چقدر آشنا بود صدایی که سوخت
چقدر آرزو داشت دلی که شکست
نه رویایی مونده نه انگیزه ای
دیگه دست کشیدم از هرچی که هست
چقدر آشنا بود صدایی که سوخت
چقدر آرزو داشت دلی که شکست
نه رویایی مونده نه انگیزه ای
دیگه دست کشیدم از هرچی که هست
@[فقط کسانی که در سایت عضو شده اند قادر به مشاهده لینک ها هستند عضویت در سایت کمتر از 1 دقیقه ست. برای عضو شدن در سایت کلیک کنید...]
یکی هم بود
که پنجره جمع میکرد
تا آسمانِ بیشتری داشته باشد ...
Fear is only in our minds
هوای تو هوامو بد کرده ...
یکی هم بود
که پنجره جمع میکرد
تا آسمانِ بیشتری داشته باشد ...
بس نیست ؟ چقدر از می و افیون بنویسید ؟
امشب شبِ شعریست که با خون بنویسید
دیدید ؟ نه برگیست در اینجا ، نه بهاری
حالا غزلی از تب و طاعون بنویسید
مُردم ز قلم بازیِ تان ، فصل تفنگ است
شب نامه زیاد است ، شبیخون بنویسید
تیری ست فراتاخته تا سینه ی فرعون
سنگی که به پیشانی قارون بنویسید
هر زخم به زخمی ، که چنین است عدالت
تا کی بنشینیم که قانون بنویسید ؟
هیهات که صبحی بدمد زین شبِ بی شور
آینده همان است که اکنون بنویسید ... !
امید مهدی نژاد ...
یکی هم بود
که پنجره جمع میکرد
تا آسمانِ بیشتری داشته باشد ...
از 16:00 تا 01:00 نصفه شب کلی بازی مهم
[فقط کسانی که در سایت عضو شده اند قادر به مشاهده لینک ها هستند عضویت در سایت کمتر از 1 دقیقه ست. برای عضو شدن در سایت کلیک کنید...]+
در حال حاضر 370 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 370 مهمان ها)