صداش گیرایی نداره .. حال نمیده اصن
صداش گیرایی نداره .. حال نمیده اصن
یک شب آتش در نیستانــــی فتاد ...
یکی هم بود
که پنجره جمع میکرد
تا آسمانِ بیشتری داشته باشد ...
زندگی وفق مرادم نیست ، باور کرده ام
دلخوشی ها هیچ یادم نیست ، باور کرده ام
گندمی را خورد حوا ، پشت آدم را شکست
جرم حوا پای آدم نیست ، باور کرده ام
چند سالِ غفلتِ من مثل برق و باد رفت
گرچه وقت انجمادم نیست ، باور کرده ام
رونقی هم داشتم اما در اینجا هیچکس
فکر اوضاعِ کسادم نیست ، باور کرده ام
هود هم آمد که پیغام آور قومم شود
هرچه گشتم قوم عادم نیست ، باور کرده ام ...
میلاد کاظمی ...
یکی هم بود
که پنجره جمع میکرد
تا آسمانِ بیشتری داشته باشد ...
در حال حاضر 199 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 199 مهمان ها)