عجیبه ایتونز نیومد
05 - Mummy Dust ...
یکی هم بود
که پنجره جمع میکرد
تا آسمانِ بیشتری داشته باشد ...
چه دردی میکشه عاشق فقط پاییز میدونه
همتین میتونی یه کاری واسه من انجام بدی لطفا
یکی هم بود
که پنجره جمع میکرد
تا آسمانِ بیشتری داشته باشد ...
دلگیر و خسته ام بی روح ساکتم
نبضم نمیزنه پلکم نمیپره
میدونم امشبم از خواب میپرم
از گریه تا سحر خوابم نمیبره
اون روبه روم داره پرواز میکنه
میبینمش هنوز از پشت پنجره
هی دست تکون میدم هی داد میزنم
اون سنگ دل ولی هم کوره هم کره
حتی اگه من از این عشق بگذرم
قلب شکسته م از حقش نمیگذره
دوران گیجی و سر گیجگیت گذشت
محکم بشین دلم این دور آخره ...
دلت که میلرزید من با چشام دیدم تو ذل تابستون چقدر زمستونه
یکی هم بود
که پنجره جمع میکرد
تا آسمانِ بیشتری داشته باشد ...
یه شب که سردم بود به مادرم گفتم
هوا که سرد میشه یاد تو می افتم
طفلی دلش لرزید
دلش دوباره شکست
تو ذل تابستون تو کوچه برف نشست
مسافرا شعرن
تو برف و بارونی
قطـــــــــــــــــــــــ ـــــــــــــــار قلب منه
چشم تو پنجره هاش
پنجره ها بستن مسافرا خستن
ببـــــــــــــــــــــــ ــــــــار تا دم صبح
به فکر هیچی نباش ...
در حال حاضر 227 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 227 مهمان ها)