تموم حس تاریخ توی برق چشات داری
شبیه دخترک های رو قلیون های قاجاری ...![]()
یکی هم بود
که پنجره جمع میکرد
تا آسمانِ بیشتری داشته باشد ...
![]()
من هنوز چیزی نگفتم
که تو طاقتت تموم شد
باقیشو بگم ببینی
گریه هات کلی حروم شد
![]()
تقویم قصه ی ما برگ بهار نداره
جاده ی قصه هامون عطر سوار نداره
شهر بزرگ قصه پنجره هاشو بسته
حتی تو دفتر مشق بابا انار نداره ...![]()
یکی هم بود
که پنجره جمع میکرد
تا آسمانِ بیشتری داشته باشد ...
![]()
پر می کشم از پنجره ی خواب تو تا تو
هر شب من و دیدار در این پنجره با تو
از خستگی روز همین خواب پر از راز
کافی ست مرا، ای همه ی خواسته ها تو
دیشب من و تو بسته ی این خاک نبودیم
من یکسره آتش، همه ذرات هوا تو
بیدارم اگر دغدغه ی روز نمی کرد
با آتش مان سوخته بودی همه را تو
پژواک خودم بودم و خود را نشنیدم
ای هرچه صدا، هرچه صدا، هرچه صدا-تو
آزادگی و شیفتگی، مرز ندارد
حتا شده ای از خودت آزاد و رها تو
یا مرگ و یا شعبده بازان سیاست؟
دیگر نه و هرگز نه، که یا مرگ که یا تو
وقتی همه جا از غزل من سخنی هست
یعنی همه جا-تو، همه جا-تو، همه جا-تو
پاسخ بده از این همه مخلوق چرا من؟
تا شرح دهم از همه خلق، چرا تو
ویرایش توسط Milik : 10-25-2015 در ساعت 01:53 PM
یکی هم بود
که پنجره جمع میکرد
تا آسمانِ بیشتری داشته باشد ...
![]()
در حال حاضر 439 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 439 مهمان ها)