نوشته اصلی توسط milad771
آخر شب خیابون خلوت ، دیدم یه پیرزنه چادری چاغ داره داد میزنه و تا من رسیدم پیرمرده با چزخ چینیش فرار کرد. رفتم گفتم چی شده . گفت برو بگیرش . گفت حاج خانم رفتش دیگه و بگین چی شده . گفت ننه ببخشین رک میگم این پیرمرده خرفت اومد جلومو گرفت و شلوارشو کشید پایبن و به من پیشنهاد بی شرمانه داد ، منم والا داشتم از دعا ابو حمزه میومدم اصلا کاری به پیرمرده نداشتم یهد جلوم سبز شد. گفتم طوری نیس حاج خانم نگران نباشید بخیر گذشت فرار کرد رفتش دیگه
تو را بر در نشاند او به طراری که می‌آید
تو منشین منتظر بر در که آن خانه دو در دارد
تا خونه ش همراهیش کردم تا نترسه
وقتی پیرمرد تو همچین شبی میزنه بالا
تو را بر در نشاند او به طراری که می‌آید
تو منشین منتظر بر در که آن خانه دو در دارد
جانم؟ وقت ندارم برو دو ماه دیگه بیاخانوم دکتر
فک کنم وقتی که بشی دکتر نقل بگیرم ازت بگی شما ؟ نمیشناسم برو آقا مزاحم نشوجانم؟ وقت ندارم برو دو ماه دیگه بیا
فک کنم وقتی که بشی دکتر نقل بگیرم ازت بگی شما ؟ نمیشناسم برو آقا مزاحم نشو
تعریفی نیست...نویدکم حالت چطوره ؟
@[فقط کسانی که در سایت عضو شده اند قادر به مشاهده لینک ها هستند عضویت در سایت کمتر از 1 دقیقه ست. برای عضو شدن در سایت کلیک کنید...]
در حال حاضر 146 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 146 مهمان ها)
مجوز های ارسال و ویرایش
پاسخ با نقل قول
