گفت آتشی بی سبب نفروختم
دعوی بی معنیت را سوختم
گفت آتشی بی سبب نفروختم
دعوی بی معنیت را سوختم
یکی هم بود
که پنجره جمع میکرد
تا آسمانِ بیشتری داشته باشد ...
زانکه میگفتی نیم با صد نمود
همچنان در بند خود بودی که بود
یکی هم بود
که پنجره جمع میکرد
تا آسمانِ بیشتری داشته باشد ...
مرد را دردی اگر باشد خوش است
درد بی دردی علاجش آتش است
یکی هم بود
که پنجره جمع میکرد
تا آسمانِ بیشتری داشته باشد ...
یکی اینو از برق بکشه باو
Noémie Merlant
تا حالا کوجا بودی
بتی دارم که گرد گل ز سنبل سایه بان دارد
بهار عارضش خطی به خون ارغوان دارد
یکی هم بود
که پنجره جمع میکرد
تا آسمانِ بیشتری داشته باشد ...
در حال حاضر 252 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 252 مهمان ها)