موریانه های عهد عتیق ، توی گهواره ی تو می خوابن
موش مرده های زن سالار ، رو سرم پنیر می سابن
چی به روز خودم نیاوردم ، همه چیزم غریب و سر سامه
دود سیگار و قرص خواب آور ، سال های ساله همرامه
وعده های نچسب صبحانه ، قرص جوشان منیزیم
عضلاتم گرفته از وحشت ، پرت می شم تو آب آکواریوم
من یه دیوونه ام که چن ساله ، فکر می کنم یه دلفینم
خودکشی می کنم تو حوض حیاط ، ماهو گیلاس سرخ می بینم
عنکبوتم که با تمام وجود ، آرزو می کنم ستاره بشم
پرده ها رو کنار بزنم ، روی سقفم دراز بکشم
شاهکار یه شاعر روسم ، "ابر شلوار پوش" سیمانی
من یه سرباز دائم الخمرم ، پای این برجک نگهبانی
تا جنین از تو شیشه ی الکل ، به لباسای چرک می خنده
پدرم زنده می شه و با شرم ، دست و پامو به تخت می بنده
چی شده چرا نمی خوابی ؟! با خودم حرف می زنم یک ریز
دست می برم تو اعصابم ، واسه من یه پیک دیگه نریز
روزهای تهوع انگیز و قرصهای متوکلوپرامید
حالم از زندگی به هم می خورد ، تو سرم خروس می جنگید ...
ساناز صفایی
ویرایش توسط Milik : 06-10-2016 در ساعت 03:53 AM
یکی هم بود
که پنجره جمع میکرد
تا آسمانِ بیشتری داشته باشد ...
[فقط کسانی که در سایت عضو شده اند قادر به مشاهده لینک ها هستند عضویت در سایت کمتر از 1 دقیقه ست. برای عضو شدن در سایت کلیک کنید...]
حوصله دعوا ندارم
در حال حاضر 392 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 392 مهمان ها)