مهمون داریم میلاد یه سینی چایی بیار
مهمون داریم میلاد یه سینی چایی بیار
شاه مقصود منو یاد کافه های شلوغ میندازه
یکی هم بود
که پنجره جمع میکرد
تا آسمانِ بیشتری داشته باشد ...
با شاه مقصود نمی تونم ارتباط برقرار کنم
تو را بر در نشاند او به طراری که میآید
تو منشین منتظر بر در که آن خانه دو در دارد
دو روز بیدارم
خواب مرا ببسته ای بی تو به سر نمیشود
یکی هم بود
که پنجره جمع میکرد
تا آسمانِ بیشتری داشته باشد ...
با اين شيش هشتاش بره يه فيت با عليشمس بده خوب از اب درمياد
دست که میبردی
به کوله بار سفر
دخیل میبستم
به دستگیره ی در
دخیل میبستم
به جاده ها عبوس
دخیل میبستم
به آخرین اتوبوس ...
یکی هم بود
که پنجره جمع میکرد
تا آسمانِ بیشتری داشته باشد ...
در حال حاضر 467 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 467 مهمان ها)