دیوث
دیوث
تو را بر در نشاند او به طراری که میآید
تو منشین منتظر بر در که آن خانه دو در دارد
من دست و پا انداختم وز جست و جو پرداختم
ای مرده جست و جوی من در پیش جست و جوی او
من چند گفتم های دل خاموش از این سودای دل
سودش ندارد های من چون بشنود دل هوی او
تو را بر در نشاند او به طراری که میآید
تو منشین منتظر بر در که آن خانه دو در دارد
من ماندم و من ماندم و این نابرادرها
من ماندم و من ماندم و این دستخنجر ها
من ماندم و این گله ی پا در هوا بنویس
من ماندم و این کوتهان میرزا بنویس
من ماندم و مشتی نباید گفت امرد مرد
من ماندم و این گوسپندان تمدن گرد
این هفت سرهای دوپا این جوجه شاعرها
این تا کماکان ، تا ابد ، تا باد قاطرها
من ماندم و بنویس مشتی رند پالان دوز
مشتی قلم باره ، دهن پاره ، گریبان سوز
من ماندم و من ماندم و من ماندم و بنویس
من ماندم و من ماندم و من ماندم و ابلیس
.
آغوش من طعم تعفن دارد از باران
طعم تعفن دارد از آغوش نا یاران
آغوش من طعم نباید گفت را دارد
از اندکان کوته بنویس بسیاران
رجالگان درجای جای شهر میخوانند
شعر بلند عشق را در مدح کفتاران
من دور میریزم شما بی پیش و پس ها را
در منجلاب نخوت از خویش بیزاران
درد مرا بر بالهای بیکسی بنویس
شاید بخوانند این مباداهای بی باران
.
درد مرا بر بالهای بیکسی بنویس
درد مرا بر برگ برگ اطلسی بنویس
درد مرا بر گریه بغض بی تو بی آرام
بر ابرهای کولی دلواپسی بنویس
بر آسمان بی عقاب این مترسک ها
درد مرا چون زخم چنگ کرکسی بنویس
بنویس که داری به دادم می رسی بنویس
بنویس که داری به دادم می رسی بنویس
.
ایثار کن بنویس این ها واژه دزدانند
این خاک برسرها همان دفتر به مزدانند
این ها جنونت را به اقیانوس می ریزند
درخواب بی پروانه ات کابوس می ریزند
.
من وارث کابوس های بی تو بارانم
فرزند نامشروع جبراییل و شیطانم
دستان من بوی بزرگ بی تویی دارد
من همچنان قربانی قهر خدایانم
گهواره های خالی از موسای شعرم را
بر آب های نیلگون گریه می رانم
معجونی از بسیارهای بی تو نابسیار
من نیمه حیوان ، نیمه شیطان ، نیمه انسانم
درد مرا بر بالهای بیکسی بنویس
بنویس من تبعیدی عشق تو می مانم
.
من میروم تبعیدی شهر شما باشم
پرواز گرد ابرها و بادها باشم
.
میرم تموم دلخوشی هامو بسوزونم
میرم شبای قحط رویامو بسوزونم
میرم که با کبریتهای نیمسوز درد
ته مونده خواب درختامو بسوزونم
میرم کفن خواب تموم قبرها باشم
میرم تن کابوس پیمامو بسوزونم
درد منو رو برگ برگ اطلسی بنویس
میرم تموم اطلسی هامو بسوزونم
.
میرم از این چیزی که هستم هست تر باشم
بن بست تر ، بن بست تر ، بن بست تر باشم...!
یاغی
ای شب تو زلفش دیده ای ...
تو را بر در نشاند او به طراری که میآید
تو منشین منتظر بر در که آن خانه دو در دارد
دیگه کجاهاش رو دیدن ؟
یکی هم بود
که پنجره جمع میکرد
تا آسمانِ بیشتری داشته باشد ...
در حال حاضر 343 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 343 مهمان ها)