به تیغ گر زنی دستت نگیرم
وگر تیرم زنی منت پذیرم ...
به تیغ گر زنی دستت نگیرم
وگر تیرم زنی منت پذیرم ...
یکی هم بود
که پنجره جمع میکرد
تا آسمانِ بیشتری داشته باشد ...
کمان ابروی را گو مزن تیر
که پیش چشم بیمارت بمیرم ...
یکی هم بود
که پنجره جمع میکرد
تا آسمانِ بیشتری داشته باشد ...
چشمی که نظر نگه دارد
بس فتنه که بر سر دل آرد ...
یکی هم بود
که پنجره جمع میکرد
تا آسمانِ بیشتری داشته باشد ...
... تو روحت صفاریان ...
یکی هم بود
که پنجره جمع میکرد
تا آسمانِ بیشتری داشته باشد ...
آهوی کمند زلف خوبان
خود را به هلاک میسپارد ...
یکی هم بود
که پنجره جمع میکرد
تا آسمانِ بیشتری داشته باشد ...
فراق دوستانش باد و یاران
که ما را دور کرد از دوستداران ...
یکی هم بود
که پنجره جمع میکرد
تا آسمانِ بیشتری داشته باشد ...
ندانستم که در پایان صحبت
چنین باشد وفای حق گذاران ...
یکی هم بود
که پنجره جمع میکرد
تا آسمانِ بیشتری داشته باشد ...
بار فراق دوستان بس که نشسته بر دلم
میروم و نمیرود ناقه به زیر محملم ...
یکی هم بود
که پنجره جمع میکرد
تا آسمانِ بیشتری داشته باشد ...
بار بیافکند شتر چون برسد به منزلی
بار دل ست همچنان ور به هزار منزل است ...
یکی هم بود
که پنجره جمع میکرد
تا آسمانِ بیشتری داشته باشد ...
در حال حاضر 147 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 147 مهمان ها)