جوان ای و آرزویِ همسر و فرزند داری. اما از تو میپرسم: آیا چنان مردی هستی که آروزیِ فرزند را سزاوار باشد؟
آیا پیروزمند، فاتحِ خویش، فرمانروایِ حواس، و سرورِ فضیلتهایت هستی؟ از تو چنین میپرسم.
یا از آنچه از نهفتِ آروزیات زبان میگشاید حیوان است و نیاز؟ یا تنهایی؟ یا ناسازگاری با خویش؟
میخواهم پیروزمندی و آزادیات را شوقِ فرزند باشد. بهرِ پیروزمندی و آزادیِ خویش میباید یادمانهایِ زنده بنا کنی.
میباید برتر و فراتر از خویش بنا کنی. اما نخست خود میباید بنا کرده شوی. با تن و روانی سازوار.
نه تنها چون خودی را، که برتر از خودی را میباید فرا آوری. باغِ زناشویی درین کار تو را یار باد.
"فردریش نیچه"
!?Who Cares؟!
خیلی کسل کننده بود
تو را بر در نشاند او به طراری که میآید
تو منشین منتظر بر در که آن خانه دو در دارد
کنکور
تو را بر در نشاند او به طراری که میآید
تو منشین منتظر بر در که آن خانه دو در دارد
اوه الان یادم اومد
ساعت چند شروع شد که تو الان پا شدی؟!
!?Who Cares؟!
8 a.m
تو را بر در نشاند او به طراری که میآید
تو منشین منتظر بر در که آن خانه دو در دارد
خسته نباشی
!?Who Cares؟!
در حال حاضر 373 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 373 مهمان ها)