یاد باد آن که ز ما وقت سفر یاد نکرد
به وداعی دل غمدیده ی ما شاد نکرد ...
یاد باد آن که ز ما وقت سفر یاد نکرد
به وداعی دل غمدیده ی ما شاد نکرد ...
یکی هم بود
که پنجره جمع میکرد
تا آسمانِ بیشتری داشته باشد ...
دل به امید صدایی که مگر در تو رسد
ناله ها کرد در این کوه که فرهاد نکرد ...
یکی هم بود
که پنجره جمع میکرد
تا آسمانِ بیشتری داشته باشد ...
مطربا پرده بگردان و بزن راه عراق
که بدین راه بشد یار و ز ما یاد نکرد
یکی هم بود
که پنجره جمع میکرد
تا آسمانِ بیشتری داشته باشد ...
متاسفم واسه خودم از صمیم قلب سیاهم ...
یکی هم بود
که پنجره جمع میکرد
تا آسمانِ بیشتری داشته باشد ...
...
یکی هم بود
که پنجره جمع میکرد
تا آسمانِ بیشتری داشته باشد ...
ک...ی...ر تو این زندگی تخیلی
یکی هم بود
که پنجره جمع میکرد
تا آسمانِ بیشتری داشته باشد ...
من دلم تنگ شده ،فاجعه را میفهمی ؟
عمق دلتنگی و این حال مرا میفهمی؟
چون درختی که بریزد همه ی بار و برش
شده ام مضحکه ی صاعقه ها ،میفهمی؟
رو به موتم همه اینگونه به من خیره شدند
منم آن روح سراسیمه رها ،میفهمی ؟
قهر تو برده مرا تا درکاتی دیگر
شده ام کافر و مغضوب خدا، میفهمی ؟
گر خداوند بپرسد که چه می خواهی تو
من بگویم که تو را، باز ترا میفهمی ...؟
یکی هم بود
که پنجره جمع میکرد
تا آسمانِ بیشتری داشته باشد ...
شعر چيزي نيست
لحنِ گفتن «دوستت ميدارم» است
من
لال و كور و فلج و بيدست و پا شوم اگر
شعر نتوانم گفت شايد
اما
دوستت خواهم داشت حتمن!
"علیرضا روشن"
!?Who Cares؟!
در حال حاضر 630 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 630 مهمان ها)