میخواهمت بمان ...
میجویمت مرو ...
سرگشته ام چو باد ...
میخواهمت بمان ...
میخواهمت بمان ...
میجویمت مرو ...
سرگشته ام چو باد ...
میخواهمت بمان ...
یکی هم بود
که پنجره جمع میکرد
تا آسمانِ بیشتری داشته باشد ...
به کجا مرا کشانی که نمیدهی نشانم
به جز این دگر ندانم که تو جان این جهانی ...
یکی هم بود
که پنجره جمع میکرد
تا آسمانِ بیشتری داشته باشد ...
اگر از غروب رویت هوس ار کند شکایت
وگر این خیال واهی برد از سرم هوایت ...
یکی هم بود
که پنجره جمع میکرد
تا آسمانِ بیشتری داشته باشد ...
دگرم روا نباشد که نظر کنم به سویی
ببرد خیال من را ز جنون به جستجویی ...
ویرایش توسط Milik : 08-06-2016 در ساعت 02:40 AM
یکی هم بود
که پنجره جمع میکرد
تا آسمانِ بیشتری داشته باشد ...
با این روندی که تو درپیش گرفتی بایدم اینجوری بشه ..
من و گونه های خیسم به امید شانه هایت
به فسون ماه ماند شب سرد انتظارت
هوس از تو جان بگیرد به که گویمت چه بودی
مگر از تو دل ربودم که من از منم ربودی ...
یکی هم بود
که پنجره جمع میکرد
تا آسمانِ بیشتری داشته باشد ...
در حال حاضر 72 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 72 مهمان ها)