یه شعر متفاوت از نیما یوشیج
خاطره ی امزناسر
دره ی « یاسَل »تنگ ست و پرآبدره ی « کام » ولی خرم تر« اَمزَناسَر» درّه، بیش ازهردوستتنگ وپنهان به میان دو کمَروحشت افزای ترازهردرّه ئیکه گذرگاهش درهرمنظردرزمستان ها مأوای پلنگفصل تابستان جنسی دیگربر فرازِ کمَرش جرّه عقابآشیان ساخته و کرده مقرکاجِ وحشی سر برَ کرده زِسنگدوراز دسترس نوع ِبشررنگ خاک آن خونین وبنفششکل هر سنگش یک گونه صورآب آن زمزمه بر پا کردهمثل ماری پیچان برسبزه ی ترَراه باریکش خطّی که خیالبکشد در دل ظلمت به سحراین درّه مهدِ من ست از طفلیآشنا بوده مرا و معبرمن به هر نقطه ی آن روز وشبانبوده ام همرَه وهمپای پدردَره ی خامش وخلوت، دَره ئیکه کسی را نه از آنجاست گذربه جز آن نادره چوپانِ دلیرآستین پاره و چوخا* در بَرحلقه ئی از نمِد فرسودهبدل ازکهنه کلاهش بَر سَرموی ژولیده شده چوب بدستسگِ او از عقبش راه سپرمثل این ست که می گوید: کوآن که ازخانه ی خود کرد سفرآن که از نَسل و تبارِ من بودمثل یک روح که دو پیکرآه ! ای کاش از آن درهِ ی تنگمی گذشتم من یک بارِ دگرمن صدا می زدمش از نزدیک.او به من بانک همی داد ازبر۱۳۱۰ابان ماه سالیاسل : دهی نام دهکده ئ نزدیک به یوشYASSALتایپ شده توسط پری جلالی پور
کام : نام دهکده یی در نزدیکی به یوش /KAM
چوُخا : پارچه ئی که از پشم گوسفند می ریسند و می بافتد گرم و برای کت و شلوار استفاده می شود
امَزِناسَر: نام دّره ی تنگی است در دهکده ی یاسل دوکیلومتری به یوشAMZENASSAR/
در حال حاضر 928 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 928 مهمان ها)