ای کاش بودی تو، میترسم این لحظه
اخه نگاه تو ارامش محضه
ای کاش بودی تو، میترسم این لحظه
اخه نگاه تو ارامش محضه
دل میرود ز دستم صاحبدلان شیطان را ...
یکی هم بود
که پنجره جمع میکرد
تا آسمانِ بیشتری داشته باشد ...
می ترسم از نگاه این مردم
باید نذاری مشتمون وا شه
یه جوری پیدا کن منو شاید
این آخرین پاییز من باشه...
صید جگر خسته
یک لحظه و یک ساعت دست از تو نمیدارمزیرا که تویی کارم زیرا که تویی بارم
از قند تو می نوشم با پند تو می کوشممن صید جگرخسته تو شیر جگرخوارم
جان من و جان تو گویی که یکی بودهستسوگند بدین یک جان کز غیر تو بیزارم
از باغ جمال تو یک بند گیاهم منوز خلعت وصل تو یک پاره کلهوارم
بر گرد تو این عالم خار سر دیوار استبر بوی گل وصلت خاری است که می خارم
چون خار چنین باشد گلزار تو چون باشدای خورده و ای برده اسرار تو اسرارم
خورشید بود مه را بر چرخ حریف ای جاندانم که بنگذاری در مجلس اغیارم
رفتم بر درویشی گفتا که خدا یارتگویی به دعای او شد چون تو شهی یارم
دیدم همه عالم را نقش در گرمابهای برده تو دستارم هم سوی تو دست آرم
هر جنس سوی جنسش زنجیر همیدردمن جنس کیم کاین جا در دام گرفتارم
گرد دل من جانا دزدیده همیگردیدانم که چه می جویی ای دلبر عیارم
در زیر قبا جانا شمعی پنهان داریخواهی که زنی آتش در خرمن و انبارم
ای گلشن و گلزارم وی صحت بیمارمای یوسف دیدارم وی رونق بازارم
تو گرد دلم گردان من گرد درت گرداندر دست تو در گردش سرگشته چو پرگارم
در شادی روی تو گر قصه غم گویمگر غم بخورد خونم والله که سزاوارم
بر ضرب دف حکمت این خلق همیرقصندبیپرده تو رقصد یک پرده نپندارم
آواز دفت پنهان وین رقص جهان پیداپنهان بود این خارش هر جای که می خارم
خامش کنم از غیرت زیرا ز نبات توابر شکرافشانم جز قند نمیبارم
در آبم و در خاکم در آتش و در بادماین چار بگرد من اما نه از این چارم
گه ترکم و گه هندو گه رومی و گه زنگیاز نقش تو است ای جان اقرارم و انکارم
تبریز دل و جانم با شمس حق است این جاهر چند به تن اکنون تصدیع نمیآرم
تو را بر در نشاند او به طراری که میآید
تو منشین منتظر بر در که آن خانه دو در دارد
متاسفم برات ای دل ساده ...
یکی هم بود
که پنجره جمع میکرد
تا آسمانِ بیشتری داشته باشد ...
در حال حاضر 366 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 366 مهمان ها)