هادی و ممه تیر خیلی دارین زر میزنین
هادی و ممه تیر خیلی دارین زر میزنین
من از پشت شبهای بی خاطره
من از پشت زندان غم آمدم
من از آرزوهای دور و دراز
من از خواب چشمان نم آمدم ...
یکی هم بود
که پنجره جمع میکرد
تا آسمانِ بیشتری داشته باشد ...
تو تعبیر رویای نادیده ای
تو نوری که بر سایه تابیده ام
تو یک آسمان بخشش بی طلب
تو بر خاک تردید باریده ای ...
یکی هم بود
که پنجره جمع میکرد
تا آسمانِ بیشتری داشته باشد ...
اینم هست ولی نوشته داره
[فقط کسانی که در سایت عضو شده اند قادر به مشاهده لینک ها هستند عضویت در سایت کمتر از 1 دقیقه ست. برای عضو شدن در سایت کلیک کنید...]
تو را بر در نشاند او به طراری که میآید
تو منشین منتظر بر در که آن خانه دو در دارد
در حال حاضر 317 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 317 مهمان ها)