تو دشت بی آب و علف آخرِ سر میشم تلف
دورو برم بیابونه چیزی به جز خار نداره
میخوام سکوت رو بشکنم اما صدام در نمیآد
سر و به دیوار بزنم
اینجا که دیوار نداره
با چه زبون بهت بگم
تنهایی آتیشم زده
هیچکی سراغم نمیآد
هیچکی باهام کار نداره
دل گرفتار میدونه
چه میشنوم
چه میکشم
هیچکی تو این شهر غریب
دل گرفتار نداره
![]()