دیوثا
دیوثا
یه شب که سردم بود به مادر گفتمنوشته اصلی توسط Hadi
پروانه ها وقتی که میسوختن تقدیرتو دوختن به تقدیرم
هر وقت دلت میگیره میسوزن هر وقت دلت میسوزه میمیرن
هوا که سرد میشه یاد تو میوفتم
طفلی دلش لرزید دلش دوباره شکست
تو ظل تابستون تو کوچه برف نشست ...
یکی هم بود
که پنجره جمع می‌کرد
تا آسمانِ بیشتری داشته باشد ...
محبوب من چشمات به من میگن
روز جدایی خیلی نزدیکه
میری نمیدونی که دور از تو
دنیام چقدر غمگین و تاریکه
دنیای من تاریک و غمگینه
بار جدایی خیلی سنگینه
هر کس که از حالم خبر داره
از شونه هام این بارو برداره
یه شب که سردم بود به مادر گفتم
هوا که سرد میشه یاد تو میوفتم
طفلی دلش لرزید دلش دوباره شکست
تو ظل تابستون تو کوچه برف نشست ...
شب قبل اینکه مادرم بره اینو گوش میدادم تا خود صبح تو بیمارستان
یکی هم بود
که پنجره جمع می‌کرد
تا آسمانِ بیشتری داشته باشد ...
دوش شراب ریختی از بر ما گریختی
بار دگر گرفتمت بار دگر چنان مکن
تو را بر در نشاند او به طراری که می‌آید
تو منشین منتظر بر در که آن خانه دو در دارد
تیز مهدی یغمایی خیلی شخمیه
مادر خودت ؟ چه سالی بود ؟ تصادف کردن پدرمادرت ؟ خدا رحمتشون کنه
دنیای سگی ...
آره - 90 - نهمادر خودت ؟ چه سالی بود ؟ تصادف کردن پدرمادرت ؟ خدا رحمتشون کنه
دنیای سگی ...
یکی هم بود
که پنجره جمع می‌کرد
تا آسمانِ بیشتری داشته باشد ...
پس چی ؟
در حال حاضر 637 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 637 مهمان ها)
مجوز های ارسال و ویرایش
پاسخ با نقل قول
