دردم نهفته به ز طبیبان مدعی
باشد که از خزانه ی غیبم دوا کنند ...
دردم نهفته به ز طبیبان مدعی
باشد که از خزانه ی غیبم دوا کنند ...
یکی هم بود
که پنجره جمع میکرد
تا آسمانِ بیشتری داشته باشد ...
چون حسن عاقبت نه به رندی و زاهدی ست
آن به که کار خود به عنایت رها کنند ...
یکی هم بود
که پنجره جمع میکرد
تا آسمانِ بیشتری داشته باشد ...
معشوق چون نقاب ز رخ درنمیکشد
هر کس حکایتی به تصور چرا کنند ...
یکی هم بود
که پنجره جمع میکرد
تا آسمانِ بیشتری داشته باشد ...
حالی درون پرده بسی فتنه میرود
تا آن زمان که پرده برافتد چه ها کنند ...
یکی هم بود
که پنجره جمع میکرد
تا آسمانِ بیشتری داشته باشد ...
پیراهنی که آید از او بوی یوسفم
ترسم برادران غیورش قبا کنند ...
یکی هم بود
که پنجره جمع میکرد
تا آسمانِ بیشتری داشته باشد ...
گر سنگ از این حدیث بنالد عجب مدار
صاحب دلان حکایت دل خوش ادا کنند ...
یکی هم بود
که پنجره جمع میکرد
تا آسمانِ بیشتری داشته باشد ...
بگذر به کوی میکده تا زمره حضور
اوقات خود ز بهر تو صرف دعا کنند ...
یکی هم بود
که پنجره جمع میکرد
تا آسمانِ بیشتری داشته باشد ...
تا دور چشم مست او
جای می از نای سبو
خون کرده در پیمانه ها ...
یکی هم بود
که پنجره جمع میکرد
تا آسمانِ بیشتری داشته باشد ...
بشنو ز ساز قصه گو
سوز دل من مو به مو
در پرده ی افسانه ها ...
یکی هم بود
که پنجره جمع میکرد
تا آسمانِ بیشتری داشته باشد ...
بشنو ناله و درد کز وی خیزد
شاید زین ناله
خونین اشکت بر رخ ریزد ...
یکی هم بود
که پنجره جمع میکرد
تا آسمانِ بیشتری داشته باشد ...
در حال حاضر 620 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 620 مهمان ها)