تازه ویندوزمم سونه، آی عم به روز
تازه ویندوزمم سونه، آی عم به روز
من آن طبیبِ زمین گیرِ زار و بیمارم
که هر چه زهر به خود می دهم نمی میرم ...
یکی هم بود
که پنجره جمع میکرد
تا آسمانِ بیشتری داشته باشد ...
دست که می بردی به کوله بار سفر
دخیل می بستم به دستگیره در
دخیل می بستم به جاده های عبوس
دخیل می بستم به آخرین اتوبوس
این قسمت شعر منو یاد این عکس و این کشته شدنه سربازا میندازه
در حال حاضر 465 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 465 مهمان ها)