افشای راز خلوتیان خواست کرد شمع
شکر خدا که سر دلش در زبان گرفت ...![]()
افشای راز خلوتیان خواست کرد شمع
شکر خدا که سر دلش در زبان گرفت ...![]()
یکی هم بود
که پنجره جمع میکرد
تا آسمانِ بیشتری داشته باشد ...
![]()
میخواست گل که دم زند از رنگ و بوی دوست
از غیرت صبا نفسش در دهان گرفت ...![]()
یکی هم بود
که پنجره جمع میکرد
تا آسمانِ بیشتری داشته باشد ...
![]()
زین آتش نهفته که در سینه ی من است
خورشید شعله ایست که در آسمان گرفت ...![]()
یکی هم بود
که پنجره جمع میکرد
تا آسمانِ بیشتری داشته باشد ...
![]()
آسوده بر کنار چو پرگار میشدم
دوران چو نقطه عاقبتم در میان گرفت ...![]()
یکی هم بود
که پنجره جمع میکرد
تا آسمانِ بیشتری داشته باشد ...
![]()
آن روز شوغ ساغر می خرمن بسوخت
کاتش ز عکس عارض ساقی در آن گرفت ...![]()
یکی هم بود
که پنجره جمع میکرد
تا آسمانِ بیشتری داشته باشد ...
![]()
خواهم شدن به کوی مغان آستین فشان
زین فتنه ها که دامن آخرزمان گرفت ...![]()
یکی هم بود
که پنجره جمع میکرد
تا آسمانِ بیشتری داشته باشد ...
![]()
بر برگ گل به خون شقایق نوشته اند
کان کس که پخته شد می چون ارغوان گرفت ...![]()
یکی هم بود
که پنجره جمع میکرد
تا آسمانِ بیشتری داشته باشد ...
![]()
فرصت نگر که فتنه چو در عالم اوفتاد
صوفی به جام می زد و وز غم کران گرفت ...![]()
یکی هم بود
که پنجره جمع میکرد
تا آسمانِ بیشتری داشته باشد ...
![]()
می خور که هر که آخر کار جهان بدید
از غم سبک برآمد و رطل گران گرفت ...![]()
یکی هم بود
که پنجره جمع میکرد
تا آسمانِ بیشتری داشته باشد ...
![]()
@[فقط کسانی که در سایت عضو شده اند قادر به مشاهده لینک ها هستند عضویت در سایت کمتر از 1 دقیقه ست. برای عضو شدن در سایت کلیک کنید...]
تو الان چند وقته کلا دانشگاه انصراف دادی؟؟![]()
تو را بر در نشاند او به طراری که میآید
تو منشین منتظر بر در که آن خانه دو در دارد
در حال حاضر 686 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 686 مهمان ها)