من اسیرم تو فقط لحظه ی مردن من
میتونی واکنی این یوق از گردن من ...
یکی هم بود
که پنجره جمع میکرد
تا آسمانِ بیشتری داشته باشد ...
نکردن یه کدوم یه تبریک تولد به داریوش بگن :|
سندی هی قهوه ایشون کرد بازم ول کن نبودن
در حال حاضر 836 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 836 مهمان ها)