یادت رفته از بس دیگه نبودیم....
گفتیم اسمت چی بود
گفت دلبر که جان فرسود از او
گفتیم مگه توام بلدی
گفت اسممه، رفت....
عین رفتنِ جان از بدن دیدم که جانم می رود....
الی ...
تو را بر در نشاند او به طراری که میآید
تو منشین منتظر بر در که آن خانه دو در دارد
در حال حاضر 670 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 670 مهمان ها)