بریم دوباره با هم ببازیم ، من نمیدونم چجوری به من E داده
بریم دوباره با هم ببازیم ، من نمیدونم چجوری به من E داده
یکی هم بود
که پنجره جمع میکرد
تا آسمانِ بیشتری داشته باشد ...
از بس باختی سوبرا خودش خجالت کشیدهبهت دکترای افتخاری دادن
ولی 70 تا بازی هم بردم تاسف میخورم واسه اونایی که به من باختن
یکی هم بود
که پنجره جمع میکرد
تا آسمانِ بیشتری داشته باشد ...
چقد زندگی سخته...
!?Who Cares؟!
هی می رویم و جاده به جایی نمی رسد
قولی که عشق داده به جایی نمی رسد
چون کوه روی حرف خودم ایستاده ام
کوهی که ایستاده به جایی نمی رسد
دریا هنوز هست ، ولی مانده ام چرا
اين رودِ بى اراده به جايى نمى رسد
دنیا همیشه عرصه ی پیچیده بودن است
آدم که صاف و ساده به جایی نمی رسد
عمری فقط قدم زدم و مطمئن شدم
هرگز کسی پیاده به جایی نمی رسد ...
حسین طاهری ...
یکی هم بود
که پنجره جمع میکرد
تا آسمانِ بیشتری داشته باشد ...
رفتن و رفتن و رفتن
دل به تنهایی سپردن
رفتن اما نرسیدن
لب دریا تشنه مردن
رفتن و رفتن و رفتن
حرفیه که ناتمومه
بغض یه گریه تلخه
که یه عمره تو گلومه
درون کوچه های شهــر ما پاییز طولانیست
نمیدانم بهـاری هست، نمیدانم صدایــی هست
عجب صبری خدا دارد ..عجب صبری خدا دارد...
دلم میون سینه ام
به خون نشسته
مثال قایقای پیر
سرم شکسته ...
یکی هم بود
که پنجره جمع میکرد
تا آسمانِ بیشتری داشته باشد ...
در حال حاضر 112 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 112 مهمان ها)