرقی نمیکنه خواسته‌هامون ازش کوچیک باشند یا بزرگ.
دنیا با اصل دادن هر چیزی به آدمی مشکل داره.
‏موضوع اونجاست که نباید از دنیا چیزی بخوای
‏بلکه باید ازش بگیری.
‏چیزهای کوچیک و ‌بزرگی که آرزوت هستن ؛ گرفتنی‌ان ، نه بخشیدنی.

mohammadho3in
10-18-2018, 04:50 AM
دنیا همین است
یک عمر دلخوش آدم هایی می شویم
که عشقشان از دور زیبا و
حرفهایشان از دور شنیدنی و
خودشان هم از دور نزدیک
حالا فقط کافیست این آدم ها را کنار خودت ببینی
روزی هزار بار می گویی
عشق ارزانی خودتان
روزهایم را پس بدهید

mohammadho3in
10-18-2018, 04:50 AM
فقط تبر نیست که به درخت میزند. آب که پای درخت نریزی، میخشکد. از درون میپوسد و خالی میشود. آنوقت به کوچکترین بادِ خزانی فرومیریزد.
عاشقانه ها همیشه که با زخمِ جفا و خیانت سرنگون نمیشوند. بیشترشان آب نمیخورند.
همان دوستت دارمهای هر روزه، همان نگاهها و ملاحتها، همانها پایشان ریخته نمیشود که میمیرند.
کم کم.
آرام.

mohammadho3in
10-18-2018, 04:51 AM
در همه آن روزهای تهی خود را فریب میدادم
از خواب بر میخواستم و آن قدر کار میکردم تا از حال میرفتم
مثل همیشه خوب غذا میخوردم، با همکارانم به کافه میرفتم، با برادرانم مثل گذشته به آسودگی میخندیدم، اما کوچکترین تلنگری از سوی آنها کافی بود، تا به تمامی بشکنم
خودم را گول میزدم
شجاع نبودم، احمق بودم
چون فکر میکردم او بر میگردد
به راستی فکر میکردم بر میگردد…

mohammadho3in
10-18-2018, 04:51 AM
آن جا یک قهوه خانه بود. اما ننشستیم به نوشیدن دو تا استکان چای. چرا؟ دنیا خراب می شد اگر دقایقی آن جا مینشستیم و نفری یک استکان چای میخوردیم؟
عجله، همیشه عجله...
کدام گوری میخواستم بروم؟
من به بهانه رسیدن به زندگی،
همیشه زندگی را کشته ام...

mohammadho3in
10-18-2018, 04:51 AM
دیر نکنیم
دیر نیایم
دیر نرسیم
گاهی حتی چند دقیقه دیر رسیدن می تونه خیلی چیزا رو عوض کنه
شاید شما اولین باری باشه که دیر کردین
ولی شاید اون تموم عمرش رو منتظر بوده
و درست همونجا که باید بیاین خسته شده از انتظار و رفته...!!

mohammadho3in
10-18-2018, 04:52 AM
یه همکار داشتم سر ماه که حقوق می‌گرفت تا 15 روز ماه سیگار برگ می‌کشید، بهترین غذای رستوران رو می‌خورد ، اما نیمی از ماه رو غذای ساده از خونه
می‌آورد !
موقعی که از اونجا منتقل شدم، کنارش نشستم و گفتم تا کِی به این وضع ادامه میدی ؟
با تعجب گفت : کدوم وضع ؟
گفتم زندگی نیمی اشرافی و نیمی گدایی !
به چشمام خیره شد وگفت : تاحالا سیگار برگ کشیدی ؟گفتم نه !
گفت : تا حالا تاکسی دربست رفتی ؟ گفتم نه !
گفت : تا حالا به یک کنسرت عالی رفته‌ای ؟ گفتم نه !
گفت : تا حالا غذای فرانسوی خورده‌ای ؟گفتم نه !
گفت : تا حالا تمام پولتو برای کسی که دوستش داری هدیه خریدی تا خوشحالش کنی ؟ گفتم نه !
گفت : اصلا عاشق بوده‌ای ؟ گفتم نه !
گفت : تا حالا یک هفته از شهر بیرون رفته‌ای ؟ گفتم نه !
گفت : اصلا زندگی کرده‌ای ؟ با درماندگی گفتم آره ... نه ... نمی‌دونم ...!
همین طور نگاهم می‌کرد ، نگاهی تحقیر آمیز ...!
اما حالا که نگاهش می‌کردم برایم جذاب بود ...
موقع خداحافظی تکه کیک خامه‌ای در دست داشت تعارفم کرد و یه جمله بهم گفت که مسیر زندگیم را عوض کرد !
او پرسید : میدونی تا کی زنده‌ای ؟ گفتم نه !
گفت : پس سعی کن دستِ کم نیمی از ماه را زندگی کنی ...

mohammadho3in
10-18-2018, 04:53 AM
مادر بزرگ ادبیات مخصوص به خودش را داشت.
به همبرگر می گفت همبرگرد،
به سطل سلط،
زبانش نمی چرخید به کبریت می گفت کربیت. خلاصه حرفهایش همیشه شادم میکرد...
برای احوال پرسی كه زنگ مى زد، می گفت زنگ زده ام حالت را بگیرم.
هیچوقت عادت نکردم به این جمله، بعد از شنیدنش لبخند می زدم، حالم خوب می شد.
زنگ زده بود حالم را بگیرد ولی قصدش حال پرسیدن بود،
برعکس بعضی از آدم ها كه تلفن می کنند، مسیج می دهند حالت را بپرسند ولی حالت را می گیرند.

دنیای عجیبی داریم ما آدم ها

mohammadho3in
10-18-2018, 04:53 AM
مادر بزرگ در حالی که با دهان بی دندان ،
آب نبات قیچی را می مکید ادامه داد :
آره مادر ، ُنه ساله بودم که شوهرم دادند ،
از مکتب که اومدم ، دیدم خونه مون شلوغه
مامانِ خدابیامرزم همون تو هشتی دو تا وشگون ریز ،
از لپ هام گرفت تا گل بندازه
تا اومدم گریه کنم گفت : هیس ، خواستگار آمده

خواستگار ، حاج احمد آقا ، خدا بیامرز چهل و دو سالش بود و من ُنه سالم
گفتم : من از این آقا می ترسم ، دو سال از بابام بزرگتره
گفتند : هیس ، شکون نداره عروس زیاد حرف بزنه و تو کار نه بیاره

حسرت های گذشته را با طعم آب نبات قیچی فرو داد و گفت :
کجا بودم مادر ؟ آهان
جونم واست بگه ، اون زمون ها که مثل الان عروسک نبود
بازی ما یه قل دو قل بود و پسرهام الک دو لک و هفت سنگ
سنگ های یه قل دو قل که از نونوایی حاج ابراهیم آورده بودم را ریختند تو باغچه و گفتند :
تو دیگه داری شوهر می کنی ، زشته این بازی ها
گفتم : آخه ....
گفتند: هیس آدم رو حرف بزرگترش حرف نمی زنه

بعد از عقد ، حاجی خدا بیامرز ، به شوخی منو بغل کرد و نشوند رو طاقچه ،
همه خندیدند ولی من ، ننه خجالت کشیدم
به مادرم می گفتم : مامان من اینو دوست ندارم، دوست داشتن چیه ؟
عادت میکنی

بعد هم مامانت بدنیا اومد
با خاله هات و دایی خدابیامرزت ،
بیست و خورده ایم بود که حاجی مرد
یعنی میدونی مادر ، تا اومدم عاشقش بشم ، افتاد و مرد
نه شاه عبدالعظیم با هم رفتیم و نه یه خراسون ،
یعنی اون می رفت ، می گفتم : اقا منو نمی بری ؟
می گفت هیس ، قباحت داره زن هی بره بیرون

می دونی ننه ، عین یه غنچه بودم که گل نشده ،
گذاشتنش لای کتاب روزگار و خشکوندنش

مادر بزرگ ، اشکش را با گوشه چارقدش پاک کرد و گفت :
آخ دلم می خواست عاشقی کنم ولی نشد ننه
اونقده دلم می خواست یه دمپختک را لب رودخونه بخوریم ، نشد
دلم پر می کشید که حاجی بگه دوست دارم ، ولی نگفت
حسرت به دلم موند که روم به دیوار ، بگه عاشقتم ولی نشد که بگه

گاهی وقتا یواشکی که کسی نبود ، زیر چادر چند تا بشکن می زدم
آی می چسبید ، آی می چسبید

دلم لک زده بود واسه یک یه قل دو قل و نون بیار کباب ببر
ولی دست های حاجی قد همه هیکل من بود ،
اگه میزد حکما باید دو روز می خوابیدم

یکبار گفتم ، آقا میشه فرش بندازیم رو پشت بوم شام بخوریم ؟
گفت : هیس ، دیگه چی با این عهد و عیال ، همینمون مونده که انگشت نما شم
مادر بزرگ به یه جایی اون دور دورا خیره شد و گفت:
می دونی ننه ، بچه گی نکردم ، جوونی هم نکردم
یهو پیر شدم ، پیر

پاشو دراز کرد و گفت : آخ ننه ، پاهام خشک شده ، هر چی بود که تموم شد
آخیش خدا عمرت بده ننه
چقدر دوست داشتم کسی حرفمو گوش بده و نگه هیس

به چشمهای تارش نگاه کردم ، حسرت ها را ورق زدم و رسیدم به کودکی اش
هشتی ، وشگون ، یه قل دوقل ، عاشقی و ...

گفتم مادر جون حالا بشکن بزن ، بزار خالی شی
گفت : حالا دیگه مادر ، حالا که دستام دیگه جون ندارن ؟
انگشتای خشک شده اش رو بهم فشار داد ولی دیگه صدایی نداشتند

خنده تلخی کرد و گفت : آره مادر جون ،
اینقدر به همه هیس نگید
بزار حرف بزنن
بزار زندگی کنن
آره مادر هیس نگو ، باشه؟
خدا از "هیس "خوشش نمياد...
ﺑﺎ ﯾﮏ ﻧﺎﺑﯿﻨﺎ ﻣﯿﺸود ﺁﻫﻨﮓ ﮔﻮﺵ ﮐﺮﺩ
ﺑﺎ ﯾﮏ ﮐﺮ ﻭ ﻻﻝ ﻣﯿﺸود ﺷﻄﺮﻧﺞ ﺑﺎﺯﯼ ﮐﺮﺩ
ﺑﺎ ﯾﮏ ﻣﻌﻠﻮﻝ ﺫﻫﻨﯽ ﻣﯿﺸود ﺭﻗﺼﯿﺪ
ﺑﺎ ﯾﮏ ﺑﯿﻤﺎﺭ ﺳﺮﻃﺎﻧﯽ ﻣﯿﺸود از زندگی گفت
ﺑﺎ ﯾﮏ ﺁﺩﻡ ﻧﺸﺴﺘﻪ ﺭﻭﯼ ﻭﯾﻠﭽﺮ ﻣﯿﺸود قدم زد
ﻭﻟﯽ
ﺑﺎ یک ﺁﺩﻡ بی احساس،
ﻧﻪ ﻣﯿﺸود ﺣﺮﻑ ﺯﺩ، ﻧﻪ ﺑﺎﺯﯼ ﮐﺮﺩ ، ﻧﻪ ﻗﺪﻡ ﺯﺩ ﻭ ﻧﻪ ﺷﺎﺩ ﺯﻧﺪﮔﯽ ﮐﺮﺩ !!!!

sadegh1
10-18-2018, 04:55 PM
(sm127)(sm93)

Hosein333
10-18-2018, 05:05 PM
(sm10)

mohammadho3in
10-19-2018, 07:01 PM
(sm127)(sm93)


(sm10)

(sm176)(sm19)

mohammadho3in
10-20-2018, 04:06 AM
یک وقتهایی ،
بعضی شباهت ها ،
آدم را نصف جان میکنند...
مثلا صدایی که شبیه صدایش باشد..
خنده ای که شبیه خنده هایش...
و امان از چشم هایی که شبیه چشم هایش باشند...!

mohammadho3in
10-20-2018, 04:07 AM
کاش بفهمید حرفی که میزنید برای شما یک حرف است و تمام...
اما یک نفر تمام میشود پای حرفتان...
یک نفر تمامش میشود درد
میشود رنج
میشود بغض....
و همان حرف روزی در گوشتان زنگ خواهد خورد...
درست همان روزی که پر از درد میگویید
"من که کاری به کار کسی نداشتم این تاوان کدام کار نکرده اس؟"
آن روز میفهمید یک حرف سطحی چه جراحت عمیقی در قلب افراد ایجاد میکند...
مراقب حرفهایتان باشید زمین بیهوده گرد نیست...

mohammadho3in
10-20-2018, 04:07 AM
اصلا جمعه با خودش هم مشکل دارد...
فرد نیست ...
زوج نیست ...
تلافی اش را سر ما در می آورد ...
همه اش مرا
یاد تو می‌اندازد
که نیستی ...

mohammadho3in
10-20-2018, 04:08 AM
حوصله ی حرفای شاعرونه رو ندارم.شاملو و فروغ و اینا هم دو قرون برام نمی ارزه،من این چیزا حالیم نیس.جم کن این ادا اطوارا رو.
.
من نمیفهمم چرا پاییز که میشه آدما همه عوض میشن؟
چرا هیشکی لبخند نمی زنه؟چرا همه فقط بغض میکنن؟
حتی بچه کوچولوها هم میرن توو لاک خودشون. ای بابا!
چرا،چرا همه فقط بهمدیگه زل میزنن؟
آخه قضیه چیه که من خبر ندارم؟
چرا انقد آدم احساس خفگی میکنه توو پاییز؟
چه خبره بابا؟
یکی بیاد به منم بگه.
چرا همه سرشون پایینه؟
چرا همه چشاشون قرمزه؟
بابا خب منم آدمم، یکی بیاد به منم بگه دیگه.
چرا همه سکوت میکنن توو پاییز؟
.
آی آدما، آی آدما!
شماها چرا تغییر میکنید؟
مگه شما تقویمید؟
مگه فصلین که تغییر میکنین؟مگه درختین؟
شما دیگه چرا؟
این همه اشک از کجا میاد توو پاییز؟
این بارون سگ مذهب دیگه چی میگه؟
.
چرا توو پاییز به هرکی زنگ میزنی گوشیش خاموشه.
چرا انقد.. ولش کن..
.
حالا تکلیف من چیه که بلد نیستم سیگارُ ترک کنم؟

mohammadho3in
10-20-2018, 04:09 AM
نمیشد...همین جا بودی کنارِ من
سَرِتُ میذاشتی رُ شونه های من

نمیشد هر روز می دیدمت
بی هوا هِی می بوسیدمت

نمیشد دلت برام تنگ میشد
دوست داشتنمو از بَر میشد

نمیشد غروبا کنار هم باشیم
هر دومون تو یه قاب عکس جاشیم

نمیشد آب بودی،هوا بودی
نمیشد هر روز بِم بگی کجا بودی؟

نمیشد این همه نمیشد...نبود؟
تا برات بچینم گُلایِ یاسِ کبود

نمیشد صدات کنم بعد بگم: هیچی بیخیال
بگی دیونه!که همین گفتن واسم شده خیال

نمیشد آسمونمون زرد باشه؟
اون حواست همیشه پیشم باشه

نمیشد بم بگی غصه نخور
من کنارتم از پیشم تِکون نخور

نمیشد تو دریای موهات غرق بشم
تا همیشه و همیشه همراهت باشم

نمیشد آب بودی،هوا بودی
نمیشد هر روز بِم بگی کجا بودی؟

soroosh_k
10-20-2018, 02:32 PM
روزگار نبودنت را برایم دیکته می‎کند، و من همیشه صفر می‎شوم...
من هیچ وقت نبودنت را یاد نمی‎گیرم...

Hosein333
10-20-2018, 05:56 PM
روزگار نبودنت را برایم دیکته می‎کند، و من همیشه صفر می‎شوم...
من هیچ وقت نبودنت را یاد نمی‎گیرم...

(sm74)

mohammadho3in
10-22-2018, 06:10 PM
اگر این دنیا غریبه پرور است ،
تو آشنا بمان ...
تو پای خوبی هایت بمان ...
مردم حرف می زنند ، حرف باد می شود ، می وزد در هوا و تو را دور تر می کند از تمام کسانی که باور ، برایشان یک چهار حرفی نا آشناست ...
اگر کسی معنای عاشقانه هایت را نفهمید ، بر روی عشق خط نکش !
عاشقانه هایت را محکم در آغوش بگیر و بگذار برای داشتنش آغوشت را بفهمند ...
دنیا خوب ، بد ، زشت ، زیبا فراوان دارد
تو خوب باش ...
تو زیبا بمان و بگذار با دیدنت ، هر رهگذر نا امیدی لبخند بزند ...
رو به آسمان نگاه کند و زیر لب بگوید :
هنوز هم عشق پیدا می شود ...

mohammadho3in
10-22-2018, 06:10 PM
اين ديوانه ها براي بارشِ باران هشدار ميدهند...
آخه كدام آدم عاقلي را ديدي كه بگويد:
مواظب باشيد...
باران سنگيني در راه است
خودت را آماده كن
چتر هم نياور لطفاً
سيل هم كه بيايد،بايد زير باران قدم بزنيم
بايد ببوسيم يكديگر را
بايد اين سيل،خاطره انگيزترين شود برايمان
بايد به اين ديوانه ها ثابت كنيم كه باران،هشدار نميخواهد...

mohammadho3in
10-22-2018, 06:10 PM
گاهی آدم نیاز دارد نفهمد ...
نیاز دارد میانِ کوچه های علی چپ لِی لِی بازی کند ...
یا گاهی روی جدول های کنار خیابان راه برود ...
آدم نیاز دارد گاهی سر به هوا باشد ...
بلند بلند بخندد ...
تا بغضش گرفت ، بزند زیرِ گریه و با مُشتَش پلک های خیسش را پاک کند ،درست شبیه کودکی اش ... !
آدم است دیگر ... آمده تا برای خودش زندگی کند ، نه مردم !
من نمی دانم ... کی میخواهیم یاد بگیریم آرمان هایمان را به این و آن تحمیل نکنیم ؟!
هرکس باید خودش باشد ... !
دست از سرِ دیگران و زندگیشان برداریم ...
آنقدر حواسمان به رفتارهای این و آن بود ؛
که یادمان رفت خودمان زندگی کنیم ... !

mohammadho3in
10-22-2018, 06:11 PM
تو حتی در خوابم که می‌آیی
بی قرارت میشوم !
دلم میخواهد بیدار نشوم !
چون در خواب
آغوشمان مساحتی ندارد .
عشقمان اندازه ای ندارد .
و ما در همان خواب
چقدر خوشبخت هستیم ...

mohammadho3in
10-22-2018, 06:11 PM
فقط تاریکی می‌داند
ماه چقدر روشن است ...
فقط خاک می‌داند
دست‌های آب چقدر مهربان ...
معنی دقیق نان را
فقط آدم گرسنه می‌داند ...
فقط من می‌دانم
تو چقدر زیبایی ...

mohammadho3in
10-22-2018, 06:13 PM
"جاده" بهترین تسکین است ...
آدم ، تمامِ دردهایش را فراموش می کند !
انگار سرتاسرِ اتوبان ها ، گردِ بی خیالی پاشیده اند ...
گاهی با خودم فکر می کنم ؛
اگر ماشین اختراع نشده بود ؛
آدم ها با این همه دردِ تلنبار شده چه می کردند ؟!
اگر موسیقی نبود ،
اگر خیابان نبود ،
اگر سفر نبود !!!
بدونِ این ها که چیزی از آدم نمی مانَد !

mohammadho3in
10-22-2018, 06:13 PM
يادَت مى آيد؟
هر سال اين موقع
صبحِ اولِ وقت
پيغام ميدادم:
عزيزِ جانم؛
هوا سرد است
ميسوزاند تمامِ مغزِ استخوان را
بپوشان تمامِ وجودت را
مبادا خانه نشين شوى...
و چَشمى كه نثارم ميكردى و خيالم را راحت...
هر سال اين موقع،
چه حالِ خوبى داشتيم...
راستى
دلَت تنگ نشده؟

mohammadho3in
10-22-2018, 06:14 PM
برایِ شکستنِ من ، زمینم نزنید !
من زمین که می خورم ، محکم تر می شوم ...
وقتی آماده ی پرواز و پریدنم ؛
دلیلی ندارد نگرانِ افتادنم باشم ،
دلیلی ندارد از هیچ ارتفاع و پرتگاهی بترسم !
من با هیچ افتادنی ، سقوط نخواهم کرد ؛
با شکوه تر از همیشه ، اوج خواهم گرفت ...
من بلندترین قله ها را نشانه می گیرم ، و شما مرا ؟!
خیالی نیست ...
فقط مراقب باشید موقعِ هل دادنِ من ؛
لبه ی تیزِ باورهایم ؛
زخمیِ تان نکند !

mohammadho3in
10-22-2018, 06:14 PM
"دمت گرم و سرت خوش باد ! "
اگر حتی نباشم من ؛
تمامِ جوششِ قلبِ پر از احساسِ من آنجاست .
اگر تنها ترین ایام ، از من شد ؛
اگر داراییِ قلبم ؛
فراق و خواستن ها و ندیدن شد ؛
صدایِ خنده ات ، آنقدر شیرین است ؛
که آوایش ؛
برایم از میانِ کوه ها هم ، عالمی دارد ...
بیاسا ای تمامِ عشق ؛
که من ، با شادی ات ، شادم !

mohammadho3in
10-22-2018, 06:14 PM
دلم كه ميگيرد
ميروم سراغِ آلبومِ عكسهايمان
يك به يك ورق ميزنم
با دقتِ تمام، جزء به جزئش را...
به چشمهايم خيره مي شوم
لبهايم
دستهايم
پيدا كنم عيبى
پيدا كنم اخمى
پيدا كنم چيزى كه تو را از من دور كرد...

mohammadho3in
10-22-2018, 06:15 PM
نمی دونم درسته یا نه ؟
ولی به نظرم آدم بعضی وقتا به جای اینکه عاشق یکی دیگه باشه ، اول باید عاشق خودش باشه ...
باید بره تو گالریش ، بشینه عکسای خودشو با لذتِ تمام ببینه و ذوق کنه ...
باید برای خودش بخونه :
خوشگل زیاد پیدا میشه تو دنیا ، اما یکیش شبیه من نمیشه ...
باید همه رو بذاره کنار ببینه خودش چی میخواد ، دلش چی میخواد ؟
آدما به نظرم اول باید عاشق خودشون باشن ، تا حالِ دلشون خوب باشه ...
باید به خودشون خوبی کنن
تا بتونن به بقیه هم خوبی کنن ...

mohammadho3in
10-22-2018, 06:15 PM
شنبه به یادت شروع شد ...
یکشنبه ، دوستت دارم ...
دوشنبه ، دو بار دوستت دارم ...
سه شنبه ، سه بار ، زیر لب ...
چهارشنبه ، چهار ، با فریاد ...
پنج شنبه ، پنج هزاره ، تا بهشت ...
جمعه ، تمام عشقهای جهان مال تو ...
کاش هفته بیشتر بود عزیزم !
کاش عددها را تا بی نهایت میشمردم
و میگفتم :
دوستت دارم ...
دوستت دارم ...

mohammadho3in
10-29-2018, 03:43 AM
این روزها دلم خونِ خون است
مثل اناری بازمانده
از شاخه ای که چشم به در دوخته
تا تو بیایی و او را از شاخه بچینی
من اَنارِ آبانم
دل تنگت که میشوم ،
بغض هایم می ترکد
من تا آخرین انارِ روی درختِ این پاییز ،
به انتظارت خواهم نشست
نکند نیایی؟!

mohammadho3in
10-29-2018, 03:43 AM
چقدر از همه آدم‌ها بدم میاد و از تو نه! چقدر همه صداها روی اعصابمه و حالم‌رو بد میکنه و صدای تو نه! چقدر همه آزار دهنده ان و تو نه! چقدر توی دنیام فقط تورو راه میدم و بقیه رو نه..

mohammadho3in
10-29-2018, 03:44 AM
تازگی ها دلم که می گیرد ؛
شال و کلاه می کنم ،
دستِ تنهایی ام را می گیرم ،
به خیابان می روم و تا مقصدِ آرامش و رهایی ؛
قدم می زنم ...
خیلی حسِ خوبی ست ؛
این که بدانی در نهایتِ بی کسی ات هم ؛
خودت را به کسی تحمیل نکرده ای !

mohammadho3in
10-29-2018, 03:45 AM
خودم را دوست دارم!
همه جا همراهم بوده ؛
همه جا...
یکبار نگفت حاضر نیستم
با تو بیایم
آمد و هیچ نگفت
حرف نزد
گفتم و او شنید
رنجش دادم و تحمل کرد.
خودم را سخت دوست دارم!

mohammadho3in
10-29-2018, 03:45 AM
تو
دوست داشتنی ترين
پيچكی هستی
كه دلم می خواهد
به دست و پای زندگيم بپيچی
و مدام قد بكشی در لحظه هايم
و حالم را خوب تر كنی...

mohammadho3in
10-29-2018, 03:46 AM
این کافه با سقف کوتاه
با قهوه های تلخ
با نورهای مورب و مرده
تنها از" فرصت بوسه" میکاهد...
برخیز
در گریبان من، نور و روشنی جاریست...
وسرانگشتانم، نوازش را جادو میکند!
برخیز تا زیر نور ماه، ببوسمت...

mohammadho3in
10-29-2018, 03:46 AM
‏یه بارون یواشی داره میاد
و یه عطر زمینِ بارون خورده‌ای راه افتاده و یه هوای ملایمی هست که اصلا تف به دوری

mohammadho3in
10-29-2018, 03:47 AM
فرض كن تمام بارانهاى پاييز را قدم زدى؛
فرض كن پياده رو هاى شانزه ليزه مالِ تو؛
يا اصلاً فرض كن هر آنچه ميخواهى..؛
من كه ميدانم اين دلتنگى هاى نيمه شب؛
هيچ چاره اى ندارد جز خودش..

mohammadho3in
10-29-2018, 03:47 AM
شب بخیر از زبان کسی که دوستش داری فقط یک کلمه ساده نیست؟!!!
شب بخیر یعنی یک روز دیگه همراهت بودم
یک روز دیگه دوستت داشتم
یک روز دیگه حواسم به تو بود
یک روز دیگر جز تو کسی برایم مهم نبود...!
خلاصه «شب بخیر» مهمترین مکالمه‌ی کوتاه در آخر شب است.
لطفا هیچوقت از کسی که می‌دونی منتظر این کلمه است دریغ نکن.
چون ممکنه به امید همین «شب بخیر» ها روزش را شب کند...

mohammadho3in
10-29-2018, 03:48 AM
قصه از اینجا شروع شد که تصمیم گرفتم سر همه‌شونو بکنم زیر آب. تلگرامو تموم شعرای عاشقونه رو یه‌جا پاک کردم و رفتم نشستم جلوی تلویزیون و شروع کردم به تخمه‌ شکستن.
از روانشناسا شنیده بودم توی همچین مواقعی باید حواستو ازش پرت کنی.
ولی من هربار می‌خواستم حواسمو پرت کنم، اشتباهی سر می‌خورد تو بغل خودش.
با دقتِ تمام به حرف روانشناسم گوش می‌دادم و منتظر معجزه بودم!
بعدِ اون خداحافظیِ مسخره‌ای که ما داشتیم، مجبور شدم برم پیش یکی که راه و چاهِ بیخیالی رو یادم بده.
خداحافظی نبود که. معلوم نبود قهر کردیم یا باید کلا بریم پی زندگی‌مون. یه هفته گذشت، شد دو هفته، یه ماه، سه ماه...
نه، دیگه این زمان یعنی: کات! و تمام!
روانشناسی کار نکرد.
تو این شرایط هیچ‌وقت کار نمی‌کنه. روانشناسی مال وقتاییه که حالت خوبه و مغزت داره درست کار می‌کنه. برای اینطور وقتای خماری باید صبر کنی تا اون اتفاقِ‌بیفته.
تا اون اتفاقِ‌نیفته، نه تنها روانشناس و رفیق و سفر که زمانم کار نمی‌کنه.
باید دلت کنده شه. یه جوری کنده شه که دیگه یادش نیفتی. که دیگه دوست‌داشتنش برات نماد قداست‌ نباشه.
کل کلام اینکه باید از چشمت بیفته.
وگرنه دنبال دوا درمونِ‌فراموشی نباش. تا دلت باهاشه، هرجا بری حی و حاضرِ.
زور نزن بزنیش کنار، اگه قرار به کنار زدنش باشه، وقتش که برسه اتفاق‌ِ میفته.
تو‌ یه ساعت همه‌چیو زیر و رو می‌کنه.
اون‌وقت دلت از اون‌همه دلتنگی پاک میشه و بعدم خلاص.

mohammadho3in
11-08-2018, 04:43 AM
دختر بودن تاوان دارد
اینجا دختر که باشی باید از خیلی چیز ها محافظت کنی
حیا و عفت و آبرو و چه و چه و چه
اینجا دختر که باشی تا میخواهی بفهمی بچگی کردن یعنی چه چارقدری بر سرت میکنند و از کودکانه هایت محروم میشوی
اینجا تا میخوای لذت رها شدن موهایت در باد را بچشی برچسب گناه میخورد بر پیشانی ات
اینجا دختر بودن تاوان دارد...
دختر که باشی حتی از نگاه پسر همسایه روی بالکن درامان نیستی
پسوند ضعیفه همیشه همراهت خواهد بود
دختر که باشی هراس آسیب دیدن رهایت نمیکند
براستی دختر بودن اندکی دشوار است

mohammadho3in
11-08-2018, 04:43 AM
باران....
نام دخترک گمشده ایست
که به شوق پنجره
از دریا گریخته
و به هر دری میزند
تا معشوقه اش را در آغوش گیرد
راهی نمیابد
در شهر سرگردان میشود
هوا را آشفته میکند، شخص عاشق را بی قرار!
و تمام آن هایی که بدون چتر پا به پای باران قدم میزنند
به شوق آغوشی...
در پی گمگشته خویش، آواره اند
هنوز هم هیچ ابری
راز جدایی باران را از دریا فاش نکرده...
و تو چه میدانی
صدای شوریده امواج
ناله هایی ست که در فراق باران سر داده....
از بی قراری، خودش را به صخره میکوبد
تا سرانجام در ساحل آرام بگیرد
اگر غیر از این است
یک نفر دلیل بی تابی شهر را هنگام پرسه ی باران در مه بگوید!
ای وای....
نکند ابر در این میان دلبسته ی باران شده...؟
نکند دلش خون است
امابرای هم صحبتی با عشق پنهان شده اش
پای حرفهای باران مینشیند
وقتی از گذشته اش با دریا میگوید و دلبری اش برای پنجره.
چه رسم ناخوشایندی...
عشق دومینو وار زمین به آسمان هم سرایت کرده
شاعر را اینگونه نگاه نکن، دیوانه نیست...
فلسفه میبافد...
که حال خراب زمین را هنگام باران توجیه کند!
آخر هواشناس قصه
از آسمان شنیده که باران راهی زمین شده
پنجره از صبح منتظر است، اما خبری نیست
اگر امشب نیامد
حتم دارم ابر معطل اش کرده
چه میدانم...؟
شاید دست از شانه کشیدن موهایش بر نمیدارد...

mohammadho3in
11-08-2018, 04:43 AM
هربار باران بارید
به من فکر کن
به زنی که در یک هوای دونفره تنهاست
دارد آسمان برسرم می ریزدو
می ترسم
دست های تو
چترباز آغوش دیگری شده باشد

mohammadho3in
11-08-2018, 04:44 AM
باز کن پنجره را...
هوای بیرون را نفس بکش!
و باران را با عشق نظاره گر باش.
بی خیالِ تمام اتفاقات خوب و بدی که افتاده...
بی خیالِ تمام بد بیاری های زندگیَت
فراموش کن ناسپاسی ها را، بی مهری هاو بی تفاوتی ها را...
بی خیالِ آدم هایی که دنیایشان فقط درد و غصه برایت به ارمغان می آورد...
باران را نفس بکش جانِ دلم
و هوایی که بدون مِنَت، روح و جانت را داوطلبانه تازه خواهد کرد...
باران را
با عشق
نفس بکش...

mohammadho3in
11-08-2018, 04:44 AM
دیوانگی نبود که نکرده باشیم،
خیابانی که روی جدول هایش راه نرفته باشیم
و بارانی که سر و صورتمان را خیس نکرده باشد،
اتوبانی که صدای جیغ هایمان با سرعتِ ۱۳۰ را نشنیده باشد
و کافه هایی که عطرِ بودنمان با عطرِ دمی هایشان مخلوط نشده باشد...
او ولی دیوانه تر بود؛
ساعت ۵ صبح هوای دریا به سرش میزد
و چله تابستان دلش شبهای ستاره باران کویر را میخواست،
توی بدترین سرماخوردگی هایم صورتش را میچسباند به صورتم و سهم بوسه های کل سالش را از من میگرفت،
توی خیابان بلند بلند حرف از دوست داشتنم میزد
و انگشتانش که قفل میشد بین انگشتانم حتی با بی حسی دستهامان هم باز نمیشد این گره کور...
توی تاکسی دستش را دور گردنم حلقه میکرد و آنقدر از عشقمان میگفت تا چهره درهم رفته راننده را ببیند و از ته دل بخندد؛
آخ که ضعف میکردم برای این خنده اش...
صبح زود دلش ترانه خواندن دوتایی را میخواست و خل بازی در آوردن تا جایی که از چشمانم خواب بپرد و اخم هایم بشود خنده یِ لبهام...
دیوانه اش بودم ولی او دیوانه تر بود؛
وسطِ زمستان از سوزِ سرما به هم میپیچیدم و هوسِ بستنی سنتی های عمو عباس را میکرد...
دیوانه بود؛ تو اوج دلدادگی بودیم که هوس رها کردن دستم به سرش زد و رفت...
دیوانه تر شدم وقتی سرماخوردگی هایم بی بوسه سر شد و صبح هایِ زودم بی صدایش بخیر...

mohammadho3in
11-08-2018, 04:45 AM
_تلاشتون رو بکنید
تلاش بکنید که به هم برسید ،
حداقل اگه فردا نشد که بهم برسید
شرمنده دلتون نشید
شرمندش نشید که ای کاش تلاش میکردمو نکردم
شاید میشد
میدونی این شاید شاید های بعدشه که ادمو پیر میکنه ،
ادمو تا سرحد مرگ میبره هر روز
+پس توام پیر شدی بخاطر اینه؟! درسته؟!
_تلاش نکردم و هر روز تا مرگ میرم و برمیگردم

mohammadho3in
11-08-2018, 04:45 AM
آرزویم بود و با خلقی بیانش کرده‌ام
وای بر من! آرزوی دیگرانش کرده‌ام

نیمه جانم کرد، اما تیر آخر را نزد
شکر می گویم که قدری مهربانش کرده‌ام!

دوستان این روزها از هم گریزانند و من
دشمنی دارم که در دل میهمانش کرده‌ام

سالیانی رفت و از دردم کسی آگاه نیست
بس که با لبخند مصنوعی نهانش کرده‌ام

امتحان عاشقان دوری ست، اما قلب من
طاقت دوری ندارد، امتحانش کرده‌ام !

mohammadho3in
11-08-2018, 04:45 AM
پاییز جان !
چه سرد،‌ چه درد آلود چون من
تو نیز تنها ماندستی
ای فصل فصل های نگارینم
پاییز
ای قناری غمگینم ...

mohammadho3in
11-08-2018, 04:46 AM
حالم رو خوب میکنی ،
مثل عصر پاییزی ولیعصر

حالمو خوب میکنی ،
مثل شبهای خیابون کشاورز
حالمو خوب میکنی ،
مثل دیدن دو عاشق دستو دست هم

اره جانم حالمو خوب میکنی
دقیقا مثل قهوه ای که توی کافه کنار پنجره توی ولیعصر باهم خوردیم تو از تلخیش گفتیو من از شیرینیه کنار هم بودن

mohammadho3in
11-08-2018, 04:47 AM
نمیدانم علتش چیست!!!
که یکباره به فکری عمیق فرو میروم...
گویی در عمیق ترین نقطه ی اقیانوس محبوس شده باشم...
انقدر در خود و افکارم فرو میروم
ک انگار سالهاست ن کسی را دیده ام و ن سخنی شنیده ام
نه کسی را میبینم و نه حرفی را میشنوم
در خودم حبس میشوم
در انفرادی افکارم
در زندانی به نام زندگی گیر کرده ام...
همانند او که به تنهایی وسط آن پل معلق ما بین دو کوه گیر کرده
گیر کردم ام
ترسیده ام
از خودم شرمنده ام
از اطرافیانم شرمنده ام
نه راه پیش دارم ، ن راه پس
پل های پشت سرم همه شکسته اند در تیک و تاک ثانیه ها
پل های روبه رویم هم، چنگی به دل نمیزنند
به نظرم اگر قدم از قدم بردارم این پل فرو میریزد
آری من گیر کرده ام در این زندگی اما به تنهایی

mohammadho3in
11-08-2018, 04:47 AM
لبخندی تلخی میزنم
تا نداند حال من را ، کسی ک شکست و رفت
قلب بیمارم را،
به راستی چگونه میتوان به راحتی شکست و رفت؟

mohammadho3in
11-08-2018, 04:47 AM
تو
در تمام زبان ها
ترجمه‌ی لبخندی،
هر کجای جهان که تورا بخوانند
گل از گلشان میشکفد

mohammadho3in
11-08-2018, 04:48 AM
این ظهرهای پائیزی،
عجيب بوى ِنفس هاى ِتـو را می‌دهد...!
گويى
تـو اتفاق می افتى
و مـن دچار می شوم...
تـمام ِ "من" دارد "تو" می شـود...
بـاور مى كنى؟!

mohammadho3in
11-08-2018, 04:49 AM
حال مرا دیده ای؟!
مجنونی شده ام در پی لیلی ام هزاران راه را رفتم
ولی...
هرچه گشته ام کمتر نشانی یافته ام

براستی لیلی ام کجاست؟!
درکدامین دیار باید بگردم در پِیش؟!

دیار لیلی کجاست؟!

mohammadho3in
11-08-2018, 04:49 AM
دوست داشتن
"اتوماتیک"رخ می دهد!
قلبِ آدم فقط یک بار برای دوست داشتن تند می زند
اگر از آن بگذری...
مطمئن باش قلب به خواستِ تو بعدها تند می زند
اما از ته دل نیست..
قلبِ آدم فقط یک بار برای دوست داشتن تند می زند
قلبِ "اتوماتیک" مان را به تنظیماتِ "دستی"تغییر ندهیم!

mohammadho3in
11-08-2018, 04:50 AM
وقتی میدانید یک نفر دوستتان دارد
وقتی میدانید حضورتان مهم است
حتی در حد چند ثانیه...
وقتی میدانید اگر بی خبرش بگذارید
خود خوری میکند...
وقتی همه ی این ها را بهتر از خودش میدانید
پس چرا یکهو غیبتان میزند؟!
چرا میروید و دیگر خبری ازتان نمیشود؟!
پیش خودتان چه فکری میکنید؟!
لابد میگویید مشکل خودش است
میخواست دوست نداشته باشد...!!
اینطور که نمیشود ! مثل این میماند که
تو با هزار امید و آرزو پیش دکتر بروی
بعد دکتر بگوید من کار دارم
میخواستی مریض نشوی...!
میبینی...؟! همین قدر درد دارد!!!

mohammadho3in
11-08-2018, 04:50 AM
چه شب لعنتی شده امشب هم دلم میخواهد بیدار بمانم هم دلم میخواد بخوابم براستی چرا اینگونه شده اند ادمها؟!
چرا راحت دل میکنند و میروند؟!
انگار دل شکستن برای بعضیا راحت شده،انگار اب میخورند....
ای که در خیالم پرسه میزنی...
قدری برو بگذار استراحتی بکنم...

mohammadho3in
11-08-2018, 04:51 AM
چگونه میتونید عاشق بشید وقتی ک
فرهاد به شیرین نرسید...
شیرین به خسرو...
لیلی به مجنون...
چگونه بعداز خواندن سرنوشت انها میتوان باز هم عاشق شد؟!

mohammadho3in
11-08-2018, 04:51 AM
می‌توانم امشب
شعرها بنویسم از همیشه غمگین‌تر
مثلاً بنویسم:چه شب پر ستاره‌ای!
ستاره‌ها آبیند و می‌لرزند
در دورست‌ها
باد شب می‌چرخد در
آسمان و می‌خواند.

می‌توانم امشب
شعرها بنویسم از همیشه غمگین‌تر.
دوستش داشتم، او هم ‌گاهی
دوستم می‌داشت...

mohammadho3in
11-08-2018, 04:56 AM
حال امشب من
مثل اون ادمیه ک قبل طلوع افتاب قراره اعدامش کنند
به نظرتون چجوریه؟!

mohammadho3in
11-08-2018, 04:56 AM
كه تا چشم باز و بسته ميشه
وقت رفتنت از راه ميرسه
هميشه وقت برای بودنت كمه
براي به آغوش كشيدن و غرق شدن تو امنیت تنت
برای غرق شدن تو خنده ها و سحر سرانگشتای مهرت
تو از خانواده ی شوقی هستی
كه لحظه ی اول را به گرمی سرذوق میاری و با سردی دل رو آواره می کنی
بعد از تو، روزگار اشك می شه ویادی كه زرد ميشه و خاطره ای که شومینه ی دل ...
و روحی كه بدون تو سرد تر و سرد تر ميشود...

mohammadho3in
11-08-2018, 04:57 AM
خسته شدم از ادمها
ن از همشون
از اونهایی ک یک طرفه به قاضی میرن
از اونهایی ک منو از روی قیافه نقد کردن
از اونهایی ک ازم کلی استفاده بردن و اخرش مثل ی تیکه اشغال دور ریختن
از همشون خسته ام
کاش امشب وقتی ک خوابیدم ، جای دیگه ای بیدار بشم
خسته ام از اون ادمی ک بهم گفت خیلی دوستت دارم
ولی ...
تهش شد چی؟!
پیش دوستم گفت من باهاش خوشی نکردم
این بود دست مزد تمام خوبیام؟!
چه شبها ک بخاطرش تا صبح نخوابیدم
دیگ اعتمادمو از برق کشیدم

تمام

mohammadho3in
11-08-2018, 04:57 AM
لعنت به دل من
لعنت به دلی ک خیلی خیلی ساده است
لعنت به دلی ک تا یکی گفت ک کمکم کن زود دلم سوخت و رفتم کمکش همش چوبش رو خورد و ادم نشد

mohammadho3in
11-08-2018, 04:58 AM
ﻗﻮﻝ ﺩﺍﺩﻡ ﺑﻪ ﺧﻮﺩﻡ ﻏﺼﻪ ﺗﺮﺍﺷﯽ ﻧﮑﻨﻢ
ﻓﮑﺮ ﺍﯾﻦ ﺭﺍ ﮐﻪ ﺗﻮ ﺑﺎﺷﯽ ﻭ ﻧﺒﺎﺷﯽ ﻧﮑﻨﻢ
ﻓﮑﺮ ﺍﯾﻦ ﺭﺍ ﮐﻪ ﺗﻮ ﻫﺮ ﺭﻭﺯ ﺑﯿﺎﯾﯽ ﺳﺮ ﻇﻬﺮ
ﺭﻭﯼ ﮔﻠﺪﺍﻥ ﺩﻟﻢ ﺁﺏ ﺑﭙﺎﺷﯽ ﻧﮑﻨﻢ !
ﺣﻮﺽ ﺍﯾﻦ ﺧﺎﻃﺮﻩ ﺭﺍ ﮔﺮﭼﻪ ﭘﺮ ﺍﺯ ﮔِﻞ ﺷﺪﻩ ﺍﺳﺖ
ﻗﻮﻝ ﺩﺍﺩﻡ ﺑﻪ ﺧﻮﺩﻡ ﺑﻌﺪ ﺗﻮ ﮐﺎﺷﯽ ﻧﮑﻨﻢ !
ﻣﻦ ﭘﺮ ﺍﺯ ﺯﺧﻢ ﺟﮕﺮﺳﻮﺯﻡ ﻭ ﺑﺎﯾﺪ ﺑﺮﻭﻡ
ﮐﻪ ﺗﻮ ﺭﺍ ﺍﯾﻨﻬﻤﻪ ﺩﺭﮔﯿﺮ ﺣﻮﺍﺷﯽ ﻧﮑﻨﻢ
ﺍﻣﺸﺐ ﺍﻓﺴﻮﺱ ﻧﺸﺪ ﺑﺮ ﺳﺮ ﻗﻮﻟﻢ ﺑﺎﺷﻢ
ﻧﺸﺪ ﺍﺯ ﻓﺎﺻﻠﻪ ﻫﺎ ﻏﺼﻪ ﺗﺮﺍﺷﯽ ﻧﮑﻨﻢ
ﮔﺮ ﺗﻔﻨﮕﯽ ﺑﺮﺳﺎﻧﻨﺪ ﺑﻪ ﻣﻦ، ﻧﺎﻣﺮﺩﻡ
ﺗﺎ ﺳﺤﺮ ﻣﻐﺰ ﺧﻮﺩﻡ ﺭﺍ ﻣﺘﻼﺷﯽ ﻧﮑﻨﻢ !

mohammadho3in
11-08-2018, 04:59 AM
باید صحبت کنیم
خیلی جدی چشم توی چشم !
باید بگویم دوستت دارم
دستهایت را بگیرم و
طوری نگاهت کنم که انگار توی لعنتی
باید چیزی غیر از ممنونم بگویی !
باید طوری نگاهت کنم تا بفهمی
تا بدانی باید
باید
باید بگویی من هم دوستت دارم !

mohammadho3in
11-08-2018, 04:59 AM
می‌توانم امشب
شعرها بنویسم از همیشه غمگین‌تر
مثلاً بنویسم:چه شب پر ستاره‌ای!
ستاره‌ها آبیند و می‌لرزند
در دورست‌ها
باد شب می‌چرخد در
آسمان و می‌خواند.

می‌توانم امشب
شعرها بنویسم از همیشه غمگین‌تر.
دوستش داشتم، او هم ‌گاهی
دوستم می‌داشت...

mohammadho3in
11-08-2018, 04:59 AM
چگونه میتونید عاشق بشید وقتی ک
فرهاد به شیرین نرسید...
شیرین به خسرو...
لیلی به مجنون...
چگونه بعداز خواندن سرنوشت انها میتوان باز هم عاشق شد؟!

mohammadho3in
11-08-2018, 05:03 AM
وقتی پای حرفش می شستم از این می‌گفت که خوبی کرده و بدی دیده، درمان بوده و زخم خورده، فرقی نداشت دوست و رفیق یا فک و فامیل... از همه شاکی‌بود، تو ذهنش دنیا و آدماش شده بودن تیر و اون هم سیبل‌... فکر می کرد هر کی میاد طرفش برای ضربه زدن میاد.
یه بار که داشت به زمین و زمان ثابت می کرد بد شانس ترین آدم دنیاست توی چشماش نگاه کردم و گفتم واقعا فکر می کنی کی مقصره؟ سرش رو تکون داد و گفت نمی دونم، شاید این قسمت من باشه... دستش رو گرفتم و گفتم ببین رفیق، خودت مقصری، هیچکس نمی تونه بهت ضربه بزنه مگر اینکه خودت این قدرت رو بهش بدی... گاهی ما آدم ها اونقدری که دیگران رو دوست داریم خودمون رو دوست نداریم،خودمون رو کوچیک می کنیم و دیگران رو بزرگ،خواسته های خودمون رو نادیده می گیریم و با خواسته های دیگران زندگی می کنیم، یادمون میره با این رفتارها داریم اونا رو قدرتمند می کنیم... قدرتی که یه روز به خود ما ضربه می زنه. تو زندگی هر بار از کسی ضربه خوردی قبل از هر چیزی به این فکر کن که کِی و کجا بهش قدرت ضربه زدن دادی...

Hosein333
11-10-2018, 01:07 AM
(sm127)

ghasemshah
11-10-2018, 01:25 AM
وقتی پای حرفش می شستم از این می‌گفت که خوبی کرده و بدی دیده، درمان بوده و زخم خورده، فرقی نداشت دوست و رفیق یا فک و فامیل... از همه شاکی‌بود، تو ذهنش دنیا و آدماش شده بودن تیر و اون هم سیبل‌... فکر می کرد هر کی میاد طرفش برای ضربه زدن میاد.
یه بار که داشت به زمین و زمان ثابت می کرد بد شانس ترین آدم دنیاست توی چشماش نگاه کردم و گفتم واقعا فکر می کنی کی مقصره؟ سرش رو تکون داد و گفت نمی دونم، شاید این قسمت من باشه... دستش رو گرفتم و گفتم ببین رفیق، خودت مقصری، هیچکس نمی تونه بهت ضربه بزنه مگر اینکه خودت این قدرت رو بهش بدی... گاهی ما آدم ها اونقدری که دیگران رو دوست داریم خودمون رو دوست نداریم،خودمون رو کوچیک می کنیم و دیگران رو بزرگ،خواسته های خودمون رو نادیده می گیریم و با خواسته های دیگران زندگی می کنیم، یادمون میره با این رفتارها داریم اونا رو قدرتمند می کنیم... قدرتی که یه روز به خود ما ضربه می زنه. تو زندگی هر بار از کسی ضربه خوردی قبل از هر چیزی به این فکر کن که کِی و کجا بهش قدرت ضربه زدن دادی...
محمد حسین عالی بود این نوشته از کی بود(sm10)

KamkarDel
11-11-2018, 05:26 PM
برای رسیدن زمان مناسب صبر نکن !

زمان برای تو صبر نمیکنه

KamkarDel
11-11-2018, 05:28 PM
گرمای دستان تو

نوشیدن یک فنجان قهوه تلخ که با نگاه تو شیرین می شود

تمام چیزی است که آرزوی آن را دارم …

KamkarDel
11-11-2018, 05:32 PM
آدم ها به اندازه ی غم هایشان پیر می شوند؛ نه به اندازه ی سن شان

mohammadho3in
11-12-2018, 02:46 AM
محمد حسین عالی بود این نوشته از کی بود(sm10)

ننوشته بود کیه ولی قشنگ بود (sm127)

mohammadho3in
11-12-2018, 02:47 AM
رابطه‌ها،
رابطه‌هاى خوب،
چرا به گند كشيده مى‌شوند؟
اين سوال شايد هزار و يک جواب داشته باشد كه يكى‌ش اين است: چون دو طرف رابطه، ظرافت روزهاى اول‌شان را از دست مى‌دهند.
از پيراهن اتوكشيده و يقه‌ى آهارزده و كفش و كلاه ست‌كرده و آرايشِ به‌غايت‌حساب‌شده بگير،
تا انتخاب كلمات و لحن جملات و ملاحت در گفتار و دقت در رفتار.

آدمِ روزهاى اول رابطه، چنان ملاحظه‌كار است؛ انگار پادوى نوجوانى است كه روز اول كارش در كارگاه بلورسازى، از برابر چشمان شكاک استادكارش بار شيشه مى‌برد.
همين آدم، همان آدمى‌ست كه صد سال بعد فراموش مى‌كند هر كلمه‌ى نابه‌جا مى‌تواند دشنه شود و در دل بنشيند.

رابطه‌ها به گند كشيده مى‌شود چون آدم‌هاى رابطه فريبِ عادت را مى‌خورند و به خودشان راحت مى‌گيرند.
چون از ياد مى‌برند كه آن‌چه روز اول ديگرى را مى‌آزارد، تا هزار سال ديگر هم آزاردهنده است.

mohammadho3in
11-12-2018, 02:47 AM
چرا ادمها اینجوری شدن تا وقتی ک بهشون نمیگی دوستت دارم کنارت هستن برات میمیرن
ولی
وقتی میگی دوستت دارم انگار منتظر همین جمله بودن تا شروع بکنند با دستای خودشون یکی یکی اجرهایی ک با دست خودت زحمت کشیدی بزاری روی هم خراب میکنند
چرا ؟!

mohammadho3in
11-12-2018, 02:47 AM
باش !
بودنت خوب است ...
شبیهِ حسِ قشنگِ بیدار شدن در صبحِ آبی و خلوتِ یک مزرعه ،
شبیهِ لذتِ نشستن کنارِ آتش ، در سرد ترین نقطه ی کوهستان ،
شبیهِ نوشیدنِ یک فنجان چایِ داغ ، در یک عصرِ سردِ پاییزی ...
بودنت ،
با من بودنت ؛
بد جور می چسبد !

mohammadho3in
11-12-2018, 02:47 AM
شاید قدیمی ها شب که می شد ، سرِ یک ساعتِ مقرری ، چراغِ گردسوز یا شمع را خاموش می کردند و در سکوتِ مطلق و آرامشی سنتی و اصیل ، چشمانشان را می بستند و خیلی راحت ، خوابشان می برد !
قدیمی ها ، دغدغه و نگرانی هایشان کمتر بود ،
قدیمی ها ، دلشان خوش تر و زندگی هایشان بهتر بود !
زمانِ ما فرق دارد !
ما در عصری پر از دلهره سِیر می کنیم ،
عصرِ بحران ، عصرِ بی ثباتی !
اینجا نه از آن حال و هوایِ اصیل ، خبری هست ،
نه از آن جمعِ صمیمی و حمایتِ خالصانه !
ما در بی پناه ترین حالتِ ممکنیم ...
با تمامِ سختی ، روی پاهایِ لرزانِ خودمان ایستاده ایم ،
هیچ کس هوایِ ما را ندارد و هرکار که می کنیم ، آخرش یک پایِ آرامشمان می لنگد !
به هر دری که می زنیم ، شب هایِ بی ستاره مان به خیر نمی شود !
کاش ، در روزگارِ دیگری بودیم !
کاش دورانمان کمی ، فقط کمی عقب تر بود !

mohammadho3in
11-12-2018, 02:48 AM
برای اینکه خوب باشه حالت
صبح رو با داشته هات شروع کن
تمام روز رو وقت بگذار و زندگی کن
شب موقع خواب بهت حق میدم که بری توو فکر نداشته هات
اما بهت حق نمیدم که فکر کنی هیچوقت قراره نداشته باشیشون
تمام شب رو وقت داری خواب داشتنِ نداشته هات رو ببینی٬
صبح چشمت رو که باز کردی
به داشته هات سلام کن
به نداشته هات بگو به زودی می بینمتون...

mohammadho3in
11-12-2018, 02:48 AM
در این دنیا
نه خوشبختی هست و نه بدبختی !
فقط قیاس یک حالت با حالتی دیگر است .
تنها ، کسی که حدِ اعلای بدبختی را شناخته باشد ، میتواند حدِ اعلای خوشبختی را نیز درک کند .
می بایست انسان خواسته باشد بمیرد ،
تا بداند زنده بودن چقدر خوب است ...
پس زندگی کنید و خوشبخت باشید ...
هرگز فراموش نکنید که تا روزی که خداوند بخواهد آینده ی انسان را آشکار کند ، همه‌ی شناخت انسان در دو کلمه خلاصه میشود :
" انتظار کشیدن " و " امیدوار بودن " ...

mohammadho3in
11-12-2018, 02:48 AM
حالت که خراب باشد
دلت که گرفته باشد
هیچ چیز آرامت نمی کند !
حوصله ی هیچ چیز و هیچکس را نداری !
از عکس های آویخته شده به دیوار گرفته
تا گوش دادن به آهنگی که
همیشه دوسش داشتی ...
آنقدر که از خودت هم بیزار میشی ...

mohammadho3in
11-12-2018, 02:49 AM
لاحول ولا قوه الا به چشمانت که هیچ نعمتی ،بر من گویایی ندارد ...
مست خواهم شد ، جمیل العین نگاهت ...
که هیچ مسکری،بر من اثر ندارد
مرده ی جان را زنده ی روح خواهد کرد
دلی که پنهان زجهان ،خیره ست به چشمانت ...
در میان اسمان ها و زمین ،در همه جا ...
تسبیح به دست ذکر چشمان توست مادام...
قافیه و وزن میخواهم چه کار !؟
وقتی دیده ات ، شعر هایم را نخوانده است تابه حال

mohammadho3in
11-12-2018, 02:49 AM
خوابم میاد
دلم چرتِ نیم ساعته رو صندلی نرمِ ماشینِ تورو می‌خواد ...
چرتِ نیم ساعته‌ای که دلیل بیدار شدنم خیسی دستم از عرق بود!!
انقدر که دستمو ول نکرده بودی ...
انقدر که دستمو ول نمی‌کردی هیچ‌وقت!
چرتِ نیم ساعته‌ روی صندلی ماشین و گزگز کردنِ پشت دستم وقتی هی زبریِ ریشاتو روش می‌کشیدی و می‌گفتی : آره دیگه خل و چلم! اومدم خانمو ببینم ، خوابشو برام آورده ... خدایا حکمتتو شکر!
چرتِ نیم ساعته‌ای که از همه‌ی قیلوله‌ها و خوابای دنیا امن‌تر و شیرین‌تر بود ،
چون می‌دونستم دو تا چشمِ خوش رنگ همیشه محکم دارن نگاهم می‌کنن و پنج‌ تا انگشتِ بلند با انگشتام قاطی شدن و دارن بهم می‌گن : تو بخواب ، ما مراقب همه چی هستیم!
الان بخوابم کی منتظر نگاهم می‌کنه تا پلکام بلرزه و سیاهی چشمام توی چشماش فرو بره؟
کی دستمو محکم نگه می‌داره و هر از گاهی داغی لباشو روش بوسه می‌کنه؟
خوابم میاد
اما نمی‌خوابم چون وقتی توی پلکام زلزله بیاد و شکاف چشمام باز بشه ، تو نیستی تا سیاهی چشمامو غرق کنم توو نامعلومیِ مردمکات!
تو نیستی و زلزله از چشمام می‌رسه به کلِ دنیام و دستِ آخر زیر سنگ و کلوخ خاطره‌هات نفسام ته می‌کشه!

mohammadho3in
11-12-2018, 02:52 AM
آدم که بیخودی بیخودی نمی‌آید
مراقب خودش باشد
باید یک نفر پیدا بشود که موقع خداحافظی بگوید
"مراقب خودت باش، رسیدی زنگ بزن"
آدم که بیخودی بیخودی حواسش به خودش نیست
یک نفر باید باشد که پشت تلفن،
وقتی می‌خواهی با تاکسی بروی آن سر شهر با لحن نگرانی بگوید:
"حواست به خودت باشد، از اون تاکسی زردا سوار شو،
رسیدی هم خبر بده،
باز سرت گرم نشه یادت بره ها"
آدم بیخودی که گیج و کلافه نمی‌شود سر کدام لباس را پوشیدن و رژلب چه رنگی زدن
یک نفر باید،
بفهمد قرمزی رژ امروزت با قرمزی روزهای قبل یک فرق هایی دارد
یا فر موهایت کمی ریزتر است و
روسری‌ات کمی خوشرنگ تر....

mohammadho3in
11-12-2018, 02:53 AM
" فنتانیل داری بدی بهم؟! "
داشتم آمپول می شکوندم که بکشمش توی سرنگ. سرمو که بلند کردم جواب همکارمو بدم، پشت سرش آدمیو دیدم که نباید می دیدم. نمی شد نگاه ازش بردارم، نمی‌شد نگاهش نکنم...
" دستت...! "
بریده بودم دستمو با شیشه ی شکسته ی آمپول، با دست دیگه م محکم زخممو گرفتم
" یه لحظه حواست باشه به اتاق، برمیگردم الان! "
صداشو می‌شنیدم از پشت سرم
" خوبی؟! "
نبودم!
از اتاق عمل اومدم بیرون و با همون لباسا یه نفس دوئیدم تا محوطه. هوا می‌خواستم. چنگ زدم به گلوم، نباید گریه می کردم، لااقل نه الان و نه اینجا.
" حالت خوبه؟! "
صداش انگار رمقو از دست و پام کشید بیرون، من این صدای مردونه ی بم و خوب میشناختم. اونقدری خوب که بدونم همونقدری که شبیه رویاست، می‌تونه شکل یه کابوس هم باشه...
برنگشتم
" به شما هیچ ربطی نداره! "
متعجب بود صداش
" حواست هست چی داری می‌گی؟!
حواست هست من کیم؟! "
دستش که بازومو گرفت تنم به لرزه افتادم، با همه ی زورم بازومو از دستش کشیدم بیرون و روبه روش ایستادم
" آره!
خیلیم خوب حواسم هست! خیلی وقته حواسم جَمعه. شما اگه اشتباه نکنم همون کسی هستی که منِ خوش باورو جا گذاشت توی دنیای رویا و خیالی که براش ساخته بود و رفت دنبالِ یه توهم دیگه! "
یه قدم اومد جلو، یه قدم رفتم عقب
" حق با توئه! فقط یه توهم بود. حق با توئه! اشتباه کردم.
ولی ببین منو؟! پشیمونم، برگشتم، میخوام که ببخشیم، کافی نیست؟! "
خندیدم، عصبی...
" نه! کافی نیست!
برگشتی اما دیر، پشیمونی اما دیر، تقاضای بخشش می کنی اما دیر...
دیگه دیره، خیلی دیر! "
یه قدم اومد جلوتر، دو قدم رفتم عقب تر
" گوشام اون قدرام دراز نیست. تو هنوزم منو فراموش نکردی، نمی تونی که فراموش کنی! تا منو دیدی...
دستت داره خون میاد، بذار ببین...! "
دست خونیمو گذاشتم توی جیبم. مهم نبود دست خشکیده ش توو هوا، مهم نبود حسرت نگاهش، هیچی دیگه مهم نبود...
" معلومه که فراموش نکردم، معلومه که فراموش نمی کنم، آدم بزرگترین اشتباه زندگیشو فراموش که نمی کنه! "
دستاشو دراز کرد سمتم. اشتباه نمی کردم، خیس بود نگاهش.
" اینجا اومدنم همه ش بخاطر توئه، بخاطر روزای خوبی که باهم داشتیم، بخاطر عشقمون...
بذار جبران کنم! "
یه صدای پر از عشوه داشت اسمشو پیج می کرد. سعی کردم نلرزه صدام.
" خودتو گول نزن.
تو اگه اینجایی بخاطر خودته، بخاطر خودخواهیت.
دوراتو زدی دیدی هیشکی مثل من خرت نمیشه و برگشتی؟!
خوش برگشتی ولی دیره دیگه، به خواست خودت رفتی اما اومدنت دیگه دست خودت نیست...
توی دنیای این روزای من هیشکی منتظر تو نیست! "
از زور ناباوری خشکش زده بود. اونجا موندن دیگه دلیلی نداشت. برای آخرین بار نگاهش کردم. هنوزم جذاب بود، حتی با همون چشمای قرمز و صورت خیس و سر و وضع آشفته.
یه قطره اشکیو که بی اجازه چکیده بود رو صورتم با سر انگشت پاک کردم و خندیدم
" دارن صدات می کنن. برگرد سر زندگیت و از اون در که رد شدی، فراموش کن منیم بوده یه روز و از نو شروع کن. اما این بار بیشتر حواستو جمع کن، آدما همون جایی که گذاشتیشون و رفتی، نمی‌شینن چشم انتظار برگشتنت! "
بی سر و صدا عقب گرد کردم و برگشتم توی بیمارستان.
دیر شده بود، خیلی...

mohammadho3in
11-12-2018, 02:53 AM
سرکلاس بودم که پیامش روی صفحه ی گوشی نقش بست!
نیشم تا بناگوش باز شد
به رسم عادت اسمم را صدا زده بود!!
پاسخم یک دقیقه به تاخیر می افتاد پشت هم بیست پیام میداد که کجایی و چرا جواب نمیدهی و گریه و قهر و فحش و از این قبیل!!
نه اینکه شک داشته باشد، نه!!
فقط این سبکی دل بردن را بلد بود
شیرین لوس میشد
اداهایش نمک داشت
خلاصه ملس بود ناکس!!
چند لحظه گوشی را خاموش کردم که عصبانی شود و منت بکشم!!
اما هیچ خبری نبود!
زدم بیرون و شماره اش را گرفتم.
یک بوق دو بوق سه و چهار و پنج که جواب داد
این جانم گفتن یعنی اکراه داشتم جوابت را بدهم
اما با همین جانم گفتن اش از خر هم خرتر شدم و بی سلام و الو گفتم قربانت بشوم یا فدا فدا ؟!
اصلا نگفت خدا نکند
اصلا دلش هم نریخت
گفت تلفنی نمیتوانم، پیام میدهم
نگران بودم و منتظر خبری ناگوار!
یا نمیتوانست حرف بزند
یا خجالت میکشید نفس به نفس بگوید
یا...یاخدا یعنی چه شده بود ؟!
داشتم ناخون میجوییم که پیام داد
خیلی بی مقدمه گفت تمام...
دیگر نمیتوانیم ادامه بدهیم
خیلی حرف ها را بی مقدمه گفت
داشت بی مقدمه دفنم میکرد
دلیل نخواستم و گفتم تمام!!
خدا حافظ.
گفتم خداحافظ که یک ساعتِ دیگر زنگ بزند و بخندد و بگوید خوب شُکی بهت وارد کردم و این ها...!!
هر روز سر ساعت 7، قرارِ تماس داشتیم اما خبری نشد
تنها که شدم صورتم تب کرد.
نمیخواستم یادم بیاید که چند وقتی ست رفتارش عوض شده.
نمیخواستم قبول کنم!!
یعنی چه که تمام شد؟
دلیل خواستم و هی حرف زد و ابله فرضم کرد.
نه.. انگار جدی بود.
هر چه میگفتم..
هر چه منطق می آوردم حرفِ لامنطق خودش را میزد!!
بی دلیل قصد رفتن داشت
اما نباید کم می آوردم
باید میجنگیدم باید نگه اش میداشتم.
خب با رفتنش فقط نمیرفت که
جان میبرد! دل میبرد! نگاه میبرد و از همه بدتر...
خاطره میگذاشت..
نباید تسلیم میشدم، گفتم باید برای آخرین بار ببینمت.
سر همان اولین قرار!
گفتم ببینم اش تا شاید حرف و شعر و بوسه یادش بیفتد و دلش دوباره برایم بلرزد.
آمد، از همیشه زیباتر آمد.
اما نه! بی تفاوت بود.
دلش که نلرزید هیچ، دست و تن من را هم با سردیِ نگاهش لرزاند!!
میلرزیدم و حتی گرفتن دستانش هم آرامم نمیکرد!!
خنده دار بود
هی از من فاصله میگرفت!!
من تا مرگ یک قدم فاصله داشتم و او میگفت دیرم شده!!
کودک که بودم به هنگام ترس، آقای معلم را به خدا و امام و قرآن قسم میدادم خطکشم نزند!!
ترسیده بودم و به خدا و امام و قرآن قسمش دادم که با رفتنش کتک که چه اعدامم نکند..
اما
نمی شنید
رفت
ادای ماندن را در آوردم
و برای همیشه
در آخرین قرار جا ماندم..

Hosein333
11-12-2018, 07:35 PM
گرمای دستان تو

نوشیدن یک فنجان قهوه تلخ که با نگاه تو شیرین می شود

تمام چیزی است که آرزوی آن را دارم …


(sm127)(sm74)

mohammadho3in
11-19-2018, 02:43 AM
بگو چگونه بميرمت
كه اينگونه در من نفس مي كشي
بگو چگونه وابسته ي بودنت نباشم
كه اينگونه زندگي ام را با من قدم مي زني
و خنده ات را بيخ گوشم جا مي گذاري
بگو چگونه در تو حبس نباشم
كه اينگونه در من جاري هستي
تو بگو چگونه ترسِ از دست دادنت را نداشته باشم
كه اينگونه با تو حالم خوب است

mohammadho3in
11-19-2018, 02:43 AM
بهت میگم میدونی قشنگ‌‌ترین عکسی که ازت دیدم، کدومه؟
میگی کدومه؟ نشونم بده!
بعد لابد منتظری یکی از اون پرتره‌های جذابت که عکاس ازت گرفته رو برات بفرستم!
تایپ من اولین سلفی‌ِ تار و تاریکی که باهم گرفتیم و میفرستم برات و میگم این قشنگ‌ترین عکسته!
ببین لبخندتو!
بهم میگی عه من تاحالا تو این عکس فقط حواسم به تو بود!
ندیده بودم خودمو!
حالا تو خودت اصن دقت کردی لبخندت تو همین سلفیه قشنگ‌ترین لبخندِ زندگیته؟
منتظرم جوابتو این شکلی میدم:
همونجور که یه سلفی تار دونفره می‌ارزه به صدتا عکس تکی هنری قشنگ، کنار تو بودن حتا تو شرایط بد، می‌ارزه به همه‌چیو داشتن ولی بدونِ تو بودن!
من خیلی وقته از زندگیم هیچی نمیخوام!
جز تویی که همه چیز منی!

mohammadho3in
11-19-2018, 02:44 AM
فکر نکنید هر کس که از راه رسید
هر کس که با شما خندید
هر کس که چند صباحی گیر داد و پیگیر شد
می تواند رفیق شما باشد...
رفاقت جریانی ست توی خون آدم که یکباره میجوشد
وقت هایی که بداند بودنش لازم است
همین به موقع بودن
چگونه بودن
می‌شود اصالتِ یک رفاقت...

mohammadho3in
11-19-2018, 02:45 AM
برای آنان كه بايد
شبيه جايی باشيد تا در شما آرام بگيرند
به چيزی فكر نكنند
نفس تازه كنند...
جای دنج يار باشيد و رفيق خوب...
شبيه بالكنی باشيد كه تنها نقطه ای از خانه است كه می شود در آن نشست و ماه را ديد،
شبيه آن نيمكتی باشيد كه در انتهای پارک زير درخت شاهتوت سايه ای بزرگ دارد و سنگفرش های پارک به آنجا راهی ندارند،
شبيه يک خانه قديمی باشيد، كه نمای آجريش را پيچک سبزی پوشانده و در انتهای يك بن بست در سكوتی عجيب است انگار نه انگار كه در شهر است...
خلاصه برای بعضی ها گوشه دنجشان باشید...

mohammadho3in
11-19-2018, 02:46 AM
جانم
ما هر روز در رفت و آمديم
مى دانى كه
حواس لعنتى آدم كه دست خودش نيست
كه بشود نگهش داشت
چنان گره خورده به يك تو
كه هر روز بايد تا ته نا كجا آباد
رفت و برگشت
جان عزيزت بيا و درستش كن
حواسم پرت تو كه مى شود
نباشى
از هر درد بى درمانى بدتر است

mohammadho3in
11-19-2018, 02:47 AM
رو کلمه ی دوست دارم رمز گذاشته بودیم. مثلا جلو جمع وقتی نمی شد بگه دوسم داره میگفت هوا چقد گرمه...
از این دیوونه بازیایی که هر کی به یه شکل تو رابطه اش داره...
شاید وقتی باهم تو دانشگاه بودیم روزی صدبار گرمش میشد!
حتی یادمه یبار برف میومد و باهاش قهر بودم با فاصله از هم راه می رفتیم، وسط خیابون داد زد گفت ای خدا خودت شاهدی میبینی که چقد گرمه...
همه کسایی که دور و برمون بودن با تعجب نگاش کردن فقط من بودم که بهش گفتم منم گرممه !

mohammadho3in
11-19-2018, 02:47 AM
برای زن خوب بودن الزاماً نباید مطیع باشی ، ضعیف و تحت الحمایه .
یک ماشین همه کاره برای جلب مردت ، نباید آخر صف باشی و پشت سر ،نباید کم رنگ ، منفعل ، غمگین ، آرام و افسرده باشی و نباید پشت پرده پنهان باشی . نباید مظلوم و بی زبون باشی ...
برای یک زن خوب بودن باید تصمیم گیرنده باشی .
مشاور ، سخنور و با مطالعه باشی .
نه پشت مرد باش و نه رو در روی او ، کنارش باش و مستقل!
باید عقایدت را با شهامت بیان کنی . مدیر باشی .
محکم و با اراده ، پر رنگ و کلیدی ، فعال و با نشاط ، شیرین سخن و خوش بیان . پر از امید و شور باش...
زن باش به معنای کامل کلمه ، تا ببینی که بهترینی و لایق بهترینها .

mohammadho3in
11-19-2018, 02:48 AM
بُزرگوار ،
من واسه این احساسِ محبّت و ارادَت و عاشقیّت ،
دنبالِ اونیَم که یِهو وسطِ خیابون بزنه کنار ،بگم :
« عزیزم الان وقتِ نگه داشتنه؟»
بگه خانوم جان اونوَر خیابون اون گاریو می‌بینی باقالی داره؟
بگم:‌ «خب آره ..»
بگه: «حیف نیست وقتی هم من هستم ،
هم تو،
هم وقت،نَریم و با مُحتویاتِ گاری آشنا نشیم..؟ »
یا مثلاً یکی که بِجا "بِیبی" و "باربی" و "عشقم" و "مای لاو" ،
یه طوری اسمَمو مُحکم بگه انگار اگه شُل بگه از اعتِبار اسمَم کم میشه ..
اونی که اسمِ رَفتن بیارَم بزنه پُشت دَستم ، بگه: «حقشو نداری..»
حالا این رفتنه میخواد رفتنی باشه
که یعنی بِرم و نَیام ..
یا تا سرِ کوچه ..
این جور عِشقا شاید از دور یعنی انگار عاشق نیستن،
ولی از نَزدیک قطعاً خیلی عاشقَن ..
اینجور عِشقا بی‌ریاست..
غَش نداره بینِ عشق بازیاشون ..
من دنبالِ عاشقیّتِ بی غَل و غَشَم..
نه حسّای پر از زَرق و بَرق که قیمتِ غَذایی که تو فِلان رستوران سِفارش میدن،
دوز مهر و‌محبّت و ارادت و توجّهشونو نشون میده..
حالا با این اوصاف،
هستی که باشَم آقاجان؟؟

mohammadho3in
11-19-2018, 02:49 AM
گذشته‌ای که حالمان را گرفته است
‏آینده‌ای که حالی برای رسیدنش نداریم
‏و حالی که حالمان را به هم می‌زند !
‏چه زندگی خوبی !

mohammadho3in
11-19-2018, 02:50 AM
پیش آمده هیچ وقت
پیشانی ات بلند باشد
بختت بلند تر؟
و مردی بلند بلند
بگوید "دوستت دارم"!؟

باید پیش آمده باشد
تا خیال نکنی
زن بودنت
بر باد های بیابان شده شاید

پیش آمده باید باشد
تا انتقام خودت را
از خودت نگیری
و به خوردِ خودت ندهی بیخود
که چه بهتر که "می توانم زن تنهای مستقلی باشم"!

و هیچ زنی
پای این دروغ را امضا نمی کند
مگر آنکه
پیش نیامده باشد!



هر روز فراموش مي كنم كه رفت كه نيست
كه ندارمش ...
خودم را سرگرم مي كنم با كار، با كتاب، با موسيقي.
شب ؛
اما همه چيزش فرق مي كند
جاي خالي اش عميق
تير مي كشد!

mohammadho3in
11-19-2018, 02:51 AM
عمری‌است
لبخندهای لاغر خود را
در دل ذخیره می‌کنم:
باشد برای روز مبادا!
اما
در صفحه‌های تقویم
روزی به نام روز مبادا نیست
آن روز هر چه باشد
روزی شبیه دیروز
روزی شبیه فردا
روزی درست مثل همین روزهای ماست
اما کسی چه می‌داند؟
شاید
امروز نیز روز مبادا باشد!

mohammadho3in
11-19-2018, 02:52 AM
به زندگی فکر کن !
ولی برای زندگی غصه نخور
دیدن حقیقت است ،
ولی درست دیدن، فضلیت .
ادب خرجی ندارد ،
ولی همه چیز را میخرد .
مهربان باش و دوست بدار و عاشق باش ،
شاید فردایی نباشد
شاید فردایی باشد ! اما عزیزی نباشد...

mohammadho3in
11-19-2018, 02:53 AM
بالاخره یه روز به سطحی از پختگی می‌رسی که با هر تعریف و تمجید و هر لبخند معناداری دلت نمی‌لرزه!
یه روز یاد می‌گیری کسی که قراره بره رو جوری بدرقه نکنی که یه عضو از وجودت رو با خودش ببره.
یاد میگیری با واقعیات زندگی و اتفاقات تلخ و شیرینی که برات میفته راحت‌تر کنار بیای، قبول کنی و تو خودت مچاله نشی.
بالاخره یه روز میرسه که واسه حرف مردم زندگی نکنی و حتی درمورد زندگی دیگران نظریه صادر نکنی.
یه روز که خودت رو دوست داشته‌باشی؛
می‌رسه روزی که روحت رو آزاد کنی
از بند همه چیز و همه کس!
بالاخره اون روز می‌رسه ...

mohammadho3in
11-19-2018, 02:54 AM
فرقِ من و تو فقط چند ساله !
من همين الآن مي خواهمَت
امّا تو
بخاطرِ بادِ سَرَت
ترديدِ بيجاي قلبت
وقت كُشيِ هميشگي ات
بايد آدمهاي از ما بهترانت اوّل له ات كنند
تا چند سالِ بعد قدرِ همين منِ ساده را بداني
فراموشكارِ محبوبم!
نمي خواهي همين امشب فكري كني؟
شايد راهِ چند ساله را يك شبه رفتي ...!

mohammadho3in
11-19-2018, 02:56 AM
+ آى پام
- حواست كجاست تو ؟
+ چرا داد ميزنى خب ؟
- پات داره خون مياد
+ ديوونه چرا تيشرتتو در ميارى ؟
- كه بپيچم دور زخم پات
+ نميخواد
- ساكت باش ، بزار بپيچم
+ آى ...
- گفتم دمپاييتو در نيار
+ خب با دمپايى برم توى دريا ؟!
- وقتى اينجا ايرانه آره
+ چه ميدونستم لب دريا ...
- آره تن ماهى ميخورن
+ تيشرتت خراب شد ديوونه
- به درك ، بيا بغلم بريم سمت ماشين
+ ميتونم راه بيام
- ميفهمى چى ميگم ؟
+ خب ميتونم خودم بيام
- نبايد فشار بيارى به پات
+ باشه ، اذيت ميشى آخه
- بيا ببينم ...
+ آروم برو خب !
- بايد بريم بيمارستان
+ بخدا چيزيم نيستا !
- خونريزى بند نمياد ، چيزيت نيست ؟
+ خيلى لوسم ميكنى تو !
- بشين آروم ، آها ، آفرين ...
+ بايد پانسمان بشه پام
- بله ! بد ميگى چيزيم نيست !
+ حالا چرا انقدر عصبانى هستى ؟
- هزار بار گفتم حواست به خودت باشه
+ بله ... ببخشيد ...
- نبايد زخم بشى ، نبايد ...
+ نبايد هيچ بلايى سرم بياد ، ميدونم
- عصبانى ميكنى منو ...
+ والا از قصد زخمى نشدم !
- تو درد بكشى ، من له ميشم
+ عاشقى خب !
- پس بد تا نكن با اين عاشق ...
+ چشم ... هه هه ... !
- چرا ميخندى ؟
+ آخه لخت نشستى پشت فرمون !
- اصلا حواسم نيست ، بيخيال
+ زشته مردم دارن ميبينن خب
- چشم مردم همه جا هست
+ خب اون بدن ورزشكارى رو ...
- همه ميخوان ؟!
+ گوه ... غلط كردن !
- اوهو ! دختره غيرتى ...
+ بزن كنار
- چرا ؟!
+ از صندوق تيشرت بردارى
- صبر كن برسيم بيمارستان
+ گفتم بزن كنار ...
- يك كلام ؟
+ يك كلام ...
- بفرماييد ، زدم بغل
+ سرمم شكست تو لخت نميشى !
- سرت بشكنه ، كمرم ميشكنه
+ دلم بشكنه چى ؟
- دلت ؟ چرا ؟
+ دخترا زل زدن بهت خب !
- از اون نظر ... ؟
+ از همون نظر ! پياده نميشى ؟
- چرا ؟!
+ گيجى ؟! تيشرت بپوشى !
- حق دارم گيج بشم خدايى !
+ چرا اونوقت ؟!
- از ديدن حسادت تو ...
+ چشه مگه ؟
- عشقه ... عشق ... پياده شدم ...
+ سرما ميخورى آخر ...
- ميخواى پياده نشم ؟!
+ كرم نريز ! روانى شدممممم !
- رفتم رفتم ...
راوى :
كنار دريا آشغال نريزيم ...
به كسى كه يار كنارش است ،
زل هاى مزخرف نزنيم ...
اگر كسى عاشق ماست ،
مراقب سلامتى خود باشيم ...
پايان.

mohammadho3in
11-19-2018, 02:57 AM
"خزان چشیده"بلاشک ، بهار را بلد است
رفیق ! مرغ ِ قفس ، انتظار را بلد است

زمان ، به باد فراموشی ام گرفته ولی
دلی که آینه باشد ، غبار را بلد است

جواب زخم تبر را به خنده خواهم داد
که سرو قامت من اقتدار را بلد است

گریختم همه شب از هجوم غم اما
مشام ِ شیر گرسنه ، شکار را بلد است

نمک به زخم دلم هرکه ریخت، حرفی نیست
که اشک، شُستن ِ این شوره زار را بلد است

سکوت کردنم از عمق بردباری بود
وگرنه سینه ی تنگم هوار را بلد است...

mohammadho3in
11-19-2018, 02:58 AM
جوانی کُنیــد؛
جلوی آینه با خودتان حرف بزنید،
بلند بخندید و بِچَـرخید!!
خودتـان را بغل کنید!

به دَرَک که چه فکری راجع به تو‌ میکنند!
فکرِ آنها تو را خوشبخت نمیکند؛
به درک که رفت...
او فقط راه را برای خوشبختی شما باز‌ کرده این را دیر یا زود میفهمید...
یک لحظه تصور کنید پیر و تنها و بیمارید،
(که حتما این لحظه را خواهید داشت)

آن لحظه تنها آرزویتان یک روز از همین روزهای جوانی شماست که بیهوده برایَش غُصه میخورید و بی هدف شب را صبح و صبحتان را شب میکنید.

این لحظه ها هیچ‌ جوره بر نمیگردند،
خودت به خودت خوشبختی را هدیه کن، خودت هیچوقت خودت را تَـرک نمیکند...

mohammadho3in
11-19-2018, 03:00 AM
ما نسل ساده لوح ترین کارآگاهانیم
برای خرید نکردن از دست فروش گوشه خیابان هزار و یک دلیل می آوریم و به چشم یک معتاد و خلافکار با او برخورد می کنیم اما برای نوشیدن یک فنجان قهوه داغ در کافه ای لوکس هیچ محدودیت قیمتی قائل نیستیم و مانند یک انسان متمدن کلاهِ تقدیمی از صندوق دار کافه را با اشتیاق به سر می گذاریم
انگار نسل ما را از رَحِم های بی رَحْمی زاییده اند
حتی حاضر نیستیم برای کودک گلفروش زیر باران مانده کمی شیشه اتوموبیل را پایین دهیم تا حرارت داخل اتوموبیل مرهمی باشد بر دستانِ از سرما ترک خورده اش
بحران مهربانی بیشتر از بحران اقتصادی نسل ما را تحدید می کند
دیوار هایی بلند از جنس مهربانی بین خودمان با نیازمندان کشیده ایم
ما هر آنچه را برای خود نمی پسندیم برای دیگران می پسندیم
ما از نسل کافران بت پرستیم
اما دیگر لات و هُبل و عُزی بت های ما نیستند
ما فقط یک بت داریم که آن را چرک کف دست خطاب می کنیم و برای آن که در پیشگاهش مقرب تر باشیم حتی از ریختن خون یکدیگر نیز ابایی نداریم
با رنج و زحمت بسیار پول به دست می آوریم تا با آن زندگی کنیم اما وقتی برای گذران زندگی آن را خرج می کنیم چنان ناراحت می شویم که انگار پاره ای از تنمان را از دست داده ایم
ما بت هایمان را مخلصانه می پرستیم
ما نسل آتیه سازانیم
قید تمام لذت ها را می زنیم و پس انداز می کنیم تا در آینده ای که هیچ گاه نمی آید به خوشی بپردازیم؛ خوشی که شاید با پول خریدنی نیست
ما نسل حسرت خور و دلواپسیم
حالمان را گرفته اند تا حسرت گذشته را بخوریم و دلواپس آینده باشیم
در نسل ما سوخت ها سهمیه بندی شده اما سوختن ها نامحدود است
زندگیمان بازیچه دست سیاست مدارانی است که تنها سیاستشان، سیاست تولید و جایگزینی "ژن خوب" است
ما از بازی های سیاسی بیزاریم حتی قوانین بازی را هم نمی دانیم اما به دلیل کمبود یار مجبوریم در این بازی از پیش باخته به ایفای نقش بپردازیم
ما نسل کودکان کار و جوانان بی کاریم
ما نسل رنگ باختن ریال در برابر دلاریم
قیمت ها با ما بزرگ می شوند و قد می کشند
ما نسلی مایوس از آینده ایم
چون #ما_نسل_مزخرفی_هستیم

Hosein333
11-19-2018, 11:11 PM
(sm10)

mohammadho3in
11-22-2018, 06:15 PM
‏دوست داشتن
تعریف پیچیده‌ای نداره لباسایی که خودت خریدی رو‌ میندازی رو باکس پایین تخت
اما لباسایی که‌اون‌ برات خریده رو چهار صبح هم باشه میزنی تو چوب‌لباسی
اگر این تعریف دوست داشتن نیست
تعریفش چی می‌تونه باشه!

mohammadho3in
11-22-2018, 06:15 PM
خوبى چت همین است
هر وقت بخواهى چیزى میگویى و هر وقت نمی‌خواهى نمی‌گویى و بدون خداحافظى گم مى‌شوى
می‌توانى با بغض بخندى و هیچکس نفهمد دارى گریه میکنى
مى‌توانى جواب حرفى را که دوست ندارى ندهى
دست هایت را زیر چانه بزنى و خیره شوى به مانیتور و بگویى سرم شلوغ است
میتوانى پشت کامپیوتر بنشینى و خاموش شوى و در یک لحظه اسمت لاى اسم آدمها گم شود و هیچ کس نگرانت نشود...
هیچ کس نگرانت نشود...

mohammadho3in
11-22-2018, 06:15 PM
جوری نگاهم میکنی که انگار
فقط نگاهم کرده باشی...
حرف میزنی که حرفی زده باشی...
کو موج نگاهت که من غرقش میشوم؟
نکنه خشک شده آن رعد حرفهایت که خشکم میکرد از شنیدن
چراغ صدای شب نشینی هامون چقدر تاریک شده!
اولاش هی خودمو گول میزدم که اگر اینجوری شد یا اینکارو کرد حتما دلیلش این بوده بعد فهمیدم که نه اونی که همش خودشو گول میزنه منم...
هی بهونه میساختم برای خودم برای دلم...
زورکی نمیشه انتخاب کرد، انتخاب شد
تو خوبِ خوبِ مطلق هم باشی اونکه نخواد تورو نمیبینه چون چشمش محدود به دیدن خوبیه توست
من با نگاه تو فهمیدم رک بودن هم سخت نیست
بی ریا بگم پذیرفته شدن زورکی نیست

mohammadho3in
11-22-2018, 06:16 PM
گاهی به تنها چیزی که احتیاج داریم یک حضورِ عمیق است.
حضور شخصی با قلبی وسیع که با فروتنی همراه با لبخندی از سر مهر به چشم‌های خسته‌مان نگاه کند و بگوید: خوب آمده‌ای
خسته نباشی
و چه کسی بیشتر از خود ما میتواند شاهد تمام خستگی‌ها و تلاش‌ها باشد؟
شاید امشب
شب نگاه کردن به چشم‌هایمان است.
شاید امشب
شب یادآوری باشد...