از روی تو بیزارم ...
از روی تو بیزارم ...
یکی هم بود
که پنجره جمع میکرد
تا آسمانِ بیشتری داشته باشد ...
از هیچکس حتی خودت خیری ندیدی ...
یکی هم بود
که پنجره جمع میکرد
تا آسمانِ بیشتری داشته باشد ...
چشمات رو هر چی دلت میخواست بستی ...
یکی هم بود
که پنجره جمع میکرد
تا آسمانِ بیشتری داشته باشد ...
دستات خجالت میکشیدن توی جیبت ...
یکی هم بود
که پنجره جمع میکرد
تا آسمانِ بیشتری داشته باشد ...
هر چی بهت تقدیم شد دوز و کلک بود
قلبت شکست از بس که دستت بی نمک بود ...
یکی هم بود
که پنجره جمع میکرد
تا آسمانِ بیشتری داشته باشد ...
تونل کندوان نگاه تو ... یییییییههههههههههههههههه ...
یکی هم بود
که پنجره جمع میکرد
تا آسمانِ بیشتری داشته باشد ...
چون زیر بار دوستی جون کنده بودی
از مهره های گردنت شرمنده بود ...
یکی هم بود
که پنجره جمع میکرد
تا آسمانِ بیشتری داشته باشد ...
فاک دین ...
یکی هم بود
که پنجره جمع میکرد
تا آسمانِ بیشتری داشته باشد ...
آخرین اتوبوس ...
یکی هم بود
که پنجره جمع میکرد
تا آسمانِ بیشتری داشته باشد ...
دخیل میبستم به جاده های عبوس
دخیل میبستم به آخرین اتوبوس ...
یکی هم بود
که پنجره جمع میکرد
تا آسمانِ بیشتری داشته باشد ...
در حال حاضر 495 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 495 مهمان ها)