خورشید افتد در کمین از نور جان آدمی
کم پرس از نامحرمان آنجا که محرم کم زند ...
خورشید افتد در کمین از نور جان آدمی
کم پرس از نامحرمان آنجا که محرم کم زند ...
یکی هم بود
که پنجره جمع میکرد
تا آسمانِ بیشتری داشته باشد ...
نی قوس ماند نی قزح نی باده ماند نی قدح
نی عیش ماند نی فرح نی زخم بر مرحم زند
نی درد ماند نی دوا نی خصم ماند نی گوا
نی نای ماند نی نوا نی چنگ زیر و بم زند ...
یکی هم بود
که پنجره جمع میکرد
تا آسمانِ بیشتری داشته باشد ...
تنها غمگین نشسته با ماه
در خلوت ساکت شبانگاه
روی تو شکفت در سرشکم
دیدم که هنوز عاشقم ...
یکی هم بود
که پنجره جمع میکرد
تا آسمانِ بیشتری داشته باشد ...
نکنم اگر چاره دل هر جایی را
نتوانم و تن ندهم رسوایی را
چه خوش است اگر دیده رخ دلبر بیند
نبود جز این فایده ای بینایی را ...
یکی هم بود
که پنجره جمع میکرد
تا آسمانِ بیشتری داشته باشد ...
نرود مرا از سر و سودایت بیرون
اگرش بکوبی تو سر سودایی را
همه شب من اختر شمرم کی گردد صبح
مه من چه دانی تو غم تنهایی را ...
یکی هم بود
که پنجره جمع میکرد
تا آسمانِ بیشتری داشته باشد ...
من، من دارم ویرونه میشم از درون
خسته ام از این زمین و از زمون
خسته از این همه آدمای شوم
[فقط کسانی که در سایت عضو شده اند قادر به مشاهده لینک ها هستند عضویت در سایت کمتر از 1 دقیقه ست. برای عضو شدن در سایت کلیک کنید...]Atheist
همش غم بود...
!?Who Cares؟!
در حال حاضر 315 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 315 مهمان ها)