شليک مى شنوم در مغزم
کاور نداره عوامل و ببینیم ؟
بازخم کنار امد
[فقط کسانی که در سایت عضو شده اند قادر به مشاهده لینک ها هستند عضویت در سایت کمتر از 1 دقیقه ست. برای عضو شدن در سایت کلیک کنید...]Atheist
رادیکال
کلام و موسیقی: شاهین نجفی
تنظیم، رکورد، میکسینگ: مجید کاظمی
تودهها زیر کودتا/ کو که تا/ کورهها/ گر بگیره از بغض ما
بابا قرار نیست نون بده/ اینجا هر زن واسه نون جون میده
من و خط بزن بنویس از نو همنوع هر روز ایدهی انقلاب و
از سرنگ بابا تا چادر مادر
از ریه ی خراب تجاوز به خواهر
از خون از خونه خون بازی قاضی راضی با چوبهی دار
از پول از جونی که دوزار/ خرخرهها رو جوویدن تو بازار
کار من نیست به تو درمون دادن مسخرهس به مرده خون دادن
خیلیا تو این راه جون دادن از زندگی بریدن و تاوون دادن
سینم سوخته مث سیستان رستم دردم نیگا کن به دستام
از خواب خشم من خون میچکه باس طوفان کنم این خاکسترو
دور نیس تاریخ بالا مینشونه طبقهی حقهی ما فرودستارو
کار… میشه مساوی با سهم مردم/ تا نون بچرخه تو سفرههامون
/غم نزنه سایه بازم رو سرمون/ کم نشه یکی یکی از جوونامون/
زن، زن باشه نه عروسک زنده / مرد، دیدی قاب بگیر حاشیه/
کافیه/ قافیه مرد / نافی اصل کلمه، انالباقی / اسم اعظم/ منم
تن پر باروت/ تهش توی تابوت
صدا …پر ندا…پر هُدی…پر خدا…پرپر
لا اله الا لا لا لا لا اله الا لا لا لا
حرفات چیه تنهایی؟ همه گُمن؟ / دشمن اصلی مردم، مردمن!؟
نه! مردم مُردهی محرومیم / تاریخی همگی محکومیم
از ابتدای “شصت“ کشتن/ یک جزوهی مجاهدین اعدام
تا تک تک سلولای اوین/ پیکارِ چپ و فدایی اعدام
خرداد همیشه خون داد/ شهرام و سعید و موسی اعدام
حزب توده هم اون لا ماها/ به تبر درختا رو لو میداد!
هر روز از ما یکی توی بنده/ نعرمون اسمش میشه خشونت!
فک کن متجاوز حمله کرده/ اشتباهه بکشیش توی خونت؟!
نه! بچهی معدن آق دره رو شلاق بزنن توی ملاء عام
من خفه خون بگیرم و کام از کام؟!… زهی خیال خام!
نون خشک و سق میزنم تا خیسش کنم به خونم
نفرین کن منو اگه یک روز، جز از این عشق چیزی بخونم
من اشک مادر ستارم مصلوب لعین بردارم
توی چشم خرافیت من خارم من شاهین دولت احرارم
من خاک عبوس خاوران و ریختم توی چشمام، یادم نره
من از هیچ دیواری نپریدم/ جا امید به کلید، ساختم پنجره
حنجره میسوزه از درد/ من مغزم دستای کارگره
این دستا یه روز کار دستت میده
...............................................
همه جا کشید
من یه رفیق دارم که سر هرچی نقاشه
اصن انتهاشه قلمو تو دستشه همه جا میپاشه
همه چی فیلم واسش مث جیم جارموشه
ا همه بریده فک میکنه دالی باباشه
مث ماس وقتی که از این و اون بدی میدید
فقط کشید و فحش و خورد و عقب نکشید
زدن بوماشو جر دادن و تابلوهاشو سوزوزندن و اون کشید یکی دوباره از نو
دادن رنگ و با قیف ریختن تو حلقش خفه شد؟ نه
همون صحنه شد یه تابلو
مث تن تیزی خورده که هرچی که فرو
میره زیر درد و تحت تعقیب از رو نمیره میگیره زیرخم و پررو چغر هر روز
یارو یه خط نو رو بازو تپل روپا هنو
فیشنگه باج سیبیل نمیده به سگ سبیلا
واسش افت داره کل با این شیتیل بگیرا
همه چی رو باخت کار کف خیابون کشید
رنگ و گرفت و قاط زد همه جا پاشید
رو در و دار و درخت و همه دیوارا کشید
رو من و تو و اینا اونا همه جا کشید
رو بنر صدا و سیما و صدا آمریکا
واسه اونا که خراب و خوابن و بیدارا کشید
واسه لش و لوش و لات و لوطی و بیکارا کشید
رو هرچی که بود و نبود همه جا کشید
اون گفت به شما بگم همه جا کشید
شما هم به بقیه بقین همه جا کشید
آره همه جا کشید آره همه جا کشید
اون همه جا کشید
.................................................. ..........
زهرآب
فرهنگ پرادوكسيكال در عصر ابتذال
با يك ملت خوشحال فداي تو يا زهراب
صبح کله پاچه با دار گشنه پا سفره ى افطار
سلفی با کودک کار فداي تو يا زهراب
زامبیای بازاری تنفس اجباری
کارگر انتحاری فداي تو يا زهراب
فاشیسم آمریکایی اسپرم آریایی
عرق به جای چایی فداي تو زهراب
فداي تو زندگى و وجود و عمر و جان ما
سگ کوی تربت و تویی تو آب و نان ما
فداي تار موی تو همه کس وشعور ما
تويى تو ثروت و سیاست و همه غرور ما
زهراب زهراب زهراب زهراب زهراب
ديالكتيك كربلايى فلسفه عاشورايي
بورژوازى خدايي فداى تو يا زهراب
كوروش با چفيه رهبر سكس توي حرم مطهر
مجلس شوراي انتر فداي تو يا زهرا
فوتبالیست سیاسی هنر یعنی آغاسی
دلواپسان عاصی فدای تو یازهراب
فاحشه ى انقلابى روشنفكر قلابى
دموكراسى با زور لابى فداي تو يا زهرابفداي تو زندگى و وجود و عمر و جان ما
ما سگ کوی تربت و تویی تو آب و نان ما
فداي تار موی تو همه کس وشعور ما
تويى تو ثروت و سیاست و همه غرور ما
زهراب زهراب زهراب زهراب زهراب
.................................................
حضرت نان
کجاست بوی خوشت
بریده شد به کجا برکت تو
چرا شدی چو محنت من
کشیدم نه مگر زحمت تو
به صبح بی پنیری به این اعصاب کیری
نمازم را قضا کن سحر شاید تو سیری
کجایی تا ببینی مرا در چاه خویشم
به ذره ذره مردن جدا از قوم و خویشم
بساطم در خیابان شهید حضرت نان
به سگ دوهای ممتد به این پایان پایان
کسی باید بیاید مرا در خود بمیرد
کسی که حق نان را دوباره پس بگیرد
بدرم پدرم بدرم پدرم بدرم پدرم
بزنم به رگم که رها بشوی به زنی که تو مبتلا بشوم
بزنم بزنم بزنم بزنم
به تو حلقه شوم تو دعا بشوی به تو سجده کنم و خدا بشوم
.................................................. .
آله
دنیا به درک رفت و ده بی سر و سامان شد سهم من و تو از آن یک سفره ی بی نان شد
از چشم کبو ِد ما هی اشک به راه افتاد آنقدر که باریدیم تبدیل به باران شد
هر دوست که با ما بود دشمن شد و خنجر زد با قافله پیمان بست هم کاسه ِی دزدان شد
پ ش ِت همه ِی د رها دیوار کشیدند و هی سقف فرو پاشید هی پنجره سیمان شد
هی شهد و شکر دادند! هی سکه ی زر دادند! آرام بسا ِط شعر تبدیل به دکان شد
هر کس که دلش میخواست نیزه به زمین کوبید هی کشت و تجاوز کرد تا قاری قرآن شد!
دنیا به درک رفت و ده بی سر و سامان شد سهم من و تو از آن یک سفره ی بی نان شد
جنگل شده بود این شهر با منظره های ِبکر! یک جنگل خر تو خر! علامه و روشنفکر!
دنیای بدو ِن در دنیای پر از بن بست دنیا ِی (فقط در خواب) دنیای سراپا مست
از دهکده ی خونین از حمله ی آپاچی! یک کوه جسد ماند و یک مشت تماشاچی!
که سوخت و ساکت ماند! با فاجعه بارآمد! هی فصل زمستان شد هی گفت: بهار آمد!
دندان به جگر داد و آرام لبش را دوخت با پای خودش پا ِی هر چوبه ی دار آمد!
سر خوش شده از تاول معتاد به هر لخته در خشم نمکدان ها با زخم کنارآمد!
دنیا به درک رفت و ده بی سر و سامان شد سهم من و تو از آن یک سفره ی بی نان شد
.................................................. ..............
مصدق
احمدآباد من را به من پس بده مصدق کجایی
دو دست لباست کو دو دست لباست کو مرد؟
نفس تنگی از جنگ و ننگ سیاستخو
آه مصدق
پس از تو کرامت درخت شد
پس از تو ارس در صمد غرق شد
پس از تو روی تپه های خون بیجان بیجان
شکفته شد
قلمها شکسته شد
نه سود بود
نه رود بود
سه چیز بود
گلوله بود
گلوله بود
گلوله بود
.................................................. ...
آرام
جوراباتون و در بیارین پاهاتون بو میدن
لباساتونو در بیارین بدنهاتون بو میدن
کلههاتونو در بیارین مغزهاتون بو میدن
چشمهاتونو در بیارین نگاهاتون بو میدن
آسمونتون و در بیارین ستارههاتون بو میدن
دهانهاتون و در بیارین حرفهاتون بو میدن
همینکه راست است این خاطرات خاطرت جمع باشد از پاشیدنم
پاشدم از انتهای خود
با زندگی جنگیدم و مرگ آخرین سنگرم
نه مادر درد ما خواند و جان داد جلجتا
تا کجا جار زد ببین رویش بغض ویرانگرم
که آرام خون تو را میخرم
به شبهای بیپنجره
به این وحشت مسخره
به چشمت پشت میلهها
به دنیای بیحنجره
به اسمم روی لبهای خیس تو
به عشقبازی و جنگل گیس تو
که ماهی شوم توی رود تنت
زمینی شوم زیر تندیس تو
گرفتار دنیای ممنوعهها
تفنگ نگاه جماعت سوی ما
ما پشت هم رو به آینه عاشق شدیم
و بیبهانه دل به آسمان زدیم
رام مرا راه نیست
من مینم من مینم منفجر کن مرا
نه مورفینم که رگ به رگ
خون به خون
برگ برگ بر زمینم
منزجر کن مرا
قرار من کجاست که فرار من تویی و انتحار من تویی و
سگ در رگم میدوم روی شانههای تو
هی چکه چکه چکه می/ریختم که تو جان بگیری
و دوباره روی پا
بوسههای ممنوع و همنوع و… هی
خوشه خوشه بمب دورمان
جان من بمیرد و اشک روی گونههای تو
نری زد توی گوشمان
نری که تف شد روی هوشمان
خون آغوشمان برهنه
سه نقطه راه مانده بود تا آن سوی مرزهای بی بند و
باری که روی دوشمان
قدم قدم مین بود زیر پایمان
........................................
فو
اونقدر قلبم قبره كه راز تو توش دفن
نفس حبس و ترس ممتد هست پس
تو تنهايياتو بزار رو دوش من
صداى تو لالايى ميشه تو گوش من
تو شاهد شب و تب و تاب منى
تو شب نارفيقى تو مهتاب منى
كدوم ليلی مثل تو مجنون بود
مجنون تويى ، تويى علت وجود
تو اون كوهى كه باد به تو تكيه كرد
با اسم تو تفسير شده واژه مرد
قد قامت صلاة اگه رو لبمه
به حرمت حضور تو بى واهمه
...............................................
ركسانا
زخم بر کف دستان
صلیبم روی دوشم یهودا زیر گوشم
به مریم که مادرم مرد خدای را در خروشم
سر میروم از سرم
که با جادهها گریههای های های های *های میشوم به حال و فرارو رو رو رو رو
تا بگیری یک امن ناکجا
تا بمیری بمیری بمیری بمیری و
ارام بگیری
چشمها خنجرند در خفا
دهانها بیپدر مادرن
امن تنها کفن است غربت حقیقی وطن است
کسی دیگر چرا باید بماند
براین گور تهی مرثیه خواند
...........................................
شو
یه شبی در نیمه های شب
دل گریبونم گرفت برای دیدن یار
بی وفا تو منو نکش بگذار تا موقع مرگم برسه
نازنین من مثل برگ درختی خشکم کردی
عزیزم من با تو هستم ، من با توهستم ، تو درمان منی
غم و غصه این دنیا رو نصیبم نکن
غم و غصه این دنیا رو نصیبم کردی
بی وفا تو منو نکش بگذار تا موقع مرگم برسه
نازنین من مثل برگ درختی خشکم کردی
.................................................. .............
دهانی جریده از فریاد
با دو تا هندانه زیر بغل با همین جان لاغر و زردم
فکر کردم که می شود جنگید فکر کردم فقط خودم مردم
مرد بیزار خسته از بیداد
از همه سمت نیزه می بارید به خودم آمدم تنم خارید
گفتم از شهر دست بردارید شب شد و سینه را سپر کردم
مثل یک کوه سخت از فولاد
خواستم مثل آسمان باشم منجی شهر نیمه جان باشم
آشیان پرندگان باشم با همین دست خالی و سردم
نعره برداشتم که ماه آمد مرد جنگاور **** آمد
چگوارای بی کلاه آمد گرچه یک بیچراغ شبگردم
همچنان با زبان شعر و غزل همچنان مثل گنده لات محل
همچنان هندوانه زیر بغل شور این غصه را درآوردم
با دهانی جریده از فریاد
یک طرف اجتماع ترسوها یک طرف دوستان و چاقوها
روبرویم **** پرروها باید از راه رفته برگردم
راستی هندوانهها افتاد
خواستم مثل آسمان باشم منجی شهر نیمه جان باشم
آشیان پرندگان باشم با همین دست خالی و سردم
نعره برداشتم که ماه آمد مرد جنگاور **** آمد
چگوارای بی کلاه آمد گرچه یک بیچراغ شبگردم
.................................................. .....
متحد شوید
خانه به دوشان جهان متحد شويد
فاحشگان بينشان متحد شويد
كولبران بيماديان متحد شويد
كوكودكان خيابان متحد شويد
كوكوروشان رنجبران متحد شويد
گوركنان مهربان
گور گور گور گور
كو كو كو كو
متحد شويد
كار ننگ است... متحد شويد
تاره چوفنگ است... متحد شويد
اشك زور است... متحد شويد
عرش كور است... متحد شويد
شعر پشم است
واقعه خشم است
سنگ نان است
مفت جان است
تنبان بدريد از شادى از اين همه آزادي
در اين شب رويايي
بانكها را بزنيد
منفجر شويد
منزجر شويد
با قلبى كوچكتر از مشت
با چشمانى مشتعل
من قافيه اى سرگردانم
ميدانم ميدانم ميدانم ميدا..
از دود از تو دويدم از تو از تو
شليك ميشوم در مغزم
ميخوانم ميخوانم ميخوانم ميخوانم
هيچ راهي
هيچ چاهي
هيچ آهي
آله
دنیا به درک رفت و ده بی سر و سامان شد سهم من و تو از آن یک سفره ی بی نان شد
از چشم کبو ِد ما هی اشک به راه افتاد آنقدر که باریدیم تبدیل به باران شد
هر دوست که با ما بود دشمن شد و خنجر زد با قافله پیمان بست هم کاسه ِی دزدان شد
پ ش ِت همه ِی د رها دیوار کشیدند و هی سقف فرو پاشید هی پنجره سیمان شد
هی شهد و شکر دادند! هی سکه ی زر دادند! آرام بسا ِط شعر تبدیل به دکان شد
هر کس که دلش میخواست نیزه به زمین کوبید هی کشت و تجاوز کرد تا قاری قرآن شد!
دنیا به درک رفت و ده بی سر و سامان شد سهم من و تو از آن یک سفره ی بی نان شد
جنگل شده بود این شهر با منظره های ِبکر! یک جنگل خر تو خر! علامه و روشنفکر!
دنیای بدو ِن در دنیای پر از بن بست دنیا ِی (فقط در خواب) دنیای سراپا مست
از دهکده ی خونین از حمله ی آپاچی! یک کوه جسد ماند و یک مشت تماشاچی!
که سوخت و ساکت ماند! با فاجعه بارآمد! هی فصل زمستان شد هی گفت: بهار آمد!
دندان به جگر داد و آرام لبش را دوخت با پای خودش پا ِی هر چوبه ی دار آمد!
سر خوش شده از تاول معتاد به هر لخته در خشم نمکدان ها با زخم کنارآمد!
دنیا به درک رفت و ده بی سر و سامان شد سهم من و تو از آن یک سفره ی بی نان شد
حالا ک مزدک نظافت شعر داده ب شاهین خداکنه اتفاقی براش نیوفته
خب همه سکوت میخوام شن کلام صوبت کنم ..
⌘ ℳᴇʜʀᴅᴀᴅ ⊞ ՏᴀH̶ ᴇß ⌘
[فقط کسانی که در سایت عضو شده اند قادر به مشاهده لینک ها هستند عضویت در سایت کمتر از 1 دقیقه ست. برای عضو شدن در سایت کلیک کنید...] ⊞ [فقط کسانی که در سایت عضو شده اند قادر به مشاهده لینک ها هستند عضویت در سایت کمتر از 1 دقیقه ست. برای عضو شدن در سایت کلیک کنید...] ⊞ [فقط کسانی که در سایت عضو شده اند قادر به مشاهده لینک ها هستند عضویت در سایت کمتر از 1 دقیقه ست. برای عضو شدن در سایت کلیک کنید...]
[فقط کسانی که در سایت عضو شده اند قادر به مشاهده لینک ها هستند عضویت در سایت کمتر از 1 دقیقه ست. برای عضو شدن در سایت کلیک کنید...]⊞ [فقط کسانی که در سایت عضو شده اند قادر به مشاهده لینک ها هستند عضویت در سایت کمتر از 1 دقیقه ست. برای عضو شدن در سایت کلیک کنید...]
در حال حاضر 163 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 163 مهمان ها)