منم چو چشمه ی سرابم
چو نقش آرزو بر آبم
همچو قصه گو فسانه ام ...
یکی هم بود
که پنجره جمع میکرد
تا آسمانِ بیشتری داشته باشد ...
بلرزدم ز دل نسیمی
به وقت زندگی حبابم
در زمانه بی نشانه ام ...
یکی هم بود
که پنجره جمع میکرد
تا آسمانِ بیشتری داشته باشد ...
آرزو ، آرزو ای سراب بی کران ای امید بی نشان
ای که شعله های تو آتشم زند به جان
عشق من بود گناه من ...
یکی هم بود
که پنجره جمع میکرد
تا آسمانِ بیشتری داشته باشد ...
منم عاشق منم رسوا بار غم به دل نشسته ای
منم عاشق منم شیدا مرغ بال و پر شکسته ای ...
یکی هم بود
که پنجره جمع میکرد
تا آسمانِ بیشتری داشته باشد ...
چرا از ما تو ای زیبا رشته ی الفت گسسته ای
نمیپرسی ز حال ما فارغ از این حال خسته ای ...
یکی هم بود
که پنجره جمع میکرد
تا آسمانِ بیشتری داشته باشد ...
جز به دل مشتاقش غم آهی نمیسازد
آن که ندارد سوزی دیووانه نمیسازد
سوز دل بود گواه من ...
یکی هم بود
که پنجره جمع میکرد
تا آسمانِ بیشتری داشته باشد ...
حسین بریم ببازیم
یکی هم بود
که پنجره جمع میکرد
تا آسمانِ بیشتری داشته باشد ...
خواهرم شعر میشود از لب بغل دوست دخترش هر شب
در حال حاضر 667 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 667 مهمان ها)