ای نور هر دو دیده بی تو چگونه بینم
وی گردنم ببسته از تو کجا گریزم ...![]()
ای نور هر دو دیده بی تو چگونه بینم
وی گردنم ببسته از تو کجا گریزم ...![]()
یکی هم بود
که پنجره جمع میکرد
تا آسمانِ بیشتری داشته باشد ...
![]()
ای شش جهت ز نورت چون آیینه است شش رو
ای روی تو خجسته از تو کجا گریزم ...![]()
یکی هم بود
که پنجره جمع میکرد
تا آسمانِ بیشتری داشته باشد ...
![]()
گر بندم از بصر را ور بکسلم نظر را
از دل نه ای گسسته ...![]()
یکی هم بود
که پنجره جمع میکرد
تا آسمانِ بیشتری داشته باشد ...
![]()
بهار دلکش رسید و دل به جا نباشد
از آنکه دلبر دمی به فکر ما نباشد ...![]()
یکی هم بود
که پنجره جمع میکرد
تا آسمانِ بیشتری داشته باشد ...
![]()
در این بهار ای صنم بیا و آشتی کن
که جنگ و کین با من حزین روا نباشد ...![]()
یکی هم بود
که پنجره جمع میکرد
تا آسمانِ بیشتری داشته باشد ...
![]()
صبحدم بلبل بر درخت گل به خنده میگفت
نازنینان را مه جبینان را وفا نباشد ...![]()
یکی هم بود
که پنجره جمع میکرد
تا آسمانِ بیشتری داشته باشد ...
![]()
اگر که با این دل حزین تو عهد بستی
حبیب من با رقیب من چرا نشستی
چرا دلم را عزیز من از کینه خستی ...![]()
یکی هم بود
که پنجره جمع میکرد
تا آسمانِ بیشتری داشته باشد ...
![]()
بیا در برم از وفا یک شب ای مه نخشب
تازه کن عهدی که برشکستی ...![]()
یکی هم بود
که پنجره جمع میکرد
تا آسمانِ بیشتری داشته باشد ...
![]()
هر شب دل پر خونم بر خاک درت افتد
باشد که چو روز آید بر وی گذرت افتد ...![]()
یکی هم بود
که پنجره جمع میکرد
تا آسمانِ بیشتری داشته باشد ...
![]()
در حال حاضر 84 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 84 مهمان ها)