زمونه ...
زمونه ...
یکی هم بود
که پنجره جمع میکرد
تا آسمانِ بیشتری داشته باشد ...
![]()
بهترين جای جهان
فرصت آغوش تو
مثل يک در پشتِ تو
خوش صداتر بسته شو ...![]()
یکی هم بود
که پنجره جمع میکرد
تا آسمانِ بیشتری داشته باشد ...
![]()
اما یک شاعرِ قصه گو زنده ماند . شاید برای بزمِ فاتحان . لازم بود بیاید حتی از آینده . . .
هیچ وقت تاثیری که تفکر و شعر این آدم داره رو یادم نمیره !
[فقط کسانی که در سایت عضو شده اند قادر به مشاهده لینک ها هستند عضویت در سایت کمتر از 1 دقیقه ست. برای عضو شدن در سایت کلیک کنید...]
[فقط کسانی که در سایت عضو شده اند قادر به مشاهده لینک ها هستند عضویت در سایت کمتر از 1 دقیقه ست. برای عضو شدن در سایت کلیک کنید...]
در این شب سرد،
بیدارم و بس
دلتنگ توام، درگیر قفس
با هر چه صدا،
با هر چه نفس
فریاد از تو، ای عشق ...![]()
یکی هم بود
که پنجره جمع میکرد
تا آسمانِ بیشتری داشته باشد ...
![]()
در حال حاضر 21 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 21 مهمان ها)