کلم داره منفجر میشه برم دیگه بای بای
کلم داره منفجر میشه برم دیگه بای بای
خواب واسه سردرد خوب نیست ...
یکی هم بود
که پنجره جمع میکرد
تا آسمانِ بیشتری داشته باشد ...
به قول ساسان زود میخوابن مردم
یکی هم بود
که پنجره جمع میکرد
تا آسمانِ بیشتری داشته باشد ...
همه رفتن کسی دور و برم نیس
کی باشد و کی باشد و کی باشد و کی
من باشم و وی باشد و می باشد و نی
من گر لب وی بوسم و وی گر لب می
من مست ز وی گردم و وی مست ز می
کی هستم و کی هستم وکی هستم و کی
نی هستم و نی هستم و نی بودم و نی
تو بودی و تو بودی و تو بودی تو
تو بودی و تو هستی و کی بودی و کی
امروزی و دیروزی و از روز ازل
با مهر تو من بودم و تو بودی و می
گر یار موافق شوی و عشق نوازی
من نایم و تو صوتی و تو هستی و نی
بیمار توام زار توام مست تو هستم
یک بوسه دهی مست شوم مست چو می
حضرت مولانا ...
یکی هم بود
که پنجره جمع میکرد
تا آسمانِ بیشتری داشته باشد ...
زندگی یک جهنم است
اگه دائم به نداشته هایت فکر کنی
ساعتِ چهار و چهل و پنج دقیقۀ صبحِ چهارشنبه
خسته و کوفته
با اعصابی خراب تر از همیشه که حوصلۀ گوش کردنِ یک آهنگ رو هم نداری
قبل از خاموش کردنِ سیستم و رفتن به سمتِ آرامگاهِ موقتی(رختِ خواب)
با خودت میگی برو یه سر به موزیک باران بزن
سایت رو باز میکنی
می بینی همه در حال فعالیت اند
خوشحال میشی
می بینی زیرِ اسمِ هر کاربری زده : فعال یا نیمه فعال
مگه اینکه تازه به جمع اضافه شده باشه که میشه : کاربر جدید یا همون بی مصرف
بعد با اینهمه خستگیِ سرصبحی ، فکر میکنی می بینی دوساله کاربرِ این سایتی
اما همچنان بی مصرفی
به چشمِ کاربرِ جدید هم بهت نگاه نمیشه دیگه
بعضی از امکانات سایت از تو دریغ میشه
چون بی مصرفی
حق هم دارند کاربرانِ ویژه و فعال و حرفه ای و ...
من کاری نکردم واسه این سایت
خلـــــــــــــــــــــــ ــــاصه
سرِتو درد نیارم داداشِ من
با فکری آغشته از خستگی و خجالت ، در آخرین لحظات ، قبل از اینکه پنجره مرورگر رو ببندی ، می بینی پیام داری!
بازش میکنی
بــَـــــــــــــــــه !
این که داداش ساسانِه پیام گذاشته
ولی نه برای تو
بلکه بیادِ تو
می بینی وقتائی که نیستی
داداشت با رفقاش گــــــرم میگیره
همه باهم ، مستی میکنند و هوس هاشونو باهم SHARE می کنند
داداشت جای تو رو هم خالی میکنه
هم جاتو خالی میکنه هم خجالتت میده
یادِ خودت میفتی که چه شب هایی دوست داشتی مستی کنی و یه رفیقِ همدل کنارت باشه
اما همیشه تنها بودی
و در اوجِ روزها و شب های تنهائی ، کائنات یه رفیقِ همدل واست هدیه فرستاد
اون هدیه کسی نبود جز ( داداش ساسان )
یه جوونِ باعشق و بامرام که از صداش فقط مهربونی میزنه بیرون
و دیگر هیچ
به ساعت نگاه میکنی
می بینی شده 5صبح
هنوز پای سیستمی
چشات داره میره
آرامگاهِت داره صدات میکنه بیا بمیر ، بیا بخواب
و قبل از رفتن میگی یه چیزی به داداشت که چندین وقته نتونستی باهاش بزمی داشته باشی بگو و بعد برو:
من دلتنگِتم ساسان جان
تو برادری هستی که آرزوشو داشتم همیشه داشته باشم
اگر بزمی نیست
حالی و احوالی نیست
بذار بپای بازی زمونه
اما این رو بدون که همیشه بیادتم
و در آخر
مراقبِ سلامتیت باش
به رفقا هم بگو کسی چپ به داداشمون نگاه کنه
با راستش هم نگاه کنه
می بینه که داداشِ ما چپ و راست نداره
صافِ صافه مثلِ یه جاده
به رفقا هم بگو که داداشت هیچی نمیزنه
نگند کله اش داغ بود چقدر یادداشت گذاشت
بهشون بگو که از سرِ دلتنگی یه صفحه یادداشت واسم گذاشت
شبت خوش و صبحت بخیر
سرگرمِ بخود زخم زدن در همه عمرم
هرلحظه جز این ، دستِ مرا مشعله ای نیست
در حال حاضر 104 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 104 مهمان ها)