بسم حکایت دل هست با نسیم سحر
ولی به بخت من امشب سحر نمی آید ...
بسم حکایت دل هست با نسیم سحر
ولی به بخت من امشب سحر نمی آید ...
یکی هم بود
که پنجره جمع می‌کرد
تا آسمانِ بیشتری داشته باشد ...
نمیفهمی دیگه تا تو دستات نگیری نمی فهمینوشته اصلی توسط Hadi
تف تو اون سلیقه تآخه این چیه گذاشتی آواتار
ز بس که شد دل حافظ رمیده از همه کس
کنون ز حلقه ی زلفش به در نمی آید ...
یکی هم بود
که پنجره جمع می‌کرد
تا آسمانِ بیشتری داشته باشد ...
در دل عشق و انتظار دارم زآن شب یادگار
در آن شب سرد پاییز آهنگ سفر میکردی ...
یکی هم بود
که پنجره جمع می‌کرد
تا آسمانِ بیشتری داشته باشد ...
بمیر حوصلم سر رفته
و نخواهی دید...
!?Who Cares؟!
تو خبر نداری کی منهدم شد
همون لحظه چک کردم دیدم نیست
بیا اینو بخور تا حوصله ت بیاد سر جاو نخواهی دید...
خشی دیوث خطر بن در کمین است
علیرضا بیا تو آغوشم
@[فقط کسانی که در سایت عضو شده اند قادر به مشاهده لینک ها هستند عضویت در سایت کمتر از 1 دقیقه ست. برای عضو شدن در سایت کلیک کنید...]
در حال حاضر 236 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 236 مهمان ها)
مجوز های ارسال و ویرایش
پاسخ با نقل قول
