میگفت از من گذشته
میرفت و میگفت امشب
مهمون ناخونده دارم ...
یکی هم بود
که پنجره جمع میکرد
تا آسمانِ بیشتری داشته باشد ...
بار تلبنار مونده
از شهر و از یار مونده
قربانی جنگ بابا ...
یکی هم بود
که پنجره جمع میکرد
تا آسمانِ بیشتری داشته باشد ...
چه عجب از حالت مخفی دراومدی
@[فقط کسانی که در سایت عضو شده اند قادر به مشاهده لینک ها هستند عضویت در سایت کمتر از 1 دقیقه ست. برای عضو شدن در سایت کلیک کنید...]
تسبیح و سجاده بابا ...
یکی هم بود
که پنجره جمع میکرد
تا آسمانِ بیشتری داشته باشد ...
میگفت ما مرغ شامیم
حالا یا بزم عروسی
یا مجلس سوگواری ...
یکی هم بود
که پنجره جمع میکرد
تا آسمانِ بیشتری داشته باشد ...
افتادم 4 واحد برم به شاه مقصودم برسم
الدنگها خدایش کدومتون روزه میگیرن ؟
من که خودم نمیگیرم
در حال حاضر 496 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 496 مهمان ها)