زمونه ...
زمونه ...
یکی هم بود
که پنجره جمع میکرد
تا آسمانِ بیشتری داشته باشد ...
بهترين جای جهان
فرصت آغوش تو
مثل يک در پشتِ تو
خوش صداتر بسته شو ...
یکی هم بود
که پنجره جمع میکرد
تا آسمانِ بیشتری داشته باشد ...
اما یک شاعرِ قصه گو زنده ماند . شاید برای بزمِ فاتحان . لازم بود بیاید حتی از آینده . . .
هیچ وقت تاثیری که تفکر و شعر این آدم داره رو یادم نمیره !
[فقط کسانی که در سایت عضو شده اند قادر به مشاهده لینک ها هستند عضویت در سایت کمتر از 1 دقیقه ست. برای عضو شدن در سایت کلیک کنید...]
[فقط کسانی که در سایت عضو شده اند قادر به مشاهده لینک ها هستند عضویت در سایت کمتر از 1 دقیقه ست. برای عضو شدن در سایت کلیک کنید...]
در این شب سرد،
بیدارم و بس
دلتنگ توام، درگیر قفس
با هر چه صدا،
با هر چه نفس
فریاد از تو، ای عشق ...
یکی هم بود
که پنجره جمع میکرد
تا آسمانِ بیشتری داشته باشد ...
در حال حاضر 379 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 379 مهمان ها)