تمام روحمو برای دیدنت به خونه میکشید ...
تمام روحمو برای دیدنت به خونه میکشید ...
یکی هم بود
که پنجره جمع میکرد
تا آسمانِ بیشتری داشته باشد ...
و عشق چیست به جز اینکه سالها هر شب
کنار بالش خود وقت خواب گریه کنی ...
یکی هم بود
که پنجره جمع میکرد
تا آسمانِ بیشتری داشته باشد ...
... دلم تنگ است ...
یکی هم بود
که پنجره جمع میکرد
تا آسمانِ بیشتری داشته باشد ...
Red Beard ...
یک ساعت و نیمِ آخرش ...
یکی هم بود
که پنجره جمع میکرد
تا آسمانِ بیشتری داشته باشد ...
استاد رضا یزدانی - یکی از آهنگهای اجرا شده در تئاتر مسافران با موسیقی علیرصا افکاری
[فقط کسانی که در سایت عضو شده اند قادر به مشاهده لینک ها هستند عضویت در سایت کمتر از 1 دقیقه ست. برای عضو شدن در سایت کلیک کنید...]
یکی هم بود
که پنجره جمع میکرد
تا آسمانِ بیشتری داشته باشد ...
چگونه با تو باشم که در تو فنا شم
تو رفته ای و بهتر که من هم نباشم
چگونه جان خود را به دستم بگیرم
بگو چگونه باید برایت بمیرم
بدون با تو بودن به خود برنگشتم
هر آنچه که تو از آن گذشتی گذشتم
تو با دلم چه کردی که در زمان ندیدم
من آن نشانه ها را به این نشان ندیدم
به جز هوای عشقت هوایی در سرم نیست
هر آنچه که تو هستی در این و آن ندیدم
شکسته بودی و من به یک آن شکستم
چنان که با دو چشمم به باران نشستم
به بال و پر رساندی خودت پر نداری
رسانده ای به سامان مرا سر نداری
تو با دلم چه کردی که در زمان ندیدم
من آن نشانه ها را به این نشان ندیدم
به جز هوای عشقت هوایی در سرم نیست
هر آنچه که تو هستی در این و آن ندیدم ...
یکی هم بود
که پنجره جمع میکرد
تا آسمانِ بیشتری داشته باشد ...
خدا در حال اجرا ...
یکی هم بود
که پنجره جمع میکرد
تا آسمانِ بیشتری داشته باشد ...
[فقط کسانی که در سایت عضو شده اند قادر به مشاهده لینک ها هستند عضویت در سایت کمتر از 1 دقیقه ست. برای عضو شدن در سایت کلیک کنید...]
[فقط کسانی که در سایت عضو شده اند قادر به مشاهده لینک ها هستند عضویت در سایت کمتر از 1 دقیقه ست. برای عضو شدن در سایت کلیک کنید...]
یکی هم بود
که پنجره جمع میکرد
تا آسمانِ بیشتری داشته باشد ...
[فقط کسانی که در سایت عضو شده اند قادر به مشاهده لینک ها هستند عضویت در سایت کمتر از 1 دقیقه ست. برای عضو شدن در سایت کلیک کنید...]
در حال حاضر 6 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 6 مهمان ها)