یا شعری مثل "شب است"
اکبر ...
تو خدمت راه جدیدی واسه خودکشی یاد نگرفتی ؟
یکی هم بود
که پنجره جمع میکرد
تا آسمانِ بیشتری داشته باشد ...
![]()
تمام طول روزتو میکنی تخمی سپری / فکر به چیزی که باختی ببری
اون مغزتو میگاد مثل سگ پشیمونی / تو گفته بودی که راه سختو میتونی
اما بعد دیدی تویی و کمی مایه تو جیب / به جایی نمیرسی با این قدمای کوچیک
این زندگی گفت یه چیزو یاد پس بگیر / امید بده به جاش بیلاخ پس بگیر
یاد میگیری که ناشتا نرینی / جاهایی میری که یه موقع آشنا نبینی
نه حسشو داری نه حال ِ فک زدن / تو خودت پیچ میشی دیگه آره مثلا
حرفات همیشه بوی غم میده / تو آینه هم تصویره دیگه گندیده
هنوز بالا سرت گرماشو داری / راستی دلخوشی هاشو سیری چند میده ؟!
:|
همچو نی می نالم از سودای دل ...![]()
یکی هم بود
که پنجره جمع میکرد
تا آسمانِ بیشتری داشته باشد ...
![]()
در حال حاضر 196 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 196 مهمان ها)