[فقط کسانی که در سایت عضو شده اند قادر به مشاهده لینک ها هستند عضویت در سایت کمتر از 1 دقیقه ست. برای عضو شدن در سایت کلیک کنید...]
جااااااا اهاها هاها ها ها
ویدئو رو دیدم خیلی حالم گرفته شد
بچه های کوچیک زیر 7 سال داشتن تو کوره آجر پزی کار میکردن
شرمساری اگه ما بودیم یه ساعتم دووم نمیاوردیم
@[فقط کسانی که در سایت عضو شده اند قادر به مشاهده لینک ها هستند عضویت در سایت کمتر از 1 دقیقه ست. برای عضو شدن در سایت کلیک کنید...] @[فقط کسانی که در سایت عضو شده اند قادر به مشاهده لینک ها هستند عضویت در سایت کمتر از 1 دقیقه ست. برای عضو شدن در سایت کلیک کنید...]
[فقط کسانی که در سایت عضو شده اند قادر به مشاهده لینک ها هستند عضویت در سایت کمتر از 1 دقیقه ست. برای عضو شدن در سایت کلیک کنید...]
[فقط کسانی که در سایت عضو شده اند قادر به مشاهده لینک ها هستند عضویت در سایت کمتر از 1 دقیقه ست. برای عضو شدن در سایت کلیک کنید...]
[فقط کسانی که در سایت عضو شده اند قادر به مشاهده لینک ها هستند عضویت در سایت کمتر از 1 دقیقه ست. برای عضو شدن در سایت کلیک کنید...]
صدای روضه های مسجد به گوشم میرسه
گُمَم در لابلای افکارم
افکاری زخمی و سرکوب شده
عُقده هایی وا نشده ، پس زده شده
مثل یک جسدی بی روح و در انتظار دوباره ی تکرار
تکرار روزهای تکراری و جبری مضحک
خسته از عادت و تیک تاک ساعت اتاق... خسته از روز مرّگی ها
خسته از تسلسل ، خسته از پریودهای دردناک زندگی
خسته از ترسیم رسیدن به انتها و باز آغازی دایره وار ...
خسته از رسیدن به اول خط ، پلّه ی اول
چه چیز را گم کرده ام که درونم این چنین آشفته است
خدایم را ؟
اتاقی سرد و خسته که مرا می پاید ...
اتاق پسرک تنها و شب های سردرگمی که او را به سُخره گرفته اند ...
علیرضا بهجتی
یکی هم بود
که پنجره جمع میکرد
تا آسمانِ بیشتری داشته باشد ...
در حال حاضر 301 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 301 مهمان ها)