تجربه کن همه آدمای دیگه رو
محاله کسی رو تو حساس باشه
تنگ میشه دلت واسه همین طعنه هام
کسی تو رو بیشتر از من میخواست؟!
خب باشه...
تجربه کن همه آدمای دیگه رو
محاله کسی رو تو حساس باشه
تنگ میشه دلت واسه همین طعنه هام
کسی تو رو بیشتر از من میخواست؟!
خب باشه...
و عشق یک بیماری بدخیم روحی بود...
دلم تنهاست ، دلگیرم ، همش حس میکنم دارم بدون عشق میمیرم
دلم تنهاست ، مجبورم ، فراموشت کنم حالا که از چشمای تو دورم
بیا کز دیده جیجونی بسازیم ...
یکی هم بود
که پنجره جمع میکرد
تا آسمانِ بیشتری داشته باشد ...
بیا لیلی و مجنونی بسازیم ...
یکی هم بود
که پنجره جمع میکرد
تا آسمانِ بیشتری داشته باشد ...
تو را بر در نشاند او به طراری که میآید
تو منشین منتظر بر در که آن خانه دو در دارد
ترسم در این دلهای شب
از سینه آهی سر زند
برقی ز دل بیرون جهد
آتش به جایی در زند ...
یکی هم بود
که پنجره جمع میکرد
تا آسمانِ بیشتری داشته باشد ...
گفتم نگاه کن
گفتم سوال کن
گفتم بجنگ
گفتم هر آنچه که باید و شاید
گفت:
ای از دست رفته به دست غرور خویش
هم رزم با دریغ، هم بزم انهدام
جنگیده ای ؟
پرسیده ای ؟
دل بسته ای ؟
خط نگاه را ، بر خلوت غریب ره کور ، بسته ای ؟
گفتم که:
-گفته ام
ابر گریه عقیم است در چشم های مرد
سرداد گریه را
از دیدگان خویش
اشکهای مرا بارید
در خشک قحط سال
انگار
گل دانه های اشک روی آینه می کاشت
آیینه تاب دار گشت
ز خیز آبهای اشک ، بارش بی هنگام
خیز آب تشنه چهره ای او را بلعید
دیگر کسی نبود
هرگز کسی نبود
آنجا کسی نبود
جز لاشه ام
که زیر قلب آینه فریاد می کشید
دشت شفق
در خون نشت از عطش قطره های خون
دشت شقایق از عطش بوسه های داس
در قحط خشک سال
نصرت رحمانی
در حال حاضر 659 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 659 مهمان ها)