این بود زندگی ...
یکی هم بود
که پنجره جمع میکرد
تا آسمانِ بیشتری داشته باشد ...
تا دم از شام سر زلف سیاهت نزنند
با صبا گفت و شنیدم سحری نیست که نیست ...
یکی هم بود
که پنجره جمع میکرد
تا آسمانِ بیشتری داشته باشد ...
در حال حاضر 337 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 337 مهمان ها)