مرآت جان زدونم از طاعت ریایی
با زاهدان زنگار میفروشم ...
یکی هم بود
که پنجره جمع میکرد
تا آسمانِ بیشتری داشته باشد ...
بی تو بودن را برای با تو بودن دوست دارم ...
می گفت پیر عاکف من نیستم مطفف
زیرا که جلوه با خلق بسیار می فروشم ...
یکی هم بود
که پنجره جمع میکرد
تا آسمانِ بیشتری داشته باشد ...
آهنگ روسی که گفتم خداست [فقط کسانی که در سایت عضو شده اند قادر به مشاهده لینک ها هستند عضویت در سایت کمتر از 1 دقیقه ست. برای عضو شدن در سایت کلیک کنید...]
[فقط کسانی که در سایت عضو شده اند قادر به مشاهده لینک ها هستند عضویت در سایت کمتر از 1 دقیقه ست. برای عضو شدن در سایت کلیک کنید...]
[فقط کسانی که در سایت عضو شده اند قادر به مشاهده لینک ها هستند عضویت در سایت کمتر از 1 دقیقه ست. برای عضو شدن در سایت کلیک کنید...]
داغش گداخت جانم خاموش کی توانم
لب میگشایم اینک اسرار میفروشم ...
یکی هم بود
که پنجره جمع میکرد
تا آسمانِ بیشتری داشته باشد ...
دارند وهم هستی ، خلقی ز جهل و مستی
ز کبر و پستی، ز خود پرستی ...
یکی هم بود
که پنجره جمع میکرد
تا آسمانِ بیشتری داشته باشد ...
ای بس که نباشیم و جهان خواهد بود
نی نام ز ما و نی نشان خواهد بود ...
یکی هم بود
که پنجره جمع میکرد
تا آسمانِ بیشتری داشته باشد ...
زین پیش نبودیم و نبود هیچ خرد
زین پس چو نباشیم همان خواهد بود ...
یکی هم بود
که پنجره جمع میکرد
تا آسمانِ بیشتری داشته باشد ...
غمگین چو پاییزم از من بگذر
شعری غم انگیزم از من بگذر
سر تا به پا عشقم دردم سوزم
بگذشته در آتش شب چون روزم ...
یکی هم بود
که پنجره جمع میکرد
تا آسمانِ بیشتری داشته باشد ...
در حال حاضر 116 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 116 مهمان ها)