آخرین پیک است این، ساغر نمی گوید دروغ
مادرش آمد ، صدای در نمی گوید دروغ
از شروع مدرسه بابا همینطور آب داد!
دسته گل هایی که شد پرپر نمی گوید دروغ
من نبودم بود او، من آمدم بابا نبود
بچه یعنی تخم جن!! مادر نمی گوید دروغ
بود اخراجت صحیح، آدم خطایت محرز است
هر چه باشد حضرت داور نمی گوید دروغ
خواب دیدم رفته ام مکه عنایت شد به من
بر سرم این فضله کفتر نمی گوید دروغ!
من نمی گویم خدا مرده است.. نیچه راست گفت..
مطمئن هستم ولی کافر نمی گوید دروغ
حال ما این روزها بد نیست اما می شود..
آتش در زیر خاکستر نمی گوید دروغ
گر میسر نیست حرف بد زدن از روبرو
می توان از پشت زد، خنجر نمی گوید دروغ
می توان زیر فشار عده ای خر همچنان
سبز ماند و سبز شد، شبدر نمی گوید دروغ
یا که عمری در کثافت غلت زد با اینهمه
حس خوبی داشت نیلوفر نمی گوید دروغ
تا ابد نتوان دهان خانه ها را گل گرفت
زیر سقف، این درز شرم آور نمی گوید دروغ
کار هر خر نیست شاخ انداختن، نه! واقعا ــ
کار هر خر نیست! گاو نر نمی گوید دورغ
هیچ چیزی در جهان مانند مردن راست نیست
بعد مرگش آدمی دیگر نمی گوید دروغ
بی گمان هر کس که باشد کارش از این ور درست
هیچ وقت اینقدر از آن ور نمی گوید دروغ!!
کی به خلوت می روند آن کار دیگر می کنند؟
حافظ! آدم بر سر منبر نمی گوید دروغ!
ما مسلمانیم و ایرانی، هزاران بار شکر!
یک نفر حتی در این کشور نمی گوید دروغ!
راست فرمودند الشعرو لسان الصادقین
هیچکس از شاعران بهتر نمی گوید دروغ
رحیم رسولی
قو قولی قو قـــــــــــــــــــو قو قو
سامقولی قُلیکم قوقولیا
سال نو مبارک
سال خوبی داشته باشید
دو روز از تعطیلات نوروزی میگذره و من کماکان کسی رو ندیدم
و کماکان کسی هم منو ندیده ..
یکی هم بود
که پنجره جمع میکرد
تا آسمانِ بیشتری داشته باشد ...
![]()
سینجول بیا اسکایپ تا با چهره ی افسونگرت سال خود را شروع کنم ...
یکی هم بود
که پنجره جمع میکرد
تا آسمانِ بیشتری داشته باشد ...
![]()
بس است هر چه زمین از من و تو بار کشید
چگونه می شود از زندگی کنار کشید!
چقدر می شود آیا به روی این دیوار
به جای پنجره نقاشی بهار کشید!
برای دور زدن در مدار بی پایان
چقدر باید از این پای خسته کار کشید؟
گلایه از تو ندارم چرا که آن نقاش
مرا پیاده کشید و تو را سوار کشید!
حکایت من و تو داستان تکّه یخی ست
که در برابر خورشید انتظار کشید!
چگونه می شود از مردم خمار نگفت
ولی هزار رقم دیده ی خمار کشید؟
اگر بهشت برای من و تو است چرا
پس از هبوط، خدا دور آن حصار کشید؟
چرا هر آن چه هوس را اسیر کرد امّا
برای تک تک شان نقشه ی فرار کشید؟
خدا نخست سری زد به جبّه ی منصور
سپس به دست خودش جبّه را به دار کشید!
خودش به فطرت ابلیس سرکشی آموخت
و بعد نقطه ی ضعفی گرفت و جار کشید
غزل، قصیده اگر شد مقصر آن دستی ست
که طرح قصه ی ما را ادامه دار کشید!
غلامرضا طریقی
بی لشگریم؛ حوصله ی شرح قصه نیست
فرمانبریم؛ حوصله ی شرح قصه نیست
با پرچم سفید به پیکار می رویم
ما کمتریم، حوصله ی شرح قصه نیست
فریاد می زنند؛ ببینید و بشنوید
کور و کر ایم! حوصله ی شرح قصه نیست
تکرار نقش کهنه ی خود در لباس نو
بازیگریم! حوصله ی شرح قصه نیست
آیینه ها به دیدن هم خو گرفته اند
یکدیگریم! حوصله ی شرح قصه نیست
همچون انار خون دل از خویش می خوریم
غم پروریم! حوصله ی شرح قصه نیست
آیا به راز گوشه ی چشم سیاهِ دوست
پی می بریم؟! حوصله ی شرح قصه نیست
فاضل نظری ...
یکی هم بود
که پنجره جمع میکرد
تا آسمانِ بیشتری داشته باشد ...
![]()
در حال حاضر 61 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 61 مهمان ها)