و بازم اعلام میکنم که متاسفم واسه خودم و این زندگی که داخلش تشریف دارم و هر لحظه به لحظه واسه تموم شدنم لحظه شماری میکنم ...
نخست وزیر امام میلاد (ع)
یکی هم بود
که پنجره جمع میکرد
تا آسمانِ بیشتری داشته باشد ...
تشکز زدنت چی بود پس ...
یکی هم بود
که پنجره جمع میکرد
تا آسمانِ بیشتری داشته باشد ...
حتی اگه شده توی همین دنیای مجازی هم میشه دلبستگی داشت با نفر آدم درست و حسابی باشیم همین که حالمون عوض میشه خودش کلی ارزش داره
ولی اینم بگم که من اگه از کسی خوشم اومد دیگه محازی بودن برام مهم نیست و جزء رفیق واقعی میدونم
بعضی وقتا واقعا سخته اون غمی که توی دلت هست سخته بخواد شاد باشی ولی میشه شاد بود .. اولش سخته ولی میشه دیگه عادت کنی فقط بعضی وقتتا به هم میریزی
رو لب بسته ی غنچه وقتی پاییز میاد
چه غم انگیز میاد
چی بگه به کی بگه
زندگی عاقبتش نبودنه
یه سرود ناتموم سرودنه ...
یکی هم بود
که پنجره جمع میکرد
تا آسمانِ بیشتری داشته باشد ...
در حال حاضر 256 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 256 مهمان ها)