The Virgin Suicides 1999
The Virgin Suicides 1999
!?Who Cares؟!
خدا را خدا را
کی این شام غم را سحر از پی در نیاید ...
یکی هم بود
که پنجره جمع میکرد
تا آسمانِ بیشتری داشته باشد ...
چه سازم چه سازم
صبوری مارا ظفر از پی درنیاید ...
یکی هم بود
که پنجره جمع میکرد
تا آسمانِ بیشتری داشته باشد ...
تا کی ناله
تا کی مویه
برخیز ای ره نشین
گامی از کفر و دین نه فراتر ...
یکی هم بود
که پنجره جمع میکرد
تا آسمانِ بیشتری داشته باشد ...
برخیز با خیل مستان
چو می خاموش و جوشان
بنشین با می پرستان
به دور از خودفروشان ...
یکی هم بود
که پنجره جمع میکرد
تا آسمانِ بیشتری داشته باشد ...
مگر از زندگانی
مراد دل ستانی
مراد دل ستانی
مگر از زندگانی ...
یکی هم بود
که پنجره جمع میکرد
تا آسمانِ بیشتری داشته باشد ...
که گردون به افسون
چو بستیزد نهد از جام جم
افسانه ای در روزگاران ...
یکی هم بود
که پنجره جمع میکرد
تا آسمانِ بیشتری داشته باشد ...
بیا خودکامگی از سر بنه
چون جام می در بزم یاران ...
یکی هم بود
که پنجره جمع میکرد
تا آسمانِ بیشتری داشته باشد ...
در ده ساقی
زان می جامی
تا برگیرد از من خودکامی ...
یکی هم بود
که پنجره جمع میکرد
تا آسمانِ بیشتری داشته باشد ...
حسنت به اتفاق ملاحت جان گرفت
آری به اتفاق جهان میتوان گرفت ...
یکی هم بود
که پنجره جمع میکرد
تا آسمانِ بیشتری داشته باشد ...
در حال حاضر 570 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 570 مهمان ها)