پا به پای همه فانوسا
شب این دهکده رو بیدارم ...
پا به پای همه فانوسا
شب این دهکده رو بیدارم ...
یکی هم بود
که پنجره جمع می‌کرد
تا آسمانِ بیشتری داشته باشد ...
دیگرم نیست نایه ماندن
باید آغاز آوازه رفتن
چاقویی پنهان ته گنجه
دستای سردم ، رگ های سبزم...
نوشته اصلی توسط S O L D I E R
یا ابرفرض دکتر رفتی؟
فردا میرمبرو دکتر داداش آمپول بزنی ردیف می شی... ایشالا همیشه سلامت باشی داداش
امروز نتونستم راه برم
یه بسته دستمال کاغذی 300 برگ خالی کردم
عطسه و آب ریزش بینی گایید منو
یه بسته دستمال کاغذی 300 برگ خالی کردم
عطسه و آب ریزش بینی گایید منو
هر چی بود ازون روز لعنتی دوشنبه بود صبح زود رفتم حمام بعدش فورا لبیا پوشیدم ساعت 9 رفتم بیرون یخ بستم
کاپشن هم نپوشیدم سرما خورد تو سر و صورت و تنم خودم فهمیدم گفتم سرما میخورم فردا که شد شروع شد
خیالی نیست، دیگر دردهایم را نمی گویم
به روی دردهای کهنه ام، تشدید بگذارید ...
یکی هم بود
که پنجره جمع می‌کرد
تا آسمانِ بیشتری داشته باشد ...
هر چی که بود بذار که گفته باشمهر چی بود ازون روز لعنتی دوشنبه بود صبح زود رفتم حمام بعدش فورا لبیا پوشیدم ساعت 9 رفتم بیرون یخ بستم
کاپشن هم نپوشیدم سرما خورد تو سر و صورت و تنم خودم فهمیدم گفتم سرما میخورم فردا که شد شروع شد
هر جا که هست ...دلت منم باهاشم ...
نشو عاشق
نباش عاشق
نگو حتی دوسم داری
ولی بی عشق چه خواهی کرد ...
یکی هم بود
که پنجره جمع می‌کرد
تا آسمانِ بیشتری داشته باشد ...
در حال حاضر 315 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 315 مهمان ها)
مجوز های ارسال و ویرایش
پاسخ با نقل قول
