مراسم شب هفتش کجاست؟؟
[فقط کسانی که در سایت عضو شده اند قادر به مشاهده لینک ها هستند عضویت در سایت کمتر از 1 دقیقه ست. برای عضو شدن در سایت کلیک کنید...]
یک گزارش منتشر نشده از مرتضی پاشایی؛
روز به روز، آنچه در 20 روز آخر بر مرتضی گذشت
داریوش شهریاری: حکایت 20 روز پایانی زندگی یکی از بهترین ستارههای موسیقی پاپ ما برای خیلیها هنوز نامشخص است. این که حال مرتضی چرا ناگهان رو به وخامت گذاشت و چه شد که سرانجامش از دست دادن یک سوپراستار واقعی بود. پیمان عیسیزاده از همان آغاز کنسرتهای مرتضی یعنی حدود 3 سال پیش، سرپرست ارکستر او بود. صدابردار و موزیسین باتجربه ای که بیش از 10 سال است او را در موسیقی میشناسیم. در تمام مدتی هم که مرتضی روی تخت بیمارستان بود، پیگیری موارد پزشکی او توسط پیمان انجام میشد. پیمان که در این 20 روز در اکثر لحظات کنار مرتضی بود، با شرایط روحی نامناسب و بغضی در گلو پاسخگوی ما شد و شرح حال 20 روز پایانی مرتضی را با ما قسمت کرد.
- آخرین کنسرت تهران
درست صبح آخرین روزی که مرتضی در تهران کنسرت داشت، من او، برادرش و طراح لباس هایش خانم مریم قاسمی که خیلی هم این اواخر زحمت کشید، راهی بیمارستان شدیم. مرتضی فکر میکرد متاساز استخوان به مثانهاش زده است. در بیمارستان دکترها از او سونوگرافی و سی تی اسکن گرفتند و به او گفتند که مشکلی ندارد و مسئله خاصی نیست.
اما هنگامی که مرتضی را به منزل رساندیم، دکتر با تلفن همراه برادر مرتضی (مصطفی) تماس گرفت و حقیقت را گفت. دکتر توکلی برای اینکه مرتضی روحیهاش را از دست ندهد، او را در جریان وخامت اوضاع قرار نداده بود. در حقیقت حدس مرتضی و ما درست بود و ماجرا به همان متاساز استخوان بازمیگشت.
در هرصورت آن شب مرتضی کنسرتش را برگزار کرد و بعد هم در شهر کرد روی سن رفت و کنسرت داد. قرار بود در نیشابور هم کنسرت داشته باشد که به سبب درگذشت حضرت آیتالله مهدی کنی لغو شد. با این حال بچههای گروه تا مشهد رفته بودند و من در این سفر غیبت داشتم. بچهها میگفتند در مشهد به شدت درد داشت و به خودش میپیچید.
- و مرتضی بستری شد
سوم آبان بود که با توجه به زرد شدن رنگ پوست مرتضی، دوباره او را بیمارستان بردیم. آنجا سونوگرافی کردند و در نهایت فهمیدیم که سرطان به کبد و کیسه صفرایش زده است و زرد شدن پوست و سفیدی چشمهایش به دلیل انسداد مجاری کیسه صفرایش است. پزشکان من و سایر دوستان مرتضی مثل مهدی کرد و مهرزاد امیرخانی و سایرین را برای دادن بدترین خبر دنیا آماده کردند و در نهایت ما فهمیدیم که مرتضی فرصت زیادی ندارد.
به هرحال او را در بیمارستان بستری کردند و از همان روز مرتضی را مدام برای «رادیوتراپی» می بردند تا شاید زردی پوست و سفیدی چشمش کمتر شود و شرایط کیسه صفرایش بهتر شود. البته امیدی به ماندنش نداشتند. درواقع هدف این بود که از دردش کم شود و شاید کمی بیشتر بتواند زنده بماند.
- کنسرت تورنتو
مرتضی کاملاً در جریان وخامت بیماریاش قرار گرفته بود اما از آنجا که روحیهای مثبت داشت و اهل مبارزه بود، با آرامش محض و بدون گلایه از چیزی به جدال با بیماری ادامه داد و حتی لحظهای ناامید نشد.
مرتضی قرار بود 8 آذر در تورنتوی کانادا کنسرت داشته باشد. بچههای گروه برای دریافت ویزا به ترکیه رفتند، خودش هم دوشنبه هفته قبل (19 آبان) بلیت داشت اما به هرحال نشد که برای دریافت ویزا راهی ترکیه شود و...
- آی. سی. یو
رادیوتراپی آن جوابی که دکترها میخواستند، نداد و حال مرتضی مدام بدتر میشد. مکرر تب میکرد و اصلاً نمیتوانست غذا بخورد. جمعه هفته قبل (16 آبان) با من تماس گرفتند و گفتند حال مرتضی بد است و سریع خودت را به بیمارستان برسان. وقتی بالای سرش رفتم لرز داشت و سطح هوشیاریاش هم کمی پایینتر آمده بود. این اولین باری بود که سطح هوشیاری مرتضی افت میکرد. ساعت 5/10 محسن یگانه آمد و خیلی کمک کرد که تب مرتضی پایین بیاید. به همراه محسن پاشویهاش کردیم و محسن خیلی سعی کرد با حرفهایش به مرتضی انرژی و روحیه بدهد.
دکتر که بالای سرش آمد، دستور انتقالش به آی. سی. یو را صادر کرد. آن روز و روز بعدش، یعنی شنبه حال مرتضی واقعاً بد بود. اما روز دوشنبه و با تلاش بیوقفه پزشکان اوضاع عمومی مرتضی بهتر شد. البته تلاش خودش هم واقعاً تأثیر داشت. مرتضی به شدت آدم مبارزی بود. آن روز مرتضی اوضاع مناسبتری پیدا کرد.
- و دوباره گفت مبارزه می کنم
تلاش دکترها این بود که فرآیند کوچکی روی مرتضی انجام دهند که بتواند ماده داخل کیسه صفرا را خارج کنند. اما پلاکت خون مرتضی به شدت پایین آمده بود و در این شرایط بیمار اگر چاقو میخورد،خونش بند نمیآمد.10 واحد پلاکت خون به مرتضی تزریق شد بلکه اوضاع فرق کند و پزشکان بتوانند آن عمل مخصوص را انجام دهند. اما متأسفانه جواب نداد و آنها موفق به انجام این کار نشدند. از طرف دیگر شکم مرتضی آب آورده بود و در نهایت این کار شدنی نبود.عصر سه شنبه مرتضی تا حدی بهتر بود. دست کم به اطرافش واکنش نشان میداد. روش ارتباطی من و مرتضی هم اینگونه بود که من دستم را روی دست مرتضی میگذاشتم. اگر پاسخش به حرف من مثبت بود، دستم را فشار میداد و اگر منفی بود، عکسالعملی نداشت.
مرتضی در جریان همه مسائل پزشکیاش بود و من به همین دلیل عصر سه شنبه در گوشش گفتم: «مرتضی! اگر قرار باشد عمل شوی به خاطر پایین بودن پلاکتهایت، خونت بند نمیآید. از دیشب 10 واحد پلاکت و 6 واحد خون به تو تزریق کردهاند و فاکتورهای خونت 70 درصد بهتر شده است. (البته واقعیتش 70 درصد نبود و من امیدوارانه به مرتضی حرف زدم. حقیقت این بود که شرایط فقط 50 درصد تغییر کرده بود). به مرتضی گفتم اگر تسلیم نشدهای و همچنان قصد مبارزه داری به من بگو و اگر هم خسته شدی دست از مبارزه کشیدهای به من اطلاع بده». مرتضی چنان دستم را فشار داد که جای ناخنهایش روی بازویم ماند و این یعنی من همچنان میخواهم مبارزه کنم. این آخرین عکسالعملی بود که مرتضی نسبت به اطرافش داشت. من سه شنبه خیلی امیدوارتر شده بودم.
سه شنبه شب دکترها سعی کردند به نحوی مجرایی را در کبد باز کنند تا شاید فرجی شود اما متأسفانه همه مجراهای کبدش مسدود بود و کاری نمیشد کرد.
- آخرین امیدها
روز چهارشنبه از ظهر به بعد درد وحشتناکی در ناحیه شکم داشت. و به شدت بیقراری میکرد. ریهاش شدیداً آسیب دیده بود و تنفسش حسابی سخت شده بود. از آن لحظه به بعد دکترها داروهای مسکن قوی به او تزریق میکردند و بیشتر زمان خواب بود.
آن شب دکترها جلسهای برگزار کردند که در آن جلسه پدر و مادر و برادر مرتضی، خود من و آقای توتونچیان حضور داشتیم. دکترها گفتند با توجه به این که تنفس مرتضی شدیداً سخت شده. ترجیح میدهیم او را به دستگاهی متصل کنیم که تنفسش راحتتر شود و زجر کمتری بکشد. (دستگاهی به نام ونیلاتور). من و برادر مرتضی مخالفت کردیم چرا که مرتضی با آن شرایط بیماری اگر به این دستگاه متصل میشد، دیگر جدا کردنش بسیار سخت و غیرممکن بود. از دکترها خواستیم یک بار دیگر سونوگرافی انجام شود، شاید در این 2،3 روز گذشته فرجی حاصل و اوضاعش کمی بهتر شده باشد. دکتر لطف کرد و خواسته ما را اجابت کرد. با دکتر متخصص سونوگرافی تماس گرفت و او هم شبانه خود را به بیمارستان رساند. مرتضی سونوگرافی شد اما هیچ مجرای بازی در کبدش یافت نشد که بتواند کمکی کند. با این حال دکترها یک روز دیگر به مرتضی فرصت دادند و امیدوار ماندیم که شاید بدون دستگاه، تنفساش کمی بهتر شود. اتفاقی که متأسفانه رخ نداد و قرار شد که اگر لازم شد، دکترها بدون اطلاع ما، مرتضی را به آن دستگاه متصل کنند.
- سرانجام، آن دستگاه
سرانجام پنجشنبه (22 آبان) ساعت 9 شب بود که دکتر در آی. سی. یو صدایم کرد و مرا در جریان این مسئله گذاشت که حال مرتضی بدتر شده و اتصالش به این دستگاه ضروری است. چرا که اگر این کار انجام نمیشد، مرتضی کمتر از نیم ساعت یا یک ساعت بعد، از دست میرود. مرتضی به آن دستگاه متصل شد اما به هرحال اوضاع، اوضاع خیلی بدی بود و شانس زیادی وجود نداشت.
- و پایان تلخ قصه
من و احسان علیخانی تا 30/6 صبح جمعه در بیمارستان بهمن بودیم. فرزاد فرزین، بنیامین بهادری و خیلیهای دیگر هم آن شب به بیمارستان آمدند و در نهایت ساعت 30/6 صبح من به منزل رفتم و از آنجا که به شدت خسته بودم، خوابیدم. ساعت 9 صبح از بیمارستان با من تماس گرفته شد. در واقع هم زنگ زده بودند و هم پیامک فرستاده بودند.
من با چند دقیقه تأخیر پاسخ دادم چون به شدت خسته و غرق خواب بودم. در هرحال خبر ناگوار را به من دادند و متوجه شدم که ساعت 8 صبح ضربان قلب مرتضی به شدت افت کرده و پزشکان نیم ساعت تمام برای احیایش تلاش کردهاند اما در نهایت ساعت 30/8 صبح جمعه 23 آبان 93، این فوق ستاره و این پسر فوقالعاده و شریف را برای همیشه از دست دادیم...
- سپاس و تسلیت
باید از پزشکان دلسوزش دکتر توکلی و دکتر عامری تشکری کاملا ویژه داشته باشم که از هیچ تلاشی فروگزار نکردند. سپاس و عرض تسلیت دارم خدمت خانواده محترمش و همچنین پرستاران و پرسنل بیمارستان بهمن. و دوستانی مثل مهدی کرد، مهرزاد امیرخانی و خانم مریم قاسمی که همانطور که گفتم خیلی زحمت کشیدند.
از همه هنرمندانی که در این مدت بدون چشمداشت و با نهایت علاقه حواسشان به مرتضی بود و به او سر زدند هم صمیمانه ممنونم.
[فقط کسانی که در سایت عضو شده اند قادر به مشاهده لینک ها هستند عضویت در سایت کمتر از 1 دقیقه ست. برای عضو شدن در سایت کلیک کنید...]
گزارش در شهر از مراسم ختم مرحوم مرتضی پاشایی
[فقط کسانی که در سایت عضو شده اند قادر به مشاهده لینک ها هستند عضویت در سایت کمتر از 1 دقیقه ست. برای عضو شدن در سایت کلیک کنید...]
[فقط کسانی که در سایت عضو شده اند قادر به مشاهده لینک ها هستند عضویت در سایت کمتر از 1 دقیقه ست. برای عضو شدن در سایت کلیک کنید...]
[فقط کسانی که در سایت عضو شده اند قادر به مشاهده لینک ها هستند عضویت در سایت کمتر از 1 دقیقه ست. برای عضو شدن در سایت کلیک کنید...][فقط کسانی که در سایت عضو شده اند قادر به مشاهده لینک ها هستند عضویت در سایت کمتر از 1 دقیقه ست. برای عضو شدن در سایت کلیک کنید...][فقط کسانی که در سایت عضو شده اند قادر به مشاهده لینک ها هستند عضویت در سایت کمتر از 1 دقیقه ست. برای عضو شدن در سایت کلیک کنید...]
جواد عزتی، بازیگر
[فقط کسانی که در سایت عضو شده اند قادر به مشاهده لینک ها هستند عضویت در سایت کمتر از 1 دقیقه ست. برای عضو شدن در سایت کلیک کنید...]
مهدی یراحی، خواننده
[فقط کسانی که در سایت عضو شده اند قادر به مشاهده لینک ها هستند عضویت در سایت کمتر از 1 دقیقه ست. برای عضو شدن در سایت کلیک کنید...]
مهدی کرد، مدیربرنامه زنده یاد مرتضی پاشایی
[فقط کسانی که در سایت عضو شده اند قادر به مشاهده لینک ها هستند عضویت در سایت کمتر از 1 دقیقه ست. برای عضو شدن در سایت کلیک کنید...]
حجت الاسلام شهاب مرادی
[فقط کسانی که در سایت عضو شده اند قادر به مشاهده لینک ها هستند عضویت در سایت کمتر از 1 دقیقه ست. برای عضو شدن در سایت کلیک کنید...]
سید جواد هاشمی
[فقط کسانی که در سایت عضو شده اند قادر به مشاهده لینک ها هستند عضویت در سایت کمتر از 1 دقیقه ست. برای عضو شدن در سایت کلیک کنید...]
محمد علیزاده، خواننده
[فقط کسانی که در سایت عضو شده اند قادر به مشاهده لینک ها هستند عضویت در سایت کمتر از 1 دقیقه ست. برای عضو شدن در سایت کلیک کنید...]
[فقط کسانی که در سایت عضو شده اند قادر به مشاهده لینک ها هستند عضویت در سایت کمتر از 1 دقیقه ست. برای عضو شدن در سایت کلیک کنید...]
[فقط کسانی که در سایت عضو شده اند قادر به مشاهده لینک ها هستند عضویت در سایت کمتر از 1 دقیقه ست. برای عضو شدن در سایت کلیک کنید...][فقط کسانی که در سایت عضو شده اند قادر به مشاهده لینک ها هستند عضویت در سایت کمتر از 1 دقیقه ست. برای عضو شدن در سایت کلیک کنید...]
محمد علیزاده در کنار مهدی کرد
[فقط کسانی که در سایت عضو شده اند قادر به مشاهده لینک ها هستند عضویت در سایت کمتر از 1 دقیقه ست. برای عضو شدن در سایت کلیک کنید...]
مازیار فلاحی، خواننده
[فقط کسانی که در سایت عضو شده اند قادر به مشاهده لینک ها هستند عضویت در سایت کمتر از 1 دقیقه ست. برای عضو شدن در سایت کلیک کنید...]
[فقط کسانی که در سایت عضو شده اند قادر به مشاهده لینک ها هستند عضویت در سایت کمتر از 1 دقیقه ست. برای عضو شدن در سایت کلیک کنید...]
مهدی کرد، مدیربرنامه زنده یاد مرتضی پاشایی
[فقط کسانی که در سایت عضو شده اند قادر به مشاهده لینک ها هستند عضویت در سایت کمتر از 1 دقیقه ست. برای عضو شدن در سایت کلیک کنید...]
فرزاد حسنی در کنار داریوش فرضیایی
[فقط کسانی که در سایت عضو شده اند قادر به مشاهده لینک ها هستند عضویت در سایت کمتر از 1 دقیقه ست. برای عضو شدن در سایت کلیک کنید...]
دانیال عبادی، بازیگر
[فقط کسانی که در سایت عضو شده اند قادر به مشاهده لینک ها هستند عضویت در سایت کمتر از 1 دقیقه ست. برای عضو شدن در سایت کلیک کنید...]
حسن توتونچیان، روزبه نعمت اللهی و شهرام شکوهی
[فقط کسانی که در سایت عضو شده اند قادر به مشاهده لینک ها هستند عضویت در سایت کمتر از 1 دقیقه ست. برای عضو شدن در سایت کلیک کنید...]
امیر قلعه نوعی
[فقط کسانی که در سایت عضو شده اند قادر به مشاهده لینک ها هستند عضویت در سایت کمتر از 1 دقیقه ست. برای عضو شدن در سایت کلیک کنید...]
حسین فریدون، برادر رییس جمهور
[فقط کسانی که در سایت عضو شده اند قادر به مشاهده لینک ها هستند عضویت در سایت کمتر از 1 دقیقه ست. برای عضو شدن در سایت کلیک کنید...]
[فقط کسانی که در سایت عضو شده اند قادر به مشاهده لینک ها هستند عضویت در سایت کمتر از 1 دقیقه ست. برای عضو شدن در سایت کلیک کنید...]
امید حاجیلی، خواننده
[فقط کسانی که در سایت عضو شده اند قادر به مشاهده لینک ها هستند عضویت در سایت کمتر از 1 دقیقه ست. برای عضو شدن در سایت کلیک کنید...]
رضا یزدانی، خواننده
[فقط کسانی که در سایت عضو شده اند قادر به مشاهده لینک ها هستند عضویت در سایت کمتر از 1 دقیقه ست. برای عضو شدن در سایت کلیک کنید...]
مانی رهنما، خواننده
[فقط کسانی که در سایت عضو شده اند قادر به مشاهده لینک ها هستند عضویت در سایت کمتر از 1 دقیقه ست. برای عضو شدن در سایت کلیک کنید...]
رستم قاسمی، وزیر سابق نفت
[فقط کسانی که در سایت عضو شده اند قادر به مشاهده لینک ها هستند عضویت در سایت کمتر از 1 دقیقه ست. برای عضو شدن در سایت کلیک کنید...]
آرمین زارعی، خواننده
[فقط کسانی که در سایت عضو شده اند قادر به مشاهده لینک ها هستند عضویت در سایت کمتر از 1 دقیقه ست. برای عضو شدن در سایت کلیک کنید...]
حجت الاسلام شهاب مرادی و بهمن هاشمی
[فقط کسانی که در سایت عضو شده اند قادر به مشاهده لینک ها هستند عضویت در سایت کمتر از 1 دقیقه ست. برای عضو شدن در سایت کلیک کنید...]
علی لهراسبی، خواننده
[فقط کسانی که در سایت عضو شده اند قادر به مشاهده لینک ها هستند عضویت در سایت کمتر از 1 دقیقه ست. برای عضو شدن در سایت کلیک کنید...]
[فقط کسانی که در سایت عضو شده اند قادر به مشاهده لینک ها هستند عضویت در سایت کمتر از 1 دقیقه ست. برای عضو شدن در سایت کلیک کنید...]
مجید خراطها، خواننده
[فقط کسانی که در سایت عضو شده اند قادر به مشاهده لینک ها هستند عضویت در سایت کمتر از 1 دقیقه ست. برای عضو شدن در سایت کلیک کنید...]
عبدالرضا هلالی
[فقط کسانی که در سایت عضو شده اند قادر به مشاهده لینک ها هستند عضویت در سایت کمتر از 1 دقیقه ست. برای عضو شدن در سایت کلیک کنید...]
روح الله بهمنی و عبدالرضا هلالی
[فقط کسانی که در سایت عضو شده اند قادر به مشاهده لینک ها هستند عضویت در سایت کمتر از 1 دقیقه ست. برای عضو شدن در سایت کلیک کنید...]
حبیب محبیان، خواننده
[فقط کسانی که در سایت عضو شده اند قادر به مشاهده لینک ها هستند عضویت در سایت کمتر از 1 دقیقه ست. برای عضو شدن در سایت کلیک کنید...]
احسان خواجه امیری، خواننده
[فقط کسانی که در سایت عضو شده اند قادر به مشاهده لینک ها هستند عضویت در سایت کمتر از 1 دقیقه ست. برای عضو شدن در سایت کلیک کنید...]
آزاده نامداری و ستاره اسکندری
[فقط کسانی که در سایت عضو شده اند قادر به مشاهده لینک ها هستند عضویت در سایت کمتر از 1 دقیقه ست. برای عضو شدن در سایت کلیک کنید...]
گزارش ویدئویی از مراسم ختم مرتضی پاشایی در مسجد با حضور هنرمندان و دوستداران
کیفیت بالا
[فقط کسانی که در سایت عضو شده اند قادر به مشاهده لینک ها هستند عضویت در سایت کمتر از 1 دقیقه ست. برای عضو شدن در سایت کلیک کنید...]
کیفیت معمولی
[فقط کسانی که در سایت عضو شده اند قادر به مشاهده لینک ها هستند عضویت در سایت کمتر از 1 دقیقه ست. برای عضو شدن در سایت کلیک کنید...]
[فقط کسانی که در سایت عضو شده اند قادر به مشاهده لینک ها هستند عضویت در سایت کمتر از 1 دقیقه ست. برای عضو شدن در سایت کلیک کنید...]
شب هفت زنده یاد کجاست؟؟کسی خبر نداره اعلام کنه؟؟
[فقط کسانی که در سایت عضو شده اند قادر به مشاهده لینک ها هستند عضویت در سایت کمتر از 1 دقیقه ست. برای عضو شدن در سایت کلیک کنید...]
چرا محسن چاوشی دلش نمی خواست با مرتضی پاشایی عکس یادگاری بگیرد؟!؟
[فقط کسانی که در سایت عضو شده اند قادر به مشاهده لینک ها هستند عضویت در سایت کمتر از 1 دقیقه ست. برای عضو شدن در سایت کلیک کنید...]
«حضور محسن چاوشی» در یک فضای شلوغ و پر رفت و آمد اتفاقی مهم و عجیب است. رفتارهای این هنرمند معمولا شبیه هیچکس نیست و او همیشه سعی کرده با انتخاب یک شخصیت هنری متفاوت، مهر و امضای خاص خودش را در روند کاریاش به ثبت برساند.
«محسن چاوشی» چهرهای است که در مواقعی که احساس کند حضورش کمکی است برای حل یک مشکل، بیاختیار دست به کار و وارد عمل میشود. برای روابط انسانی احترام عجیبی قائل است و شاید همین احترام و «خوش مشرب» بودند اوست که باعث شده احساس جاری در آثارش بتواند اینچنین همهگیر شود و طرفداران بیشماری را در گیر این آثار کند. برخورد او با آدمهای مختلف هم فرق دارد. در اوج شهرت و محبوبیت، معمولا با همه «خاکی» و متواضعانه رفتار میکند و فقط در برابر آدمهایی که احساس کند قصد سوءاستفاده از هویت کاری و شخصی او دارند، واکنش نشان میدهد. معمولا ساکت و کم حرف است ولی به وقتش در جمعهای دوستانه کلی انرژی صرف کرده و در بحثهای داغ شرکت میکند.
ملاقات «محسن چاوشی» با «مرتضی پاشایی» در اتاق 405 بیمارستان بهمن تهران در آخرین روزی که هنوز این خواننده به ICU منتقل نشده بود اتفاقی عجیب، غافلگیر کننده و غیرمنتظره بود.
سیگار پشت سیگار
تنها پناه بعضی آدمها «سیگار» است. شاید سیگاریها بیپناهترین آدمهای دنیا باشند که در مواقع ناراحتی به پکهای عمیق گرفتارند و تنها راه فرارشان از موقیعتهای لحظهای، سیگار است و سیگار. محسن از جلوی در استودیو سوارمان میکند. شهاب اکبری هم با ماست. حرف مرتضی که میشود سیگارها یکییکی دود شده و دودشان از پنجره به بیرون میروند . بحث از ماجرای شروع به کار او آغاز و به همه تراژدیهایی که درسالهای گذشته گریبان دنیای موسیقی را گرفته، ختم میشود. سکوت سنگینی در ماشین حاکم است. مسیر شلوغ و پر ترافیک هم حال و هوای هیچ بحثی را در جمع باقی نگذاشته و من فقط به این فکر میکنم که چه چیزی باعث شده امروز «محسن چاوشی» با حزن و اندوه، بیخیال همه ماجراهای رسانهای این سالها و دوری جستن از چنین فضاهای شلوغی شود. او همیشه کار خودش را کرده و در همه اتفاقها به راه و روش خودش ناراحتیاش را نشان داده؛ همدردی کرده و از راه دور محبت و احساس همدردیش را نشان داده ولی حالا در بیمارستانی شلوغ و اتاقی شلوغتر، آخرین احوالات دوستش را جویا میشود یعنی برنامه خاصی دارد یا اتفاق خاصی قرار است بیفتد؟
[فقط کسانی که در سایت عضو شده اند قادر به مشاهده لینک ها هستند عضویت در سایت کمتر از 1 دقیقه ست. برای عضو شدن در سایت کلیک کنید...]
بین مرتضی و محسن چه گذشت
اتاق تقریبا خلوت است و وقت ملاقات گذشته. چند نفری از اطرافیان مرتضی همراه همیشگی در اتاق هستند. محسن اول وارد میشود و به سمت مرتضی میرود. شهاب اکبری با دور و بریهای او احوالپرسی میکند و محسن بیخیال همه توصیههای اطرافیان مرتضی که اصرار دارند «به درخواست پزشک بهتر است دوستان زیاد از فاصله نزدیک با مرتضی عیادت نکنند.» روی تخت مینشیند و این آغاز گپ و گفت خصوصی پنج دقیقهای محسن با مرتضی است. به قدری آرام حرف میزنند که عمرا کسی بفهمند ریز مکالمات در مورد چه چیزی است.
محسن چاوشی به مرتضی پاشایی چه گفت؟
محسن دست مرتضی را میگیرد و مرتضی از دوروبریهایش میخواهد که گوشی موبایلاش را به او برسانند. کمی نزدیکتر شده و با دیدن صحنهای عجیب شوکه میشود. چشمهای محسن چاوشی از سرخی زیاد به کاسه خونی شباهت دارد که هر لحظه احتمال سر ریز شدن دارد. همه حواسش هست که بغضش نترکد و رفتارش را عادی جلوه دهد. گوشی را از دست مرتضی می گیرد تا خودش کاری که مرتضی میخواست را برایش انجام دهد. بعد از چند ثانیه کلنجار رفتن با موبایل میگوید: «مرتضی تا حالا هیچوقت شماره خودم را برای کسی ذخیره نکرده بودم!»
لبخند کوتاهی میزند و بلند میشد. دوروبریهای مرتضی در حال عکاسی هستند و سعی میکنم قانعشان کنم که لطفا این عکسها منتشر نشوند. محسن راضی به عکس گرفتن در شرایط نامساعد مرتضی نیست و اعتقاد دارد شرایط مرتضی در این حال و وضع که سُرم در دستش است باعث ناراحتی بیشتر طرفدارانش میشود. مرتضی ولی سر شوخی را باز میکند و میگوید: «طرفدارهای ما عادت دارند» و هر دو با هم میخندند، خندهای عمیق و از اعماق وجود که حال هر بینندهای را دگرگون میکند.
من هم اجازه عکاسی گرفته و سه فریم عکس میگیرم. بعد میگویم: «اینم به خاطر مرتضی و طرفدارانش که عادت دارن.» همه با هم میخندیم...
[فقط کسانی که در سایت عضو شده اند قادر به مشاهده لینک ها هستند عضویت در سایت کمتر از 1 دقیقه ست. برای عضو شدن در سایت کلیک کنید...]
برای زندگیش مبارزه میکند
روبوسی کردن با مرتضی ممنوع است. این را دوروبریهای او میگویند. محسن فقط یک کلمه میگوید و بلند میشود: «خبر بده پس مرتضی» همه حواسم به جواب مرتضی است که میگوید: «حتما»
از اتاق خارج میشویم و نفس راحتی میکشم. فضای سنگین و عجیب اتاق نگران کننده بود و این را از تکتک نگاهها میشد فهمید. سوار میشویم و بازی شروع میشود: «سیگار پشت سیگار...» فضای ماشین زیادی ساکت است و دل و دماغ حرف زدن برای کسی نمانده؛ برای هیچکداممان شهاب اکبری این سکوت لعنتی را میشکند و میگوید: «ای بابا...»
کسی جوابش را نمیدهد. محسن متوجه سکوت حاکم بر فضا میشود و پخش را روشن میکند. قطعهای در حال پخش است که هنوز منتشر نشده.
باید پیاده شوم. خداحافظی میکنم محسن غرق در فکر و خیالاتش است و میگوید: «دارد مبارزه میکند برای زندگیش، کلی انگیزه دارد...»
حرفهای دیگری هم بینشان رد و بدل شده لابد. کاش کمی اصرار میکردم و میپرسیدم.
ایده آل
[فقط کسانی که در سایت عضو شده اند قادر به مشاهده لینک ها هستند عضویت در سایت کمتر از 1 دقیقه ست. برای عضو شدن در سایت کلیک کنید...]
در حال حاضر 4 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 4 مهمان ها)