دارم halloween های ساخته راب زامبی رو میبینم
دارم halloween های ساخته راب زامبی رو میبینم
یکی هم بود
که پنجره جمع میکرد
تا آسمانِ بیشتری داشته باشد ...
مروح کن دل و جان را
دل تنگ پریشان را
چه دردی میکشه عاشق فقط پاییز میدونه
رفتن و رفتن و رفتن
دل به تنهایی سپردن
رفتن اما نرسیدن
لب دریا تشنه مردن
رفتن و رفتن و رفتن
حرفیه که ناتمومه
بغض یه گریه تلخه
که یه عمره تو گلومه
واسه من سفر همیشه
یه کبوتر سفیده
که رو سینه سفیدش
قطره قطره خون چکیده
گفتنی ها رو باید گفت
میگم این حرفو با فریاد
مثل ابرای مهاجر
نمیشم همسفر باد
به سفر من دیگه تن در نمیدم
گریه از درد سفر سر نمیدم
به سفر من دیگه تن در نمیدم
گریه از درد سفر سر نمیدم
گم شدن مثل یه سایه
میون غبار کینه
لب بسته پای خسته
قصه سفر همینه
هضم دلتنگی برای موج آسان نیست
آب دریا بی سبب بالا نمی آید رفیق
یا شبیه این جماعت باش یا تنها بمان
هیچکس سمت دلِ زیبا نمی آید رفیق ...
یکی هم بود
که پنجره جمع میکرد
تا آسمانِ بیشتری داشته باشد ...
ببینم این کیانوش امشب طلا میگیره حالمونو عوض کنه
ساعت چند شروع میشه ؟
یکی هم بود
که پنجره جمع میکرد
تا آسمانِ بیشتری داشته باشد ...
در حال حاضر 341 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 341 مهمان ها)