[فقط کسانی که در سایت عضو شده اند قادر به مشاهده لینک ها هستند عضویت در سایت کمتر از 1 دقیقه ست. برای عضو شدن در سایت کلیک کنید...]
اگر خسته هستم پر از غصه ام، تو هم حال خوبی نداری ، نرو
تنت خسته از خستگی های من، سرت از سکوتم فراری، نرو
کتانی نپوشیده آماده ای، که از خط پایانمان بگذری
خودت را به رویای یک قهرمان، که دل می برد می سپاری نرو
من از مردم شهر آزرده ام، که با چشمشان پرده را می درند
به جایی که در بین نامحرمان، تو هم طعمه ای هم شکاری نرو
کنار کویری و باران شدی، تو را سمت دریا خودم می برم
خدایی اگر با کسی غیر من، نداری تو قول و قراری نرو
نه دل دل نکن من هم آماده ام، نمی خواهم اینجا خرابم شوی
فقط بعد از اینجا گل پونه ام، نکن سادگی پیش ماری نرو
فدای نگاهت شوم لعنتم، تو کردی که ته استکانی شوم
قسم می دهم آخرین بوسه را، اگر بر لبم می گذاری نرو
تن آهنی را سپردم به تو، دل نازکت را شکستم ولی
گلم می پرد عطر هر بوسه ای، که دادی به من یادگاری، نرو
حسین آهنی
پاییز میرسد که مرا مبتلا کند
با رنگهای تازه مرا آشنا کند
پاییز میرسد که همانند سال پیش
خود را دوباره در دلِ قالیچه جا کند
او میرسد که از پسِ نُه ماه انتظار
راز ِدرخت باغچه را برملا کند
او قول داده است که امسال ، از سفر
اندوههای تازه بیارد ؛ خدا کند
او میرسد که باز هم عاشق کند مرا
او قول داده است به قولش وفا کند
پاییز عاشق است ، وَ راهی نمانده است
جز این که روز و شب بنشیند دعا کند
شاید اثر کند ، وَ خداوندِ فصل ها
یک فصل را به خاطر او جابجا کند
تقویم خواست از تو بگیرد بهار را
تقدیر خواست راه شما را جدا کند
خش خش ؛ صدای پای خزان است ، یک نفر
در را به روی حضرت پاییز وا کند ...
علیرضا بدیع ...
یکی هم بود
که پنجره جمع میکرد
تا آسمانِ بیشتری داشته باشد ...
ای که تورو پرستیدم از خدا نترسیدم
واسه کویر خشک قلبت مثه بارون شدم باریدم
اگه تو خاک بشی من گردم
اگه تو غم بشی من دردم
ای که شمعی و من پروانه
همیشه دور تو می گردم
تویی تموم حرفو دردم
تویی گرمیه دست سردم
هر دم تو کنارم هستی
من به دردو غم می خندم
گریه تو صدام می میره
خنده رو لبام می شینه
چشمام تو آینه ی چشمات
دنیا رو قشنگ می بینه
@[فقط کسانی که در سایت عضو شده اند قادر به مشاهده لینک ها هستند عضویت در سایت کمتر از 1 دقیقه ست. برای عضو شدن در سایت کلیک کنید...]
@[فقط کسانی که در سایت عضو شده اند قادر به مشاهده لینک ها هستند عضویت در سایت کمتر از 1 دقیقه ست. برای عضو شدن در سایت کلیک کنید...]
حمید و امید دمتون گرم برای سریالِ " دایی جان ناپلئون " .
از دی شب دارم می بینمش و واقعا فکر نمی کردم این قدر سریالِ جدی ای باشه .
پاسپان حرم دل شده ام شب همه شب ...
یکی هم بود
که پنجره جمع میکرد
تا آسمانِ بیشتری داشته باشد ...
در حال حاضر 325 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 325 مهمان ها)